باز می جوشد هریوا

قسمت چهاردهم

نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”  

c ـ تدارك جنگ مسلحانه:

توده های مردم سرتاسركشور، منجمله درحوزۀ غرب و در مركزهرات، كه ابتدا تا حدی فریب شعارهای عوام فریبانۀ رژیم “ثوری” را خورده بودند، درعمل منافع حیاتی خویش را غارت شده دیدند. این وضع را به عنوان عامل اصلی حركت توده ها ارزیابی می كنیم، به اضافۀ این كه درمحیط ما نیز انگیزه های تبلیغاتی روشنفكران انقلابی، و ازجانبی تبلیغات اخوان با سوء استفاده ازعقاید مردم، سرانجام به قیام سرتاسری و شكوهمند هرات در بیست و چهارحوت ۱۳۵۷ش منجرگردید كه نقطۀ عطفی است درجنبش انقلابی كشور.

دراین جا دیگر جنبش توده ها از ما پیشی گرفت، حركت عظیم و مسلحانۀ توده ها، ما را كه به تناسب آن كوچك بودیم، در رهبری و انسجامش ناچیز شمرده و راهیی راه خودبخودی شد. با برپایی این قیام است كه هرات قهرمان یك بار دیگر حاكم تاریخ می گردد و مهرابطال را بر اباطیل ناروای خلقی ـ پرچمی ها می كوبد و سرود رزمش از كران تا به كران گیتی طنین و همهمه می افكند. دراین روز پرعظمت است كه از تمامین روستاهای هرات باستان، دلیران به سوی شهررزم، كه همآوردگاه شان تعیین شده است، ره می سپرند و چون شیرغران به تانك و توپ دشمن یورش می برند. جوانان پیكارجوی هریوا زمین دسته دسته غرق در خون می شوند تا بیرق آزادگی را برفراز شهر خود بالا نگهدارند. هریوا زمین جولانگاه  خون می شود و رودبارانش خروشی د گر دارد تاخیزاب پر شكوهش حشو و زوایدی را كه چون وصلۀ ناجوری ادای خلق درمی آورند، از قامت افراشته اش زدوده و از دامان پاك خویش بروبد. دراین روز، هرات تجربه گاهی شد تا درآن اثبات شود كه:  

“خلق و فقط خلق است كه تاریخ را می سازد” و جهان را نیز به نظارۀ مستقیم این آزمون فرا خواند وخطی گلگون برگهنامۀ انسان رقم زد. غریو هستی ساز مردم حالی ساخت كه چگونه خلقی و ملتی برای آزادی اش، ملیتاریسم مدرن یك ابرقدرت را به سخریه می گیرد و فلسفۀ برتری سلاح را برانسان، به زباله دان می سپارد و… وصف این روزگار، كار دشواری است.

و اما پیامد های محسوس آن: ازاین روز به بعد، نطع چرمینه و چركین ضحاكان خلقی ـ پرچمی از كهنه روستاهای ستم سوز و رزم خیز هرات، یك دم برچیده شد و روستاها به سنگرمطمئن مبارزه ازاین جهت بدل گردید، شعله های فروزان آن، ولایات هم مرز را نیز روشن ساخت. درهمان فردای ۲۴ حوت، دربادغیس، فراه و پس ازآن درغور و نیمروز، آتش خشم مردم همۀ مزدوران خلقی ـ پرچمی را به كام خویش كشید. و در فرجامین كلام، این روز آغاز پرشور و خونین جنگ مسلحانۀ همگانی علیه رژیم در حوزۀ غرب کشور گردید.

گاهی كشتی بدون سكاندار ماهر هم ممكن است فرازهای امواج مهیبی را بتواند زیر سینه اش بكشد و ندرتاً گرداب هایی را نیز درنوردد، اما قدرمسلم آن است كه جهتش به دلخواه نیست و لنگراندازش نیز هویدا. این كشتی عظیم نیز نمی توانست از این تلاطم و طوفان، آن چنان كه باید، ره به ساحل برد. یك روز، دو روز و چند روز بر شهری و شهرهایی، و جمعی از روستاها حاكمیت یافت. روبه صفتان بزدل وهفت تیر به كمر ومسلسل به دوش تانك نشین را چون موش فراری كه دُمش را آتش گرفته، به سوراخ ها تپاند، ارگان های دولتی یكی پس از دیگری مسخر و حكمروایی رژیم مطلقاً نفی شد؛ كه متاسفانه آن چه باید جایگزین بشود، تا طبق ناموس تكامل با تكیه برآن حركت بعدی صورت پذیرد، وجود نداشت. ولذا است كه لومپنیزم ازآن سرمی كشد و نیروهای اهریمنی اخوان برآن نقش می زنند و برگردۀ ملت می لمند.

استعمارغرب ازاین طریق(لومپنیزم و اخوان) برجهت دهی جنبش به نفع خویش می كوشد، و روس در دامن زدن به آتش افتراق و بی نظمی اش كمر می بندد. ولی دیگران (روشنفكران) نیزبا ضربه ای از آن تكان خوردند و احساس خجلت می كردند. روحیۀ جنگ و چریك شدن درآن ها حلول كرد و با پوتانسیلی بالاتر شتابگیرشدند.

دراین میان، ماهم برمبنای مشی مدون خویش برآن شدیم تا همراه كاروان شتابگیرجنبش خلق، به موج توفندۀ توده ها درآمیزیم و با نثارخون ناچیز خود، پیوند و صداقت مان را، به راهی كه برگزیده ایم، به اثبات رسانیم؛ وآن جا، وآن گاه كه شایستگی یابیم، ما را به جلوداری قافله خواهند خواند؛ و چون درعمل رهنورد و قافله سالارشایان توجه شویم، به حق راه را به دهی خواهیم برد و رهسپاران دیگر نیز رهروان راه گشودۀ مان می گردند. ما را می شناسند، آن ها را می شناسیم، ملت خویش را درك می كنیم وهیولای ناشایست ساخته شده در ذهنش را از روشنفكر، درهم می شكنیم و تعهد ومیثاق تازه باخون می بندیم، كه نه تنها نسیمی، بل تند باد حوادث هم تكانش ندهد. ازاین رودبار خروشان و درخت سرسبز عمل پیشتاز انقلابی است كه خاكروبۀ نشسته از سال ها سفسطۀ روشنفكرانه برتئوری ها را، كه سخت خاكستری فامش كرده است، جاروب می زنیم و فانوس درخشان تئوری انقلابی را درمقام روشنگری، فرا راه خویش قرار می دهیم؛ تا در پرتو آن كوره را ه را، و چاه را، از راه تمیز دهیم و به تئوری بافی دگم و كلافه سازی، از واقعیت ها نجهیم، و با دنباله روی ازحوادث نیز به تسلیم طلبی و… درنغلتیم و جنبش را در راه هدف جهت دهیم.

این فریاد را درست زمانی سردادیم كه هیاهوی روشنفكرانه تا به مرز تصرف قدرت از طریق بالا، وسیلۀ خوب و بد ها، ره به ثریا گرفته بود و آهنگ فریاد مان را نجوای عاجزانه جلوه گرمی ساخت و گویا “دستاسی بود دركنارآسیاب” و یا  “ترپ چخماقی در برابرغُرش تانك و طیاره”  كه طبعاً نا شنوده می ماند. و ما كه به حقانیت امر خویش ایمان استوار داشتیم و به پوچی هیاهوی دیگران نیز؛ فقط باید خود مواد كار و آزمون این و آن می شدیم، تا باشد كه عمل، عمل خونین و كار مشقتبار و “صبر ایوب”، و بالاثر، نتایج نشان دهد كه ره كدام است وهدف چیست؟

اواخر جوزای ۱۳۵۸ش عزم مان را جزم كردیم تا شریك جنبش مسلحانه شویم(قبل ازایجاد ساما)؛ و درعین حال بركار پیگیر وبی شائبۀ وحدت جنبش انقلابی(سازمان سازی) نیز تكیه زنیم. كار به دو قسمت جداگانه و پیوسته به هم (سازمانی وجبهه ای) مجزا شد و هدف اولیۀ كارجبهه ای، “بازكردن جای پایی برای روشنفكران درجبهه”  تعیین گردید(چون جبهه سازی درتوان ما نبود). درحالی كه كوچك ترین امكان مادی، از قبیل پول و یا سلاح دردست نداشتیم، برای باز كردن راه جبهه، از زوایائی چند، دست به كار شدیم.

كسانی باید از روابط خویشاوندی خود استفاده می كردند، برخی از شخصیت اجتماعی خود و برخی هم از روابط نسبتاً سیاسی. به همین منوال ابتدا كسانی را یافتیم كه می توانستند ما را به بادغیس وغور در جبهه مستقر سازند. كار با آن ها تاحدی پیش رفته بود كه رابط ما مورد تعقیب قرار گرفت وآن ها ترسیدند.

دو نفر از آشنایان جریانی گذشته را، كه به ما و به كار مبارزاتی ما اعتماد و یقین داشتند، وخود روستائی و تقریباً روحانی بودند، توظیف نمودیم تا كسی را كه نامش زبانزد محیط شده بود و با آن ها آشنائی داشت ببینند و زمینۀ پذیرش رفقای ما را درجبهۀ او مساعد سازند، كه آن ها در ارتباط گیری با موصوف موفق شدند، مگر حوادثی همۀ شان را به ایران كشاند. از ارتباط قومی دیگری استفاده كردیم و كسی را به جبهه ای كه در رأسش یكی ازلومپن های مشهور قرار داشت فرستادیم، پس از مدتی كوتاه، همان لومپن زخمی می شود وجبهه اش او را به ایران می برد، همراه با فرستادۀ ما. بالاخره نخستین گام عملی را درتشكیل کمیتۀ نظامی در شهر هرات، با شركت یکی دونفر متمایل به “اخگری ها” و كسانی مسما به “ستمی ها” برداشته ایم (اسد۱۳۵۸ش)  كه وقتی پای عمل به میان آمد، ترك مان كردند و خود ما كارش را به پیش بردیم؛ تكاملش “چریك های شهری حق پرست افغانستان” شد.

بالاخره باجذب بقایای اخگری ها، بخش هرات موفق می شود چند نفری با امكانات ناچیز به شرق شهرهرات بفرستد (میزان ۱۳۵۸ش).

بخش ایران نیز تلاش های فراوان می كند؛ از طرح رفتن مستقل، تا استفاده از كمیته های تنظیم ها. با لاخره موفق می شود از طریق دفتری به نام “جمعیت علمای حركت انقلاب”، که درواقع آن را توسط یک روحانی آشنا با ما تصرف می کند، و با استفاده از یك بزن بهادر مشهور، که همه “مجاهدین” درجذب او تلاش می کردند (او درمبارزات درون زندان با رژیم، درزندان دهمزنگ کابل به رفیق ولید(آهنگر) جذب و آشنا شده بود)، دو رفیق را (آهنگر و نیزک) به جبهه بفرستد (میزان ۱۳۵۸ش)؛ كه همین جبهه هستۀ كار نظامی ما می شود و بدین نحو، ما شركت درجنگ را تدارك دیدیم.

نتیجه گیری مرحلۀ اول: 

تدوین مشی و تحكیم پیوند، گام عظیم و تاریخی است كه دراین مرحله برداشته ایم. از نظر ایدئولوژیك، تكامل و استحكام ایدئولوژیك متبارزاست. فرآورده هایش اسناد خوب تئوریك جنبش اند.

از نظر تشكیلاتی، محفل ما گسترش وتحكیم بی سابقۀ می یابد.

از نظرسیاسی، دركنار تثبیت سیاسی خود، خط سیاسی استواری بر جنبش ترسیم می كند. و از نظرنظامی، تدارك نسبتاً خوبی گرفته شد.

كمبود ها وعوامل:

عدم آگاهی لازم درسطح كل رفقا (و فقدان عدۀ از رفقای بزرگ)، به ویژه درگام های نخستین این مرحله، و كمبود تجربه دركار بزرگی كه پیش روی ما بود، نبود امكانات كافی مادی برای تحقق پلان ها و خفقان سیاسی و شرایط بد محیطی وعطش فروان به شركت در جنگ، عواملی اند كه كندی دركار پیش می آوردند و به سر وقت كار، آن چنان كه باید، نمی رسیدیم (دربرخورد با قیام خونین ۲۴ حوت آمادگی لازم نداشتیم). مقداری خود محور بینی نیز در ما دیده می شد و بعضاً با شتابی كه داشتیم، دربرگماری ها به وظایف، نیز تعمق زیاد نمی كردیم، كه گاهی دست و پاگیرمی شد.

ادامه دارد