ولید صاعد

برف پاک

یاد زمستانهای پر برف کابل جان بخیر که ، به گفتۀ مادر خدابیامرزم ، «کوه کوه برف می بارید » و بام و سرک و حویلی همه و همه لباس زیبای سفید بر تن می کردند و کوه و دشت و دمن پاکی و یک رنگی را به نمایش می گذاشتند .
آن زمان ها این همه وسایل وسهولت هائی که امروزه وجود دارد ، وجود نداشت و تصورش هم نمی رفت. یگانه وسیله و ماشین همان بازوی توانای مردانی بود که کوه های برف را از جا بیجا می کردند و شب با دست های سرخ سرخ و ورم کرده ، به خانه بر می گشتند و یک لقمه نان حلال روی سفره ی غریبانه ی شان می گذاشتند .
آنانی که توانائی و یا امکان پاک کردن آن همه برف از بام و حویلی و کوچه را نداشتند ، دست به دامن همین مردان برف پاک می زدند که امروز هم همین رسم وجود دارد ، زیرا در دیار ما از نگاه آسایش و سهولت برای مردم کدام تغییری تا امروز رونما نگردیده است . . .
برف پاکی کار سخت و نهایت دشواری می باشد ، به ویژه کشیدن «کوت کوت» برف از داخل حیاط به بیرون و آن هم با وسایل ساده و ابتدائی .
اجرای هر کاری تصمیم و ارادۀ قوی می خواهد ، اما برف پاکی چیزی دیگری هم ضرورت دارد و آن همان زور و بازوی برف پاک است . به خاطر دارم که برف پاکها ، برف های کوت شدۀ حویلی را به صورت کُنده ها با بیل و راشبیل جدا می نمودند، بعد آن کنده های جدا شده را یا بر پشت خود تا بیرون حمل می نمودند و یا آن را روی یک بوجی محکم قرار می دادند و با گرفتن از دو کنار بوجی، گاه تنها و گاهی هم به کمک نفر دوم ــــــ در حالی که شخص دوم از عقب آن را به سوی جلو تیله می نمود ، کشان کشان آنرا به بیرون از حویلی انتقال می دادند .
از این رو و نسبت دشواری آن، شغل برف پاکی انتخابی نبوده و نیست، یا به دیگر سخن کسی برف پاکی را به میل دل و رضای خاطر منحیث شغل نمی گزیند، بلکه موقتی و از روی ضرورت و احتیاج، شخص برف پاک به این سمت کشانیده می شود و راشبیل چوبی وسیلۀ کار اجباری اش می گردد .
در زندگی ، گرسنگی وفقر هر انسان را ملزم به قبول و اجرای هر کار دشوار و پر خطر می سازد. بلی ! برف پاکی کاری است شاقه و طاقت فرسا، اما هنگامی که شکم به نان ضرورت داشته باشد و تن به سرپناه ، دیگر چه انتخابی برای انسان می ماند به جز قبولی همان کار شاقه و دشوار؟
برف پاک خوب می داند که دستانش با آن راشبیل چوبی، پر آبله تر از روز قبل و شکستگی و درد کمرش در زیر وزن برفهای سنگین و پر وزن بیشتر می گردد ، اما وقتی می بیند که شکم خود و عیالش تهی می ماند ، او چه انتخابی دیگری خواهد داشت ؟
احتیاج را با چشم نمی توان دید ، با قلب و دلی مملو از احساس باید دیده شود که دوازده ماه را با شکم خالی خوابیدن، چقدر حوصلۀ زیاد و صبر ایوب می خواهد. کافی است که یک شبانه روز را با شکم خالی بگذرانیم تا کمترین درد گرسنگان را احساس نمائیم .
اما زمستان تنها با مشکل برف پاکی خلاصه نمی شد، هوای نهایت خنک و سرد باز هم بر گرده ی همان مردم غریب و بی نوا فشارش را وارد می کرد . در صنف اول یا دوم مکتب خوانده بودیم که :
«برف زمستان گذشت ،
ـــــ صندلی برداشته شد ،
ـــــــــ مرگ غریبان گذشت . . .» .
بلی دشواری فصل زمستان برای مردم نادار و کم بغل ما غیر قابل گریز بوده و شلاق بی رحم سرمای زمستان همیش بر صورت بینوایان نواخته شده و می شود .
زمستان در واقعیت برای همه مردم دشواری هائی خلق می کرد و می کند ،‌ اما لرزش و سوزش سردی جانکاه زمستان را در دیروز و امروز ، بیشتر اکثریت مردم نادار که توانائی داشتن چری و بخاری و خرید چوب و ذغال را ندارند ، حس نموده و می نمایند.
بیاد دارم که مانند امروز، اکثریت مردم به ویژه مردم نادار ما در خانه های شان صندلی می گذاشتند، اما با تاسف که تعدادی از آنان حتی توان خرید یک سیر ذغال را هم نداشتند و در زیر صندلی های بدون ذغال و سرد پناه می بردند. با تاسف فراوان که امروز هم از آن ناتوانی و کم بغلی و محرومیت اکثریت مردم ما چیزی کاسته نشده است . . .
البته که صندلی مورد توجه و علاقه ی همه مردم ما بوده و امروز هم در تمام خانه ها اتاقی با صندلی آراسته می باشد . صندلی در فصل زمستان لذت خودش را داشت ، قصه های بیشتر ترسناک که شبها به دور صندلی توسط بزرگان حکایت میگردید ـــــــ خوردن جلغوزه و کشمش نخود و نقل وچای و غیره ــــــــــــ شعر جنگی ـــــــــ چیستآن ها ـــــــــــ و عشق های نوجوانی و غیره همه شیرین ، انسانی و جز خاطرات فراموش ناشدنی شب های زمستان در دور صندلی می باشند . . .
اما سردی بیرون در فضای گرم و زندگی بخش درون خانه ، در موجودیت فامیل ، به خصوص حضور گرم مادر و پدر فراموش می گردید . صدای دیگ بخار مادر با بوی اشتها آور گوشت قاق ، شلغم ، شوربا و غیره و غیره صبر و حوصله انتظار را از آدم می ربود و اشتها را بیش و بیشتر می نمود . لذت فراموش ناشدنی نانی را که مادر در قسمت مخصوص چری قرار می داد تا قاق شده و صبح از آن برای ناشتا استفاده گردد امروز لذت آن را در بهترین کروسان های هلال شکل فرانسوی هم نیافتم .
بلی برف پاکی کار نهایت شاقه است، اما زمانی که شکم از فرط گرسنگی بپیچد و طفل از گرسنگی و سرما بنالد، شغل فرهاد و شکستن کوه هم آسان به نظر می آید . پایان