باز می جوشد هریوا

قسمت بیست ویکم

نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”  

 

2 ـ جبهۀ دوم: رفقای مسئول کار جبهه ئی درایران، دوباره قوماندان را با اعضای جبهه اش به منطقه می فرستند و نیز در پهلوی این جبهه، جبهۀ دیگری را ازطریق حركت انقلاب به قوماندانی یكی از كسانی كه برادرش لومپن و بارفیقی شناسائی داشت (آشنائی درزندان) و توسط این رفیق ما جذب شد، تاسیس می نمایند وبه منطقه می فرستند (حمل ۱۳۵۹ش).

اما اكنون دیگر این دو جبهه درمنطقه آن قدرت نظامی و هویت سیاسی قبلی را، به آن صورتش نداشتند. زیرا اخوان با استفاده ازخلاء وجود ما، جبهاتش را تقویت می نماید و تقریباً دربیشتر روستاهای منطقه، جبهات جمعیت اسلامی مستقراند. ولی با آن هم جبهۀ دوم دراثرعملیات چریكی ای كه درشهرانجام می دهد ضربات پیهم وخورد كننده ای بردشمن حواله می دارد. ازیك طرف می تواند غنیمت های خوب نظامی به دست آورد كه باعث تقویت جبهه می شود و ازجانب دیگرهویت نظامی اش را تثبیت می كند وشهرتش درمنطقه افزوده می شود. پیامد این عملیات، رقابت های قومی و سازمانی را نیز به دنبال دارد تا بالاخره یك گروپ جمعیت اسلامی به دلایل لومپنی با او درمی افتد و او راهی ایران می گردد.(چندی بعد گروه دیگری كه درجوار مرز مستقراست و ازخویشاوندان این قوماندان فرماندهی اش را دارد، یكی ازاقوام او را به قتل می رساند و خود به خونخواهی اش بلند می شود، این زد وخورد وعوامل لومپنی نظیرآن، منجر به قتل برادر قوماندان و ازهم پاشیدن جبهه می گردد.)

با آمدن این دو جبهه، تشكیل شهر، یكی ازرفقا را با سه نفر دیگر به جبهه می فرستد، كه رفیقی دوباره دررأس امور جبهه قرارمی گیرد، وبدین صورت جبهه دوباره به مسیراصلی اش می افتد و وضعش روبه بهبودی می رود.

رفیق نیزک هنگامی که رهسپار جبهۀ دوم غرب سرک شد

عدۀ از رفقا درجبهۀ دوم غرب سرک

بعد ازمدت كمی دو جبهۀ دیگر نیز زیرفرماندهی همان روحانی مشهور به منطقه می آیند، كه باز جمعیت علمای حركت انقلاب نیرومندی اش درمنطقه بالا می گیرد. ولی با همۀ این ها، باید گفت كه جبهه نمی تواند آن هویت قبلی و شهرت سال پیش را كسب نماید. به علت این كه ازیك طرف كثرت جبهات ومجاهد درمنطقه ازتحركش كاسته است و ازجانب دیگر برای رفیق ما ممكن نیست تنظیم تمام امور جبهه را برعهده داشته باشد.

با آن هم نكات چشم گیر وقابل حساب كار اساسی جبهه را می توان چنین بر شمرد:

جبهه می تواند یكی از جبهات كوچكی كه به نحوی خود را مربوط به جمعیت علمای حركت انقلاب می داند وتوسط یكی ازجبهات جمعیت اسلامی به خلع سلاح تهدید شده است، درخود ادغام نماید. كاررفیق ما(نیزک) با فرمانده این جبهه تا آن جا پیش می رود كه وی یكی ازهواداران سر سخت ما می گردد.

رفیق نیزک دررابطه با جبهۀ غرب سرک دریكی از قریه جات منطقه با استفاده از یك رابطۀ قومی خویش، كه از چهره های سیاسی شتاخته شده ای جریانی است ودرضمن از متنفذین منطقه است، طرح تاسیس جبهۀ را به همكاری مردم آن قریه می ریزد. كار رفیق دراین مورد تاریختن اسكلت جبهه، یعنی مهیا نمودن سلاح و پرسونل وجمع آوری ضروریات اولیۀ نظامی، پیش می رود. ولی عملیات محاصره ای دولت (عملیات روسی ـ كوبائی) مجالش نمی دهد ومانع ادامۀ این كار می شود.

رفیق برپایۀ وظیفۀ محوله اش با فرمانده یكی ازجبهات بزرگ حركت اسلامی، كه از صاحب منصبان قیام كنندۀ بیست و چهار حوت است از نزدیك می بیند (قبلاً درایران توافقاتی برای همكاری با اوشده است) نتیجه آن است كه همكاری دو جانبۀ خویش را بخصوص درساختن جبهۀ متحد درمنطقه (سمت غرب سرک) وگسترش روابط شان با سمت شرق سرك اعلان می نمایند. درحال زمینه سازی برای پیاده كردن این طرح می باشند كه یورش های بی رحمانۀ دولت ( طرح ضربتی نابودی چریك ها با عملیات روسی ـ كوبائی) و متواری شدن جبهات، ادامه كاری را دراین مورد قطع می نماید. دراین زمان رفقا مشغول تحكیم وگسترش پایه های نظامی وتثبیت هرچه پایدارتر و وسعت سیاسی جبهه بودند كه عملیات مشترك نامبرده علیه چریك ها آغازمی یابد. دراین عملیات می توان گفت دشمن ازآخرین توان و قدرت نظامی خویش استفاده می كند. تا آن جا كه درمحاصرۀ یك قریۀ كوچك كه مقر جبهۀ ما و چند جبهۀ دیگراست، بیش از صد تانك و دوازده هلیكوپتر به كار می رود. دراین مقطع، شعار دشمن این است “ازهرجائی كه صدای تفنگ مجاهد شنیده شود، باید كاملاً تخریب وویرانش كرد”؛ كه چنین هم كردند. این عملیات ویرانگر دشمن كه یك ماه ونیم بلا وقفه ادامه داشت، سنگین ترین وسهمگین ترین ضربات را بر پیكر جبهات وارد نمود. بیشتر جبهات منطقه بعد ازاین ضربات ازهم گسیخته ومنحل شدند. جبهات حركت انقلاب نیز، همچون دیگرجبهات، شدیداً ضربه خوردند، تقریباً بیشترین كشته را این جبهات بجای گذاشتند. جبهۀ ما وجبهۀ مدغم شده با ما نیز ازاین یورش ها جان سالم بدر نمی برد وچندین نفر زخمی را به همراه دارد. منجمله همان فرمانده جبهۀ مدغم شده و پسرش كه از سنگر و به زیر رگبار به دوش رفیق ما نیزک بیرون آورده می شوند، كه جبهه پس ازآن خود را مدیون رفیق ما می داند ومحیط نیز آن را بزرگ می دارد. درجریان محاصره ها و یورش های دولت، برحسب ضرورت، جبهه به دوگروپ تقسیم می شود. یك گروپ به مسئولیت قوماندان، كه سه رفیق ما نیز با اوهمراه اند، و گروپ دیگر كه همان گروپ مدغم شده است به مسؤلیت رفیق نیزک.

بعد ازآن كه حملات پیهم دولت كم می شود، هردو گروپ جبهه به ایران می آیند. یک دلیل این آمدن، تداوی زخمی های شان است. ولی علت عمده ای كه باعث عقب نشینی جبهه به سوی ایران شد، شكست هائی است كه دراین عملیات نصیب مجاهدین گردید و باعث پائین آمدن روحیۀ ایشان شده بود. تاجائی كه تقریباً همۀ شان معتقد شده بودند كه با این سلاح دست داشتۀ ما نمی شود با تانك وتوپ و هلیكوپتر جنگید و باید به خاطر به دست آوردن سلاح بهتر (ثقیله) به كمیته های تنظیم های مستقر درایران مراجعه نمود.

قابل تذكراست كه جبهات دیگر نیز وضع بهتر ازاین نداشتند وآن ها نیز اكثراً راهی ایران شدند. جز یكی دو جبهۀ جمعیت كه اسلحه وپول زیاد داشتند و منطقه را ترك نكردند وبا تهیۀ آذوقه و پرداخت پول به افراد شان، به كوه ها برای مخفی شدن پناه بردند. اواخرمیزان  ۱۳۵۹ش است كه جبهه به ایران می آید و تاقوس ۱۳۶۰ش درآن جا می ماند.

و اما عللی كه باعث توقف جبهۀ ما درایران به درازای این مدت گردید چنین است: همان طوری كه گفته شد جبهه به خاطر به دست آوردن سلاح بیشتر وبهتر به ایران آمده بود، جبهه این پیشنهاد را به مسؤلین كمیتۀ حركت انقلاب می نماید، وكمیته نیز به ایشان وعده می دهد كه پیشنهاد شان را عملی خواهد كرد. اما چند ماهی می گذرد وكمیته موفق نمی شود سلاح تهیه بدارد، تا بالاخره قوماندان به طرح وتشویق ما جهت رسیدن به این هدف، با معرفی “جمعیت علما” به پاكستان سفرمی نماید، ودرآن جا نیز در برابر مخالفینی به دفاع از ما تاسرحد برخورد برمی خیزد. بعد از تقریباً سه ماه مؤفق می شود یك مقدار سلاح را از مركزیت حركت انقلاب بگیرد. ولی متاسفانه این سلاح به دست آمده هم به علت بی كفایتی عده ای كه مسئول انتقال این سلاح بودند، در راه ربوده می شود و ازآن چیزی به دست نمی آید. و باز رفتن جبهه به تعویق می افتد.

دراین مدت كه تشكیل خارج از كشور(ایران) ضرورت وجود جبهۀ موصوف را برای نجات “جبهۀ انجینران” درمنطقه مهم می داند، درتلاش آن است تابتواند مقداری سلاح تهیه ببیند، كه ازمجاری گوناگون ممكنه اقدام می كند، اما باتاسف باید گفت كه همۀ تلاش ها در این مورد بی ثمر می ماند.

نیمۀ دوم ماه قوس ۱۳۶۰ش بود كه جبهه را واداشتیم تا باچند میل تفنگی كه به دست آمد به منطقه (درمنطقه جمعیت اسلامی كاملاً مسلط شده است) برود. اعزام جبهه به خاطر تطبیق و پیاده كردن طرحی بود كه رهبری حوزۀ غرب از ایران جهت نجات و رهائی “جبهۀ انجینران” از بن بست گریبانگیر شان ریخته بود.

طرح دارای دو بخش مشخص بود كه جبهۀ غرب سرک، و به ویژه رفقای ما دراین جبهه وظیفه دار اجرای آن بودند.

بخش اول این طرح عبارت ازاین بود كه درصورت ممكن، قوماندان محلی ما با استفاده از نفوذی كه درمنطقه برخوردار است، آشنائی ها ونزدیكی هائی كه با عده ای ازفرماندهان جمعیت دارد، زمینۀ آمدن ومستقر شدن “جبهۀ انجینران” را درسمت غرب سرك فراهم سازد؛ تابدین گونه جبهه ازآن محوطه (منطقۀ تحت نفوذ جواسیس) بیرون آید وعملیات ضد دولتی خویش را دوباره آغاز و ادامه دهد.

بخش دوم این طرح چنین بود كه درصورت عدم فراهم شدن همچو زمینه ای، “جبهۀ غرب سرك” و “جبهۀ انجینران” مشتركاً منطقه را ترك گویند وبه یك منطقۀ كوهستانی، كه قبلاً بایكی از متنفذین آن جا رفقا ازاین امرصحبت كرده بودند و اوپذیرفته بود، ره سپرشوند و درآن جا رحل اقامت گزینند وعمل كنند.

“جبهۀ غرب سرک”  با رسیدن ومستقرشدن درمنطقه، برای به عمل درآوردن خطوط بخش اول طرح فیصله شده، اقدام می نماید. رفیق ما(نیزک) با استفاده از نفوذ قوماندان محلی ما و همراهی او، ابتدا روابطی را بابعضی ازجبهات جمعیت اسلامی برقرار می كنند تا جویای مواضع ونظرآن ها باشند. دراین زمان جمعیت اسلامی درگیری های وسیعی را با اكثر جبهات مربوط به دیگر تنظیم ها، به خصوص حركت انقلاب ومحاذ ملی  ایجاد كرده بود. این درگیری ها به علت گسترش دربیشتر نواحی منطقۀ پیرامون، و به علت دراز شدن مدت آن، بدون كسب نتیجه ای مطلوب، چون حلقۀ تنگی گردن سیاسیون جمعیت اسلامی حاضر درمنطقه را سخت می فشرد. فرماندهان شان را به ستوه آورده بود، افراد چریك شان را خسته، فرسوده و نسبت به رهبران و قوماندان های شان ناباور و بی اعتماد ساخته بود. ولذاست كه جمعیت درپی كتگوری نمودن جبهات درگیرباخود دست به كار می شود وگویا رهبران محلی شان دریافته اند كه در درازای یك سال ازجنگ های همه جاگیری كه راه انداخته اند، ثمرۀ آن چنان را كه پیش بین بوده اند، حاصل نكرده اند و بهتر دانسته اند كه جبهات را تك، تك از منطقه برانند.

درقدم اول برای نزدیك شدن و برقراری صلح با یكی ازجبهات محاذ ملی كه درمنطقۀ غرب هرات درپایگاه حساسی مستقر است(راه رفت وآمد جبهات به ایران وهرات) كه سخت جمعیت را به تنگ آورده وبه هراس شان انداخته، درتك و پو اند. ازجانبی هم قوماندان جبهۀ مذكور از روابط قومی و نزدیكان قوماندان محلی جبهۀ ما می باشد. دراین جا جمعیت نیز كلید حل تضاد بین خود وآن جبهه را در وجود قوماندان محلی ما جست وجو می كند. برای برآوردن این مامول تمایل نشان می دهد و با تلاش ومساعدت ما دیدارها وجلساتی برپا می شود. رفقا می خواهند تا با دردست داشتن این جو و زمینه،  حداكثر استفاده را برای حل مشاکل درون مقاومت ببرند. لذا درجلسات، ضمن این كه آمادگی خود را به عنوان واسط و نیروی برقراركنندۀ صلح جهت پایان بخشیدن به جنگ های خانمانسوز درون مقاومت درغرب سرك اعلام می دارند و خواستارگسترش دامنۀ صلح درسرتاسر منطقه می شوند. درگیری ها و نبردهای فیمابین را، به هرعلتی كه باشد، تباه كن وهستی برانداز وبه نفع دشمن می دانند وخسارات بیجا وخون های هدر رفته را می شمارند، كه همه قوماندان های محلی ومجاهدین بومی مؤید شان هستند وآمادگی خویش را آشكار می سازند.

اینست كه ابتدا وسیلۀ جبهۀ ما، جلسۀ فرماندهان جبهات جمعیت، حزب، حركت انقلاب ومحاذ ملی برپا می گردد. دراین مجلس بین این دوطرف آتش بس اعلان وشرایطی جهت برقراری صلح واقعی و راستین گذاشته می شود؛ كه جانبین، عملی نمودن و تحقق شرایط را می پذیرند. ازاین جااست كه اولین قدم مثبت را درین زمینه برمی داریم.  این عمل به عنوان دریچه ای برای پیاده نمودن تمام خطوط طرح جبهه دانسته شده و ازهمین طریق “شورای صلح” به اشتراك نمایندگان جمعیت، نمایندگان حزب و نمایندگان جبهۀ ما تشكیل می شود، تا  آشتی بین جبهات  درگیر را درتمام منطقه گسترده سازد.

این كار، كه عامل اصلی اش جبهۀ ما است، مورد استقبال پرشورمردم قرارمی گیرد كه نذر وخیرات دادن های مردم را به دنبال دارد و باعث بلند رفتن پرستیژسیاسی جبهۀ ما درمنطقه می شود. هنگامه اش از مرزهای روستاها فراترمی رود و شهر را نیز به همهمه می آورد. دولت بامشاهدۀ این وضع تحمل نمی آورد و به اقدامات وسیعی جهت خنثی نمودن همچو فعالیت هایی، از دوسنگر شروع به آتش می كند. از یك طرف بامحاصره نمودن منطقه وتعقیب پیگیر جبهۀ ما، درپی سركوب ما برمی آید، و ازسوی دیگر عناصر نفوذی خویش را در دو سمت سرك درجبهات برای اخلال این امر فعال می نماید.

“شورای صلح” كارش را آغاز نموده وبعد ازچندین جلسۀ پیهم، به ابتکار رفیق ما به این فیصله می رسد كه هرگاه جبهات حركت انقلاب درسمت شرق سرك، روابط شان را با دولت قطع كنند وعملاً ضد دولتی بودن خویش را تثبیت نمایند، دیگر، بخش هائی از جمعیت، از ادامۀ درگیری با ایشان خود داری نموده و مناطق بین دوجانب تقسیم خواهد شد و روابط نیك و دور از نفاق میان شان برقرارخواهد گشت. برهمین مبنا “شورای صلح” موادی را روی كاغذ ریخت وهیئتی را كه جبهۀ ما و جبهه ای از حزب اسلامی درآن عضویت داشتند، مامور رساندن این مواد پیشنهادی صلح به جبهات حركت انقلاب درسمت شرق سرك نمود. هیئت، که رفیق ما نیزک نیز شامل آن است، عازم آن منطقه گردید و درآن جا جلسه ای را به اشتراك “جبهۀ انجینران” و جبهات حركت انقلاب ترتیب داد. بعد ازاین كه مواد پیشنهادی “شورای صلح” را به اطلاع آن ها رسانید، خواهان نظریات ایشان دراین مورد گردید(البته قبلاً، همۀ مسایل را به  رفقا درجبهۀ انجینران گزارش داده بودیم وعملکرد بعدی پلان شده بود). “جبهۀ انجینران” كه در فرا رسیدن همچو روزی بی صبرانه لحظه شماری می كرد ومفاد پیشنهادات نیزبرایش روشن بود، بلادرنگ شرایط پیشنهادی را پذیرفت و وقفه درتحقق بخشیدن وبه ثمررساندن این شرایط را ناجایز و دور از مصالح انقلاب ومردم دانست. اما جبهۀ حركت انقلاب (جبهۀ دولتی شده) اشكال تراشی و سنگ اندازی می نمود، كه از همین لحظه دوگانگی بین ما و این جبهه برهمه آشکارشد. اختلاف این دوجبهه كه مدت ها برای مقاومت در برابر حملات جمعیت اسلامی متحد بودند، و نه در همه امور، برای همه دیدنی گشت. بالاخره “جبهۀ انجینران” (كه هنوز قسمتی ازآن معتقد است با برقراری آتش بس فیمابین حركت انقلاب و جمعیت شاید آن جبهۀ حركت انقلاب روابطش را با دولت ببرد)، با جبهۀ حركت انقلاب مشتركاً ضمن تائید اقدامات سرنوشت ساز “شورای صلح” مواد وشرایط بهتر و وسیع تری را مبنی برنفرت ازجنگ های درونی، كه دشمن را شادكام نموده است ومردم رابی اعتماد به مجاهد، طی نامۀ سرگشادۀ به هیئت “شورای صلح” ارائه می دهد. هیئت با دردست داشتن این نامه دوباره به منطقه اش باز می گردد تا “شورای صلح” باتصویب آن زمینۀ عملی اش را مهیا سازد. “شورای صلح” مجدداً جلساتش را روی پیشنهادات مطروحه درنامۀ مذكورآغازمی نماید.

واما دراین جریان “جبهۀ انجینران” كه چریك های رزمنده و قهرمانش ازمدت ها درعطش شكافتن سینۀ دشمن تجاوزگر، درسوز و تاب بودند، به محض این كه آتش بس برقرارمی شود و دیگر گوش شان را صدای تفنگ مجاهدی نمی خراشد، قرارشان نمی آید و آتش را به سوی خصم اصلی و دشمن میهن شان می گشایند؛ تا ازسوئی رنج و اندوه یك ساله را با ریختن خون ناپاك دشمن دیارشان بشویند؛ و از طرفی به دیگران تثبیت نمایند كه “جبهۀ انجینران” رزمجوئی است دلیر و یورشش بردشمن وطن بی نظیر. وبدین ترتیب است كه “جبهۀ انجینران” با چندین عمل ضد دولتی، ضربات محكمی برپیكر دشمن وارد می سازد. درحالی كه جبهۀ همجوارش مانع این عمل است، تاجائی كه تهدیدش هم می كند.

دولت كه در رگ وپی جبهۀ حركت انقلاب نفوذ وهمه زمامش را به دست دارد وهرآنچه را او می خواهد جبهه بایست مجری اش باشد ـ كه هست ـ درست تمام جریان كار هیئت “شورای صلح” را تعقیب كرده است وهمه چیز را می داند. آنگاه كه تفنگ های “جبهۀ انجینران” را آتشبار برسینۀ خویش می بیند و طرح های  “شورای صلح” را درحال تحقق، وقت را ازدست نمی دهد واقدام می نماید، وسخت مطمئن است كه “جبهۀ انجینران” را توسط جبهات وابستۀ خویش(ازحرکت انقلاب و جمعیت اسلامی) به آسانی می تواند از ریشه و بن بركند. ولی رفقای آن جبهه به دستور رهبری حوزۀ غرب و كمك شاخۀ تشكیل درایران وتلاش های رفیق نیزک درتحقق پلان رهبری حوزه، می توانند با بجای گذاشتن عزیزان شهیدی منطقه را ترک نمایند و تصور باطل و واهی دولت را ثابت كنند.

با به وجود آمدن این وضع، تداوم فعالیت ها وپلان های “شورای صلح” نیزعقیم می ماند. جمعیت اسلامی وضع ایجاد شده وجدائی “جبهۀ انجینران” را ازسمت شرق سرك به نفع خویش تعبیر می كند. به تعهدات خود در “شورای صلح” پشت پا می زند وچون موقع را مساعد دیده است، به تعقیب “جبهۀ انجینران” نیز می پردازد. ولی قبل از دست رسی به آن ها، “جبهۀ انجینران” می تواند به كمك “جبهۀ غرب سرك” ازمنطقه بیرون رود.

ازاین به بعد جمعیتی ها با “جبهۀ سمت غرب” نیز به دلیل این كه “جبهۀ انجینران” راپناه داده و كمك شان كرده است، سرستیزمی گیرند، هرچند ظاهراً آشكار نمی سازند. ولی جبهۀ ما پی می برد كه جمعیت درپی یافتن فرصتی است تا جبهه را سركوب وخلع سلاح نماید. همچنان جمعیت شرایطی را كه جهت آشتی با جبهۀ محاذ گذاشته بود، نیز عملی نمی كند و باز جَو تازه ای ازكینه وخصومت بین جبهات درمنطقه حاكم می شود؛ كه این بار اتحاد جبهۀ ما در غرب سرک و جبهۀ “محاذ ملی” را باعث می شود(این جبهۀ محاذ بعداً زیر فشار جمعیت اسلامی دولتی شد). درگیری های بین این دوجبهه و جمعیت اسلامی آغاز می شود. دست دولت نیز درآن دیده می شود و بلعیدن جبهۀ ما درنظراست. رفقای ما كه دراین مقطع به هدف اصلی (نجات جبهۀ انجینران) دست یافته اند، با شناخت از شرایط و وضع جدید، و قوم بازی ها و گروه گرائی های جبهات، ومنجمله قوماندان محلی، كه درنتیجۀ آن بازهم جبهات را به كام دولت می اندازد، با اتكاء به فیصله ای كه درآن درهمچو مواردی رهبری حوزۀ غرب چنین رهنمودی داده است (ترك منطقه درصورت خطر همگانی و یا تسلیم طلبی)، جبهۀ مذكور را به نام تهیۀ دوا و مشورت با ایران، ترك نموده و به حال خود رهایش می كنند و به ایران می روند.

ادامه دارد