ارسالی سکینه “روشنگر”

سرودۀ از دكتور جلیله سلیمی

      تارعنکبوت

به نام دوستی اینجا رسیدند
و با پنبه سر ما را بریدند
نقاب مهربانی کینه بر دل
بریدند و شکستندند و دریدند
به نیم جو زر ما را خریدند
متاع و ثروت ما را کشیدند
چو تار عنکبوت در لانۀ ما
ز سر تا پا به جان ما تنیبدند

ز هر چه داشتیم هم سود بردند
نبود و بود و هم موجود بردند
ولیکن در عوض سر های ما را
به زیر تیغ جلادان سپردند

هوای مملکت را تار کردند
زن و مرد وطن را خار کردند
غرور و عزت ما را گرفتند
سرور و لذت ما را گرفتند

به نام این و آن بدنام گشتیم
تروریست و خون آشام گشتیم
به ظلم ظالمان مظلوم ماییم
گناه ناکرده ما محکوم ماییم
چرا اینگونه ما مظلوم باشیم ؟
اسیر جنگ بی مفهوم باشیم ؟

کنون دشمن که از اهریمنان است
کیان و دژ ما اهریمنان است
ببستند دست و هم بازوی ما را
شکستند قوت و نیروی ما را

بگو سهراب تا کی خواب هستی؟
به قید نفس خود بیتاب هستی ؟
بلند شو سیل دشمن خانه ات برد
زمین و لانه و کاشانه ات برد
بیبین دریای خون جاریست اینجا
و تن ها از سرش خالیست اینجا

بلند شو مادر ما زار گشته
غمین و خسته و بیمارگشته
ز مرگ و مرگ و مرگ بیزار گشته
جسد ها هر کجا انبار گشته
و شهر و قریه ها آوار کشته

بلند شو، کاوه ها کو نیزه هاتان ؟
کمان و تیر ویا شمشیرها تان
چرا میدان ما بی مرد گردد ؟
غرور و غیرت ما طرد گردد
رخ گلگون میهن زرد گردد
امید و آرزو ها سرد گردد
و تکرار شکستن عهد گردد

تمام فکر تو رفتن از این خاک
فرار و کوچ و دل کندن از این خاک
ﺩﻟﺖ را ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﯼ تیره کرده است
به بند و بند بندت چیره کرده ﺍﺳﺖ
کجا ای هیچ جایی خانه ات نیست
به جز این خاک ویران لانه ات نیست
به هر جا گر روی قلب تو اینجاست
تن ات آنجا و روح تو در اینجاست

بیا افکار نفرت را بگو، نه!
دو رویی و شرارت را بگو، نه!
نشستن روز و شب غم خوردنت چیست ؟
در این محنت سرا افسردنت چیست؟
“بیا تا قدر یکدیگر بدانیم” #
بدانیم قدر یگدیگر که مانیم

بیا با هم بسازیم این وطن را
کنیم کوتاه دست اهریمن را