ارسالی حزب کار ایران(توفان)

بر نقش سوسیال امپریالیسم شوروی درافغانستان براساس اسناد واقعی پرتو افکنیم

از تجربه روزگار و مصادیق مبارزه طبقاتی باید رویزیونیسم و اپورتونیسم را شناخت. ریاکاری رویزیونیسم برای پنهان کردن ماهیت خویش پایانی ندارد، زیرا رویزیونیسم برخلاف مُبلغان آن «سوسیالیسم خوب» نیست، ایدئولوژی بورژوائی در درون جنبش کارگری است، نظیر «سوسیال دموکراتیسم». این است که خروشچفِ رویزیونیست «کمونیست بد» نبود، دشمن طبقه کارگر و مُبلغ ایدئولوژی بورژوائی بود و دیدیم که چه بر سر شوروی سوسیالیستی، انقلاب کبیر اکتبر و شوروی لنینی- استالینی آورد. در تمام جهان باید به رویزیونیسم به عنوان دشمن سوسیالیسم و طبقه کارگر برخورد کرد.

در افغانستان نیز وضعیت از نظر ایدئولوژیک غیر از آن نیست و نبود. رویزیونیست‌های حاکم سابق بر افغانستان نظیر نورمحمد تره‌کی، حفیظ‌الله امین، ببرک کارمل و یا محمد نجیب‌الله هرگز کمونیست نبودند. آنها از نظریه بورژوائی دفاع می‌کردند و از نظر سیاسی کشور افغانستان را به مستعمره سوسیال امپریالیسم شوروی بدل کردند که تا به امروز عواقب آن تجاوز و سلطه‌گری، این ملت بلازده را در خود می‌فشارد. رویزیونیست‌ها تلاش دارند با همان سبک و روشی که امپریالیسم آمریکا بعد از اشغال افغانستان بر «تحقق» حقوق زنان تکیه کرده و یا با نشان دادن چند دانش‌آموز دختر «بی‌حجاب»، اشغال سرزمین افغانستان توسط امپریالیسم آمریکا را توجیه می‌کرد و بر اساس همان سنتِ تبلیغاتِ استعماری مدعی می‌شد که امپریالیسم «مدرنیته» و «تمدن» به همراه می‌آورد، حضور شوروی سوسیال امپریالیستی را به عنوان نماینده «مدرنیته» در کشور افغانستان توجیه کنند. حقوق گزینشی و نمایشی، سیاستی در خدمت اختفای استعمار و نظام سلطه بوده و غافل از اینکه «دموکراسی» دُم‌بریده و حقوقِ معیوبِ زنان برای آن است که کلیت دموکراسی مورد هجوم قرار گرفته، استقلال و حق حاکمیت ملی نابوده گردیده و زیر پرده کشیده شود. سوسیال امپریالیسم شوروی می‌خواست با گسترش نفوذ خود در افغانستان، تهدید پاکستان که مخالف و رقیب کشور متحد شوروی یعنی شبه قاره هندوستان بود و در ضمن متحد جمهوری توده‌ای چین در آن دروان محسوب می‌شد، فشارش را به چین و آمریکا افزایش داده و به آبهای گرم دریای عرب و اقیانوس هند دست یابد. این واقعیت همه دانسته است که افغانستان در زمان پادشاهی محمد ظاهر شاه و ریاست جمهوری محمد داودخان تهدید و خطر بلاواسطه‌ای برای تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی شوروی محسوب نمی‌شد، تا تجاوز شوروی‌ها را به استناد وجود خطری برای موجودیت خویش به این کشور توجیه کند. سیاست سوسیال امپریالیسم شوروی سیاستی توسعه‌طلبانه برای گسترش نفوذ خود در شرق ایران و جنوب مرزهای ممالک مسلمان شوروی بود. «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» که حتی به اعتراف خودش در تمام دوران رهبری تره‌کی و حفیظﷲ امین با خودکامگی و سرکوب و کشتار مخالفان در راس قدرت قرار گرفته بود نه دموکراتیک بود و نه حافظ منافع خلق افغانستان که بر ضد آنها قیام کرده بودند. این حزب حافظ منافع شوروی تجاوزکار در افغانستان بود که منافع همه ممالک منطقه را تهدید می‌کرد.

نورمحمد تره کی یکی از بنیانگذاران «حزب دمکراتیک خلق افغانستان» محسوب می‌شد. این «تئوریسین بزرگ» به خاطر آنکه به کودتای نظامی «هفت ثور» (اردیبهشت 1357 – توفان) مشروعیت ببخشد نظریه «انقلاب از بالا به کمک اردوی انقلابی (منظور ارتش انقلابی- توفان)» را خلق کرد که تا به امروز مورد حمایت همه رویزیونیست‌ها در جهان بوده و حتی حزب توده ایران از این کودتا به نام «انقلاب» نام برد و به اعضایش تجویز کرد تا دخالت شوروی در افغانستان را توجیه کنند. این حزبِ رویزیونیستی حتی کودتا را برای کسب قدرت سیاسی بدون شرکت مردم و تنها در جهت منافع شوروی صحیح دانست. که طبیعتا با مارکسیسم لنینیسم نسبتی ندارد، ولی خویشاوندی نزدیکی با رویزیونیسم، سوسیال امپریالیسم برای سلطه بر کشور مورد نظر دارد. رویزیونیست‌ها نیز مانند امپریالیست‌ها «تئوری سلطه» خود را می‌آفرینند و «خلاق‌اند».

تره‌کی خود را از صاحب نظران مارکسیسم قلمداد می‌کرد و تصویر خود را در صف بنیان‌گذاران آن مکتب نظیر مارکس، انگلس و لنین به چاپ رساند و در خانه خود که آن را «موزه انقلاب» نامید به نمایش گذارد. سرکوب مردم در زمان وی به حدی بود که «رفقای شوروی» خطر کاهش نفوذ خویش را حس کردند و حفیظ‌الله امین رویزیونیست را به مصاف نوکر قبلی خود فرستادند.

در سال 1979 اسلامیست‌ها در افغانستان به رهبری گلبدین حکمتیار به نمایشات اعتراضی دست زدند. آنها علاوۀ بر پخش شبنامه‌ها، موفق به سازمان دادن تظاهرات مردم شهر کابل در اسفندماه 1358 و متعاقب آن اعتراضات دانشجویان دانشگاه و مدارس پسران و دختران کابل شدند. تره‌کی فرمان قتل عام داد و برای سر گلبدین حکمتیار جایزه تعیین کرد. شعار این تظاهرات مرگ بر تره‌کی بود.

پیروان ببرک کارمل در سندی که در مورد «چپ»روی در افغانستان منتشر کرده‌اند، می‌نویسند: « بدون تحلیل و بررسی علمی دقیق اوضاع گوناگون جامعه، در یک موضع‌گیری «چپ»گرانه افراطی از همان آغاز گام برداشت و از «انقلاب خلق»، «دموکراسی خلقی» و «ایجاد جامعه سوسیالیستی» با استفاده از خشونت علیه طبقات و اقشار بالائی جامعه سخن می‌راندند و باند حفیظﷲ امین که رهبر «حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود» بیشتر از آن طفره رفته، از یک حزب مارکسیستی- لنینیستی در مبارزه به منظور «ساختمان جامعه کمونیستی» و «دیکتاتوری پرولتاریا» طرفداری می‌کرد.

رفیق کارمل به این باور بود که به ملاحظه محدویت طبقه کارگر و عدم آمادگی سیاسی آن، و با در در نظر داشت شرایط و اوضاع گوناگون جامعه، حزب باید به طیف وسیعی از نیروهای سیاسی ضدفئودالی تکیه نماید با سازمان‌های سیاسی بیانگر منافع اقشار دموکراتیک جامعه، اتحاد، ائتلاف و تفاهم سیاسی صورت گیرد». این که ببرک کارمل خود عامل سوسیال امپریالیسم شوروی بود و با دست آنها و هواپیمای ارتش شوروی وارد کابل شد تا به جای حفیظ‌الله امین بر سریر قدرت بنشیند امر دیگری است که در اینجا ناگفته مانده است.

این آقای حفیظ‌الله امین که خود را «چپ»تر از تره‌کی می‌دانست در مصاحبه با نشریه آلمانی «دی سایت» خود را کمونیست معرفی کرد و اظهار داشته بود: «به عقیدۀ من انقلاب افغانستان مدل جدید انقلاب پرولتری است که قدرت سیاسی را از استثمارگران به دست طبقه‌ی کارگر منتقل کرد که در راس آن حزب طبقۀ کارگر یعنی حزب دموکراتیک خلق قرار دارد. قبلاً در یک جامعۀ فئودالی چنین انقلابی صورت نگرفته است. بنا بر این یک مدل جدید انقلاب در جامعه‌ای که مناسبات فئودالی مسلط بود، می‌باشد که قدرت را از طبقۀ استثمارگر به طبقۀ استثمار شده که دوست و متحد تمام زحمتکشان می‌باشد انتقال داد.»

روش تره‌کی در سرکوب سازمان‌های اسلامی و مسلمانان و اعتقادات آنها در افغانستان مقاومت شدیدی را در افغانستان ایجاد کرد که با نگرانی روس‌ها روبروشد و با پادر میانی آنها باید حفیظﷲ امین این موانع را برای نزدیکی به جریان‌های اسلامی و ساکت کردن آنها بردارد. امین بر ضد تره‌کی به کودتا دست زد و وی را خفه کرد.

امین زندانیان سیاسی را آزاد نمود، تره‌کی را قاتل و خودکامه شمرد و راه نزدیکی به جریان‌های اسلامی و نزدیکی با پاکستان و گلبدین حکمتیار را در پیش گرفت تا شاید در جبهه اسلامیست‌ها سکوت موقت ایجاد کند و برای شوروی‌ها امکان تنفس بیآفریند.

گفته می‌شود هر روز بر شدت مقاومت مردمی افزوده می‌شد، و آنگونه که بیش‌تر منابع بر آن تاکید کرده‌اند، حفیظ‌الله امین باب تماس و مفاهمه را با آمریکا و پاکستان باز کرد. او در نامه‌ای به ژنرال ضیاءالحق، بهبود روابط بین دو کشور را گوشزد و آرزو نمود.

ارتباط امین با این دو کشور محدود نشد و آنگونه که سید محمد گلاب زوی در مصاحبه‌ای با روزنامه «حقیقت انقلاب ثور» مدعی شد، امین ضمن تماس با سازمان «سیا» با گلبدین حکمتیار نیز تماس گرفت و پیشنهاد یک حکومت ائتلافی را که حکمتیار نقش دوم را در آن داشت با وی در میان گذاشت و حکمتیار هم این پیشنهاد را پذیرفت. هر چند که حکمتیار چنین ارتباطی را با امین انکار کرد، ولی شواهد زیادی نشان می‌دهد که چنین ارتباطی وجود داشته است. این اطلاع از جانب آقای محمد گلاب زوی که خودش بعدا به دستبوسی حکمتیار رفت کاملا موثق است.

رویزیونیست‌های شوروی و ایران  فورا همدستی با تروریست‌های جهادی و سازمان جاسوسی آمریکا را که مورد نفرت بشریت است دستآویز قرار دادند تا نزدیکی امین به پاکستان و گلبدین حکمتیار را بهانه ترور وی نمایند. ولی خود روس‌ها و ایادی آنها در پشت پرده با همین رهبر جهادیست‌ها که گویا آلت دست مارگارت تاچر و زیگنو برژینسکی بود به مذاکره نشستند و وی را به عنوان نماینده مردم افغانستان به رسمیت شناختند. شوروی‌ها و ایادی آنها کوچک‌ترین مخالفتی با این نزدیکی نداشتند ولی تمایل داشتند که این نزدیکی تحت نظر خود آنها و به هدایت عوامل خودشان انجام شود. اسناد محرمانه‌ای که بعدا توسط پیروان ببرک کارمل منتشر شد پرده از روی این راز تاریخی برداشت و نشان داد رویزیونیست‌ها تا به چه حد در دروغگوئی و ریاکاری و قلب واقعیت استادند.

مذاکرات گلبدین حکمتیار در بغداد و طرابلس با «حزب دموکراتیک خلق افغانستان»:

نخستین تماس میان جمهوری افغانستان و گلبدین حکمتیار با پا در میانی یاسر عرفات و صدام حسین در بغداد و با اجازه معمر قذافی در لیبی برگزار شد. در این سند نخست در مورد مذاکره در بغداد چنین می‌آید: «قبلا به تاریخ 23 جنوری 1989 در بغداد حین نخستین ملاقات میان نمایندگان جمهوری افغانستان و فرستادگان گلبدین فیصله شده بود. که باب مذاکرات مفتوح گذاشته می‌شود و هر یکی از طرفین حق دارد در صورتی که کدام پیشنهاد جدید و یا موضوع تازه برای بحث داشته باشد جانب دیگری را به گفتگو دعوت کند. همچنان جمهوری افغانستان به تمام مخالفین خود گفته بود که جانب جمهوری افغانستان به خاطر حل و فصل صلح‌آمیز مسئله افغانستان حاضر است، در هر نقطه جهان با جانب مقابل به مذاکره بنشیند. روی اصول بالا ما راه طرابلس را در پیش گرفتیم. جانب مقابل (نمایندگان گلبدین) نمره 45.11 تیلفون طرابلس را به سفارت افغانی مقیم لندن سپرده تا هنگام مواصلت هیأت جمهوری افغانستان به طرابلس مورد استفاده برای ایجاد ارتباط به ایشان قرار گیرد.»

این مذاکرات در مرحله نخست در بغداد به انجام می‌رسد که گلبدین حکمتیار از موضع قوی‌تر در مقابل هیات نمایندگی جمهوری افغانستان که از موضع ضعف و شکست‌های پی در پی در مذاکره شرکت می‌کرد، قرار گرفته و خواست‌هائی را طرح می‌کند که مورد قبول نمایندگان اعزامی جمهوری افغانستان نبوده است. زیرا در این مبارزه تنها حکومت وابسته به قوای اشغال‌گر شوروی نیاز به تنفس داشت. نه مردم افغانستان از رژیم دست‌نشانده کابل دفاع می‌کردند و نه نیروهائی که مسلح بودند و با حمایت بین‌المللی بر ضد روس‌ها می‌جنگیدند. شکست این مذاکرات اساسا شکست جمهوری افغانستان محسوب می‌شد و سرنوشت آنها در این مذاکره رقم می‌خورد. رویزیونیست‌ها با آن کارنامه آلوده و ننگین که حفیظﷲ امین را برای نزدیکی با پاکستان و گلبدین حکمتیار به عنوان جاسوس سازمان «سیا» به قتل رسانده بودند حال که خود به همان راه می‌رفتند، برای فریب مردم تاکید فراوان داشتند که اسرار این ملاقات محرمانه به هیچوجه منتشر نشود. انتشار این اسرار هیچ آبروئی برای روس‌ها و عمال داخلی آنها باقی نمی‌گذاشت. بعد از این شکست، ملاقات دیگری در لیبی دست داد که پیروان ببرک کارمل در «حزب پرچم» و «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» در سند زیر به آن چنین اعتراف کرده‌اند: «سال 1367 ملاقاتی که ماهیت سرّی داشت، در مطابقت با محتوی سیاست مطروحه «مشی مصالحۀ ملی» و بر اساس میانجی‌گری و پیشنهادات دوستانه رهبر جنبش آزادی‌بخش فلسطین، زنده یاد یاسر عرفات، بین هیات نمایندگی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت جمهوری افغانستان و هیات نمایندگی حزب اسلامی- گلبدین و به اشتراک نمایندگان جماهیریه لیبیا در طرابلس صورت گرفت – و در نتیجه طرح‌های ناروای حزب اسلامی به هیچ نتیجه‌ای نرسید. در بارۀ جریان کامل ملاقات تاکید به عمل آمد که باید دارای سرّیت باشد، و از انتشار آن جداً خودداری گردد.

اما روزنامۀ «شهادت» ارگان مرکزی حزب اسلامی در شماره 16 سنبله 1374 بعد از گذشت چندین سال از شهادت دکتر نجیبﷲ و یعقوبی توسط مزدوران جنایت‌پیشه – به سرّیت ملاقات و تاکید در زمینه احترام نگذاشته و آنرا افشا کرده همراه با تبصره‌های افتراء آمیز و مسوده جریان ملاقاتی که، محترم سلیمان لایق رئیس هیات آنرا آماده کرده بود، توسط «مرکز خدمات مطبوعاتی» با عنوانی که خودشان انتخاب کرده بودند (آغاز بدون انجام) سال 1375 منتشر ساخته شد!».

پس می‌بینیم که چقدر این رویزیونیست‌ها در مورد اوضاع افغانستان دروغ به خورد مردم داده‌اند و حزب توده ایران همین سیاست را در مورد مردم ایران در پیش گرفته است. همین دروغ‌ها بوده است که موجب شده با پیدایش شرایط کنونی افغانستان بسیاری فریب‌خوردگان را شگفت‌زده بنماید زیرا هیچ‌گونه زمینه اطلاعاتی قبلی درستی در مورد افغانستان نداشته‌اند و حتی نمی‌دانند که از جانب برخی از یاران روسیه به آنها پیشنهاد حمایت از طالبان داده شده بود که روس‌ها تنها به این علت که برخی تروریست‌های چچنی در این گروه می‌جنگند از حمایت از طالبان سر باز می‌زنند. تمام این عوامل و سابقه اختلافات در افغانستان چون سیلی از گذشته جاری شده و تمام بازیگران را به زیر کشیده است. حزب ما مجددا در این باره و ایجاد شفافیت در مسئله افغانستان سخن خواهد گفت. هم اکنون امپریالیسم آمریکا و یاران «مدرنیته»طلبش در کارند تا همان سناریوی ایران را برای افغانستان بچینند. مرز میان نیروهای ملی و انقلابی افغانستان را با اردوی خودفروختگان افغانی که همدست نیروهای اشغالگر در بیست سال گذشته بودند و «بی‌حجابی» را به عنوان مظهر استقلال و آزادی افغانستان جار می‌زدند، بزدایند. شرط آزادی مردم افغانستان نخست شرکت وسیع آنها در مبارزات دموکراتیک و مطالبات عادلانه آنها با توجه به توازن نیرو در داخل این کشور است که همه مطالبات مردم را در تمام زمینه‌ها در بر می‌گیرد. مبارزه بر ضد بازگشت متجاوزان روس و آمریکائی یکی از این دستآوردهاست که نمی‌توان آنرا قربانی تبلیغات غرب‌پرستان نمود. مبارزه در جهت تعمیق استقلال، حفظ تمامیت ارضی، تحقق دموکراسی و حقوق بشر مسلما تنها گام نخست برای آغاز یک مبارزه عمیق‌تر و پربارتر است.