باز می جوشد هریوا
قسمت پنجم
نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”
جنبش دهم حمل ۱۳۵۱ش
در قسمت پنجم “باز می جوشد هریوا”، آخرین مظاهره را درهرات که در سی میزان ۱۳۴۸ش برگزارشد، به بحث گرفتیم. طبق گزارشات بیرون شده از درون ارگ سلطنتی، ظاهرخان پادشاه افغانستان به نور احمد اعتمادی صدر اعظمش دستور موکد داده بود که هراتیان را سرکوب کند و نگذارد که باز “سرکشی” کنند.
پس ازآن، موج گرفتاری ها به راه افتاد و اکثریت رهبران و کادرهای “محفل هرات” یا زندانی شدند یا اجباراً مخفی و نیمه مخفی زندگی می کردند(عبدالاله رستاخیز، شیرآهنگر، قدوس، غلام محمد، از حلقۀ رهبری با جمعی از کادرها به زندان بودند؛ و کریم از حلقۀ رهبری با چند کادر مخفی بودند). خانواده های رفقا و مردم نیز زیر فشار و سانسور رژیم کور ظاهر شاهی قرار گرفتند و دیگر حرکت دستجمعی نمی توانستند انجام بدهند؛ و این اختناق تا سال ۱۳۵۱ش دوام کرد و دیگر، نه درهرات و نه درهیچ جای افغانستان، مظاهرۀ رخ نداد.
رژیم تاریخ زدۀ ظاهرشاهی غرق فساد و خویش خوری و بی مبالاتی”شاهانه” بود و اقتصاد نیمه فئودالی – نیمه مستعمرۀ افغانستان روز تا روز به ورشکستگی و وابستگی فزون تر فرو می رفت. به جای توجه به برنامه ریزی و عملکرد سالم جهت پیشرفت جامعه، به سرکوب منتقدین می پرداختند و زندان ها را از دانشمند و متخصص و محصل و متعلم پُر می ساختند.
در افغانستانی که ادعا می کردند یک کشور زراعتی است، حتی در سکتور زراعت نیز به جای پیشرفت و تکامل، به عقبگرد و قحطی مواجه می شدیم. خلاصه زندگی مردم کشورما درآن روزها درسطح عقبمانده ترین کشورهای جهان قرار داشت و با یک مرگ تدریجی دست به گریبان بودیم. با این حال خواهی نخواهی نارضائیتی و خشم مردم فزونی می یافت و کانال و راه تبارزش را می جست.
شرایط عینی برای یک جنبش و حرکت توده ای مساعد بود و فریاد های سرکوب شده هم درگلوها گره شده بود. می بایست عنصرآگاه آن را تنظیم کند و سمت و سو بدهد تا زمینۀ سردادن این فریادها و رویاروئی عملی با مشاکل اجتماعی، و دررفع آن مشاکل، درمیدان مبازه مساعد شود. درهمچو شرایطی تعدادی از رفقای ما با اکمال دوران حبس شان از زندان دهمزنگ کابل آزاد شدند و به هرات برگشتند.
همین که پس از گذراندن دوران پر رنج، پرشور و آموزندۀ زندان، تعدادی از رهبران و کادرهای “محفل هرات” دوباره آزاد شدند و به محفل و فامیل های خود پیوستند، خود را به استقبال مبارزه جویانۀ مردم ستمکش هرات روبرو دیدند.
عدۀ زیادی از مردم و روشنفکران به دیدن ما می آمدند. این زمان مصادف بود با قحطی در ولایات حوزۀ غرب افغانستان. مردم هرات به رفقای ما، که آن ها را مرجع بیان رنج و عذاب شان می دانستند، شکایت می کردند که گدام های دولتی گندم دارند، ولی به نرخ نورمال هم به مردم نمی فروشند و آن را احتکار می کنند؛ اما مردم از گرسنگی، علف و ریشۀ گیاهان را می خورند و می میرند.
مردم قحطی زده کودکان شان – پارۀ قلب شان – را به دیگران می دادند، یا در دروازۀ خانۀ ناشناختۀ رهایش می کردند و خود شان فرار می نمودند، تا طفل شان از گرسنگی نمیرد. فاجعه بالاتر از حد تصور بود. ما به کمک مردم شهر، با دست خود اجساد مردمی را که از گرسنگی مرده بودند، از سطح شهر هرات جمع می کردیم.
دولت به مردم وعده داده بود که در برابر کار برای شان گندم بدهد؛ مردم پذیرفته و عده ای در پروژه های سرک سازی دولتی، یک ماه، کارهای شاقی را انجام داده بودند، اما دولت در برابر کارشان هم برای شان گندم کافی نداد. با چنین حالی، جان مردم ستمکش ما نه تنها به لب رسیده بود، بلکه از لب هم بیرون می جست. با چنین حالی مردم به عنوان مرجع حامی شان، دست به دامن رفقای ما شده، از ما (محفل هرات) خواستار اقدام عملی در دفاع از قحطی زدگان می شدند.
هنوز یک هفته از رهائی ام از زندان نگذشته بود که به بهانۀ دیدارمن، جلسۀ بزرگی از رهبران و فعالین محفل هرات (بیش از سی نفر) درخانۀ ما برگزارشد. این جلسه پس از شنیدن گزارشات دردآور مرگ و میر مردم در نقاط مختلف حوزۀ غرب، فیصله کرد که یک حرکت وسیع اعتراضی را علیه دولت و برای رفع این مشکل بزرگ مردم خود سازماندهی کنیم.
ازهمان روز با رفقای هرات، به شرکت استاد رستاخیز و انجینیر رحمان منصوری و… مشغول تدارک یک عمل گستردۀ توده ئی، که زمینه اش خیلی مساعد بود، برای نجات مردم از گرسنگی و مرگ شدیم. با اعزام رفقائی به روستاها، برای بسیج مردم آماده به عمل، به تاریخ دهم حمل ۱۳۵۱ش مظاهرۀ پرشکوه چندین هزار نفری در اعتراض به دولت ظاهرشاهی، به عنوان عامل آگاه وقایع فاجعه بار جامعه، و برخورد آن به مسئلۀ قحطی به راه انداختیم. دراین روز، باز “هریوا” در دفاع از خود جوشید و خروشید و موج انسانی برای حق خواهی، درحالی که بیل و کلنگ و داس و… در دست داشتند، شهرهرات را فرا گرفته بود و فریاد حق طلبانۀ شان برفضای مختنق حاکم در جامعه طنین انداز شد. مردم شوریده و مبارز، در ستیژهای تعیین شده، فقط به حرف رفقای سخنورما گوش می دادند و تحت رهبری محفل ما با نظم خاصی حرکت می کردند. کتاب فروشی که در چوک شهرنو هرات، درمحل گردهمآئی مظاهرات، قرار داشت(همه کتاب خوان های همان زمان هرات آن را می شناسند) مقر رهبری این تظاهرات قرار گرفته بود وعدۀ از رهبران “محفل هرات”، که تازه از زندان ها رها شده و نباید درستیژ ها تبارز می نمودند، از آن کتاب خانه نقش رهبری کنندۀ شان را در جنبش ایفا می کردند.
درهمین روز، عدۀ از وکلای هرات در پارلمان را، که قبلاً رفقای ما با آن ها صحبت کرده و به شرکت درمظاهره اقناع شان کرده بودند، به مظاهره احضارکردیم و در چوک شهرنو هرات، آن ها به بی صلاحیتی شان در پارلمان و افشای زد و بند های پارلمان با حکومت، اعتراف کردند؛ که این یک نوع محاکمۀ علنی وکیلان پارلمان ارتجاعی درسر چوک شهر و با حضور ده ها هزارنفر بود. درهر قسمت ازسخنان این وکیلان پارلمان، رفیق انانسر ما(که خوشبختانه هم اکنون نیز زنده است) تبصره های روشنگرانه می کرد و مردم را به زد و بند پارلمان و حکومت و فساد نظام سلطنتی آشنا می ساخت.
عصر همان روز که مظاهره را به طرف قوماندانی امنیۀ هرات رهبری کرده و در جلو قوماندانی تحصُن نمودیم، درآن جا، دوباره خواست توزیع گندم را، به پشتوانۀ موج توده های خشمگین حاضر در میدان مبارزه، با اخطار به عملکرد های بعدی، اعلان نمودیم. درنتیجۀ حمایت و پافشاری موج توده ها و رهبری درست ما، و شناخت دولت از ما و عملکرد های قاطع ما درسال های پار و پیرار، دروازه های گدام های گندم باز شد و گندم را به مردم توزیع کردیم و کاروان هائی از گندم و غله جات ذخیره شده برای احتکار را، به ولایات شدیداً قحطی زدۀ بادغیس، غور و فراه ارسال نمودیم.
شام آن روز مردم با دست پُر به خانه های شان برگشتند و اثر عمیق این جنبش و رهبرانش تا مدت ها نقل محافل و مجالس مردم بود و مردم از اعتماد شان به روشنفکران مبارز شان همیشه یاد می کردند.
حرکت و جنبش دهم حمل ۱۳۵۱ش به ذات خود یک حرکت بی نظیر، هم از نظر کمی وهم از نظر کیفی در تاریخ جنبش در سراسرافغانستان بود که تحت رهبری “محفل هرات”، فقط به خواست توده ها پاسخ می داد و هیچ انگیزۀ روشنفکرانه نداشت، به نتیجۀ مطلوب هم رسید.
پس از این حرکت و جوشش بزرگ توده ای هریوائیان، مدتی بعد، بازهریوا به موج جنبش های اعتصابی بزرگی از متعلمان و معلمان مکاتب هرات، تحت رهبری “محفل هرات” می جوشید و می خروشید.
اگر درذکرتاریخش اشتباه نکنم، تا جائی که به خاطر مانده است، در سال ۱۳۵۱ش اعتصابات معلمان از مکتب خواجه مسافرپغمان (کابل) آغاز شد و معلمان مکاتب دیگر کشور نیز به آن پیوستند.
هرات دراین به هم پیوستگی مبارزاتی سراسرکشور نیز سهمی بسزا گرفت. دراین زمان تعداد چشمگیری از رفقای عضو “محفل هرات”، که برخی درحلقه های رهبری عضویت داشتند، معلم شده بودند. به پیشنهاد رفقای معلم محفل، تصمیم به راه اندازی اعتصاب عمومی معلمان گرفته شد و چند رفیق توانای معلم (زن و مرد) که از شهرت و محبوبیت خوبی دربین معلمان ومتعلمان مکاتب هرات برخوردار بودند، به عنوان مسئول پیشبرد و رهبری اعتصابات برگزیده شدند. درنتیجۀ کار این رفقا، معلمان تمام مکاتب دخترانه و پسرانۀ هرات یک دست ویک پارچه اعلام اعتصاب کردند.
اینک به گوشه ای از خاطرات رفیقی که درآن وقت متعلم صنف دهم یکی از لیسه های دخترانه بوده توجه کنید:
“وقتی اعتصاب معلمان راه افتاد، ما شاگردان لیسه های دخترانه هم به تشویق معلمان خود و با کار تبلیغاتی رفقای دختر عضو “محفل هرات” برای پشتیبانی ازاین حرکت معلمان دست به اعتصاب زدیم و روزانه در بین مکتب میتینگ هائی دایر می کردیم.
دختران آگاه و پیشتاز(کادرهای محفل هرات) سخنرانی های پرشور در رابطه به اوضاع کشور و سیاست های غلط دولت و نا هم آهنگی ها در مکاتب و معلمان و همچنین ایستایی جامعه در یک عقب ماندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و… ارائه می کردند که خیلی هیجان انگیز و آموزنده بود.
وقتی قرار می شد که بیرون از مکتب برویم و به جنبش بزرگ اعتصابی بپیوندیم، در مسیر راه با شعارهای انقلابی، در صف اول، ما دختران قرار می گرفتیم.
درسال پرهیجان ۱۳۵۱ش، ازهمان شروع اعتصابات معلمان هرات، نقش زنان در فعالیت های سیاسی و اجتماعی نیز خیلی پُر رنگ بود. معلمان زن و دختران صنوف بالاتر، که اکثراً کادرهای “محفل هرات” بودند، نقش فعال و برنامه ریزی شده در سخنرانی ها برای روشن نمودن اذهان جوانان داشتند. همچنان در کنترول جنبش در داخل مکتب و هم در بیرون مکتب از خود اثرات چشمگیری بجا گذاشتند.
شاگردان مکاتب دخترانه درمیتنگ های دادخواهی معلمان، که همه روزه در صحن مکتب موفق دایر می شد، همراه معلمان زن و سایر دختران مبارزهرات، با استادان و برادران همرزم و پیکارجوی خود شانه به شانه ایستاده بودند.
دراین ایام که اعتصاب ها جریان داشت و درس رسمی نبود، ولی دختران همه روزه به مکتب می آمدند. در داخل “لیسۀ مهری” زیر تاثیر جو مبارز حاکم، در میتنگ هائی که در صحن مکتب دایر می شد، سخنوران توانای زن و دختر با سخنرانی های روشنگرانه و شعارهای حماسی و انقلابی شان احساسات جوانان را بر می انگیختند و با شور و هیجان و کف زدن های ممتد بدرقه می شدند.
این اعتصاب در تداومش به دعوت مردم نیز پرداخت و جنبش معلمان را همگانی ساخت. در طی دوران اعتصاب، کارهای روشنگرانۀ فراوانی بین مردم انجام می شد که سطح آگاهی را بالا می برد. دولت از این همبستگی مردم با معلمان و رهبری منظم و آگاهی رسانی های متواتر وهمه روزۀ اعتصاب هراسید و به خواست معلمان پاسخ داد.
اعتصاب معلمان هرات با رهبری خردمندانه اش و با پیگیری معلمان و شاگردان مکاتب و حمایت بی دریغ مردم هرات موفقانه به پایان رسید و به خواسته های برحق شان، از جانب دولت، وعدۀ عملکرد داده شد.
باید یادآور شوم که شرکت زنان در جنبش های روشنفکری هرات از سال ۱۳۴۸ش تحت رهبری “محفل هرات” آغاز گشته بود که در آن زمان مبارزات داغ علیه دولت فرتوت ظاهرشاهی درمکاتب جریان داشت. نقش زنان به عنوان دختران مکاتب و هم مادران این فرزندان در سمت گیری و جهت دهی جنبش و همکاری با مردان رزمجو چشمگیر بود.
در تظاهرات، در گردهمآیی ها، در جنبش های اعتراضی و دفاع از زندانیان سیاسی در پیش روی ولایت هرات که توسط غند ضربه و پولیس مسلح و گارد زرهپوش به حمایت دولت وقت کنترول و ممانعت می شد، در صف اول زنان مبارز و آزادیخواه و پیشتاز جامعه ایستاده بودند.
همچنین به مناسبت های مختلف مثل روز مادر و یا روز طفل و… گردهم آیی هائی از طرف “محفل هرات” سمت و سو داده می شد و بزم های شعر و مشاعره برگزار و در آن جا اشعار انقلابی سروده می شد و شرکت کنندگان کوشش می کردند تایکی از دیگری در ارائۀ شعر با کیفت تر و پرآب و تاب تر سبقت بگیرند و در ضمن افکار انقلابی و دگرگون ساز را بیان می کردند. که من هم یکی از هواخواهان سر به کف این جریانات بودم و برای دگرگونی وضع بد حاکم و بهبود زندگی مردم در جمع همرزمانم تحت رهبری محفل هرات مبارزه می کردیم”.
بدین ترتیب مبارزات اعتصابی و تظاهراتی ما به اشکال مختلف تا سال ۱۳۵۲ش ادامه داشت که کودتای داوود خان در سرطان ۱۳۵۲ش به وقوع پیوست و یک دکتاتوری مطلق در جامعه حکم روا شد. درحاکمیت استبدادی جمهوری داوودخان (۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ش) همۀ جنبش های سیاسی – اجتماعی فروکش کرد. محفل هرات هم از سطح به عمق رفت و به کارهای آموزشی – پژوهشی توجه کرد که آثار جالب تئوریکی از آن به دست آمد.
معلمان عضو محفل هرات که در لیسه های دخترانه و پسرانه تدریس می نمودند، درحلقات آموزشی محفل، برنامه های آموزشی تدوین می کردند و برخی از آثار تهیه شده دراین حلقات را، به ویژه درارتباط به مضامین تاریخ و منطق، در صنف های بالای مکاتب درس می دادند. و…
درتمام این دورۀ خفقان، ما هم برای وحدت جنبش متلاشی شدۀ چپ تلاش نمودیم تا سرانجام در ماه جدی سال ۱۳۵۶ش با دوستانی از محافل دیگر به تشکیل اولین حلقۀ مشترک چند محفل، که “رستاخیز” عضو آن بود، دست یافتیم.
هنوز کار وحدت جنبش چپ درنطفه بود که کودتای منحوس خلقی – پرچمی ها درهفتم ثور۱۳۵۷ش به وقوع پیوست و اندکی پس از کودتا، مردم درتقابل آن ایستادند و در تداومش از همۀ ما پیشی گرفتند. اینجا دیگر مبارزه اشکال و نهادهای دیگری را هم می طلبید که درحد توان به آن پاسخ دادیم. کار وحدت جنبش چپ که از ایجاد حلقۀ اولیه اش در فوق تذکر دادیم، تسریع شد و بعدها(سال ۱۳۵۸ش) منجر به ایجاد سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) شد و دراسناد رسمی سازمان نیزهمان حلقه را اولین حلقۀ ایجاد “ساما” می شناسند.
“محفل هرات” درحین رسیدگی به کارهای ایدئولوژیک – تشکیلاتی، در عرصه های ایجاد یک جنبش مقاومت ملی و شرکت در جنگ توده ای، که مردم قبل ازما آن را آغاز کرده بودند، تلاش های فراوانی نموده و با تحمل رنج های طاقت فرسا به ایجاد ساختارها و جبهات متعدد مبارزاتی دست یافته است، که در ذیل به شرح آن خواهیم پرداخت.
ادامه دارد