باز می جوشد هریوا

قسمت بیست و دوم

نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”  

Dـ  جبهۀ گلران:

  جبهۀ گلران را نه یك جبهۀ رزمی، بلكه در درازمدت، تكاملش را به یك جبهۀ پایگاهی و پناه گاهی درنظر داشتیم. موقیعت كوهستانی اش، درجوار مرز ایران بودنش و داشتن راه های ارتباطی به جبهات دیگر، درطرح این جبهه به حیث پایگاه و پناه گاه نقش داشتند. درشرایط حساس احتمالی، این جبهه به حیث عقبگاه جبهات رزمی ما، كه مشرف به شهر بودند وهمچنان گذرگاه رفقای خارج ازكشور درشرایط نامساعد احتمالی، پیش بینی شده بود. دراین جبهه كه با استفاده از نفوذ قومی یك هوا خواه و امكانات پوششی “جمعیت علما” پایه گرفته بود، ابتدا سه نفرسمپات وبعد یك رفیق را به حیث قوماندان فرستادیم كه اوایل، عدۀ چشمگیری را از مردم محل با تفنگ خودشان گرد خود جای داد. چهار نفر دیگر از رفقا را نیز فرستادیم تا با مردم كار سیاسی ـ تبلیغاتی كنند  و بعد چند هواخواه دیگر.

عمده ترین كار جبهه این بود كه یك مولوی متنفذ مستقل وملی گرای محیط را آن قدر جذب كرده بود كه درسفری به پاكستان كه با نمایندگان حوزۀ غرب رفته بود، درمقابل یورش عناصر اخوانی الاصل “حركت انقلاب” به دفاع  سرسختانه از رفقای ما، كه به قول او همه صفات یک انسان پاک درآن ها دیده می شد، و درغیاب مورد تاخت وتاز قرار گرفته بودند، برخاست ودراین راه عده ای دیگر ازملایان غیراخوانی و مستقل نیز، که رفقای ما را از نزدیک دیده و تحت تأثیر شان قرار گرفته بودند، از او، و درواقع از رفقای ما، حمایت كردند.

این جبهه نسبت دوری ازمراكز تراكم نفوس مردم و شرایط سخت زندگی خودش ـ كه حتی نان خشك به مشكل درآن منطقه پیدا می شد ـ وعدم فعالیت و كارآئی لازم مسؤولین محلی اش وعدم امكانات رزمی، به یك پاسیویتۀ همه جانبه درغلتید، وماهم كه امواج مهیب عمل نظامی جبهات دیگر، ما را جلو انداخته بود، به آن توجه نداشتیم. مدت ها بی ارتباط می ماند و درشرایط سخت پیش بینی شده نتوانستیم حتی به عنوان عقبگاه ازآن استفاده بریم. لذا می شود گفت كه جبهۀ مصرفی وعقیمی بود كه بجز از نجات مردم محل از درغلتیدن به جبهات اخوانی، درزمینه های دیگركارآئی چندانی نداشت. دراواخر این مرحله بنابر تحلیلی كه از اوضاع عمومی شد، دوستان خویش را به خارج از كشور فرا خواندیم و ده قبضه تفنگ متعلقۀ ما را نیزبه متحدین توده ای پایدارهمان زمان خود سپردیم.

ادامه دارد