“به یاد خلق ستمکش هریوا”

دهم سرطان  مصادف می شود به سالگرد جنبش توده ئی مردم هرات در برابر نظام مستبد سلطنتی حاکم آن زمان برکشور ما

چهل وپنج سال قبل از امروز، دردهم سرطان سال ۱۳۴۸ شمسی  که شاگردان مکاتب هرات، اعم از دختر وپسر به خاطر خواسته های برحق شان، تحت رهبری “محفل مبارز هرات” یا “محفل رستاخیز” دست به مظاهره و راه پیمائی زدند، پولیس نظام کور ومستبد سلطنت بر نوجوانان مکتبی(دانش آموز) مظاهره کننده تاخته و آن ها را بی رحمانه مورد ضرب وشتم و لت وکوب قرار داد و مظاهرۀ مسالمت آمیزشان را به خون کشید. چوک چهارسوی شهرکهنۀ هرات مرکز این حمله بود و متعلمان بی دفاع وبی پناه زیادی درآنجا زده و زخمی شدند. مردم با احساس و غیرتمند هرات که چنین ستم و بیدادی را براطفال و نوجوانان شان دیدند، تحمل شان طاق شده و به دفاع از فرزندان شان با سنگ و چوب به پولیس حمله ور شده ومانع ضرب وشتم فرزندان خود توسط پولیس شدند. پولیس که تاب مقاومت در برابر مردم را نیاورد چند موتر را برای راه بندان در برابر مردم قرار داده و آتش زد تا فرصتی برای گریز از معرکۀ که خودش ایجاد کرده بود، بیابد. مردم به رهبری “محفل هرات” وشخصیت های نامدارش مثل کریم وغلام محمد و… دو روز ادارۀ شهر را به دست داشتند و شهر در امنیت کامل حفظ شد(برخی آژانس های خبری جهانی خبر این جنبش را همان شب نشرکردند). پس از آن رژیم منفور شاهی با زور تانک وتوپ اردو(ارتش) دوباره شهرهرات را اشغال کرد و ظرف چند روز صدها انسان بی گناه را، که شامل متعلم و معلم و دوکاندار، آشپز، گادیوان، وکیل مدافع، روحانی و… می شدند، گرفتار وعدۀ را به زندانهای طولانی و مشقتبار محکوم نمود. بیان این وقایع بزرگ و سراپا مشقت مردم هرات، به ویژه مبارزات و مقاومت اعضای زندانی “محفل هرات”، به شرح مفصلی نیاز دارد که دراینجا فرصتش نیست. این روز درتاریخ هرات و کلاً در تاریخ جنبش مبارزاتی افغانستان روز بزرگ و تاریخی است که هرگز فراموش نمی شود.

استاد “رستاخیز” رهبر “محفل هرات” که در آن وقت در زندان دهمزنگ کابل بسر می برد؛ به بزرگداشت از این روز درهمان زمان شعری سروده که در اینجا تقدیم می کنیم:

   به طوفان پیوسته

 پیک طوفان قاصد آمال خلق

می رسد رزمنده از مرز کهن

با دلی از ذوق جنبش گشته مالامال

باز می گوید به گوشم راز دیگر

رمز رزم  دیگر و پرواز دیگر

رمز هستی بخشیی زحمت به انسان

اندرون سنگر پیکار

راز عشق پر شکوه زندگی

درکوره های مرگ

وزشکست نا امیدی های سامان سوز

از فروغ اختر امید دوران ساز

از طلوع آفتاب سرخ

درشرق کهن

از تلاش برده گان بسته در زنجیر استبداد

می نماید راه  برمن پیک طوفان

باز می گوید به گوشم

قصه هایی از هریوا

   *    *    *

 زان کهن ویرانه کامروز

از غریو خشم طوفانزای خلقش

پایه های کاخ اربابان افسونگرهمی لرزد

زان کهن ویرانه ای

کز مکر ددخویان غارتگر

قرنها چون گوشه های دیگر این ملک

نوگل امید او پژمرد

     *    *    *    

اینک، اینک

باز اندر صبحگاهی این چنین روشن

خلق تاریخ آفرینش

انقلابی تودۀ  شاهین مزاج تیز بینش

مست و طوفان خیزمی آید به پیش

می زداید از ُرخ او گرد حِرمان

باز می جوشد هریوا

باز می جُنبد هریوا

باز می جوشد هریوا

در خروشان رودبار انقلاب توده ها

باز می بندد به طوفان دل هریوا

باز . . .

باز . . .  

          عبدالاله رستاخیز- زندان دهمزنگ کابل