باز می جوشد هریوا

قسمت یازدهم

نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”

گزارش سیاسی ازحوزۀ غرب به مركزیت

سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)

تاریخ نگارش ۱۰ /۱۱/  ۱۳۶۱ش

 تذكر لازم:

 قبل ازقبول رنج مطالعۀ این ره توشه، نكات زیرباید حتماً مرورشود:

  ۱ ـ تقسیم بندی مراحل سه گانه، علاوه برتعاقب زمانی، گویای تحول كیفیتی به كیفیت محسوس دیگراست كه درتمام ابعاد كار رنگی تازه می بخشد.

۲  ـ  درتقدم و تاخرعنوان هائی كه شامل یك مرحلۀ مشخص است، پیهم بودن زمانی مسایل اصل نیست. یعنی چنین نیست كه مسئله ای به پایان رسیده باشد ومسئله ای دیگرآغاز شود. مثلاً درمرحلۀ دوم به عنوان ” B جبهۀ انجینران” برمی خورید و آن را درتمام ابعاد تا به ختم كارجبهه می خوانید؛ پس ازآن، عنوان “C  جبهۀ غرب سرك” می آید؛ و هرگز چنین نباید پنداشت كه درختم عملیات جبهۀ انجینران، جبهۀ غرب سرك به وجود آمده است. این دوجبهه از نظر زمانی دریك مقطع زمانی فعال بوده اند، كه دراین جا كوشیده ایم  با یك تجرید علمی، یكی را  از آغاز تا انتهای كارش معرفی داریم، وآنگهی دیگری را. نه این كه ازنظر زمانی این تقدم و تاخر وجود داشته است. چه، ما درعین زمان درچند جبهه عمل كردیم وعلاوتاً در خارج  و داخل كشور همزمان به امورتشكیلاتی ـ ایدئولوژیك و كار دموكراتیك رسیده ایم.

  ۳ ـ درمورد جبهۀ انجینران و جبهات غرب سرك دونوع تحلیل و برخورد را مشاهده می كنید، جبهۀ انجینران به عنوان یك پیكرۀ ارگانیك ارزیابی و تحلیل شده است و از عملكرد افراد معینی حرفی درمیان نیست. به دلیل این كه جبهۀ انجینران یك جبهۀ مستقل است، كه تركیبش عمدتاً و رهبری اش مطلقاً، از رفقا است و درعین جبهه بودنش یك ارگان تشكیلاتی است كه با طرحی واحد و ایده ای یگانه به میدان می رود. علاوتاً درگیر و دارجنگ تحمیلی دشمن براین جبهه، كارنامۀ خونین هریك از رزمندگان قهرمان شهید و یا شاهد آن، فزون تر از شهنامه است؛ چه آن ها یك سال و اندی، شب و روز زیر آتش متقاطع دشمن، رستمانه جنگیده و سنگر دار بوده اند. این مختصر گنجایش آن اسطوره را ندارد. درآینده آن رسالت را نیز با تدوین كارنامۀ رفقا انجام خواهیم داد.

و اما كار رفقا درجبهات غرب سرك كار پوششی است و زیر بیرق دیگران، و این شكل كار، روشنفكران ما را می ترساند، و هنوز هم می ترسانَد، و دشواری های ویژه ای هم دارد. لذا در این مورد برآن شدیم كه برخوردها را تاحدی جز به جز و نقش رفقا را درتغییر وجهت دهی حوادث به سود خلق، بنگاریم، تا درآینده كمكی، ولو اندك به دیگران كرده باشیم، كه هنوز هم این شكل كار، درهرجا از دشواری هایی برخوردار است.

سرآغاز:

رفقا!

 پس از درودهای ویژه به روح پاك و باعظمت شهدای قهرمان و جانباز سازمان كه شفق خون شان نورافكن راه خونبار و دشوار گذر مبارزۀ دشمن سوز وهستی ساز ما است، و شیپور رزم شان نوید بخش فردای درخشان خلق و میهن به خون نشستۀ مان، و درودی آتشین به روح گلگون كفنان میهن پرستی كه در راه استقلال و آزادی سرزمین شان جان باخته اند، سلام های گرم و رفیقانۀ مان را هدیۀ شما رفقای رزمنده می كنیم و دست تان را صمیمانه می فشاریم. ضمن  نوید صحت، فشردگی صفوف، استواری اندیشه و رونق كارمان، حسب لزوم، كارنامۀ اجمالی حوزه را تقدیم آن یاران می كنیم تا با ترازبندی بهتر سود و زیانش برغنای كارما بیافزایند وتجارب این بخش نیز به عنوان جزء لایتجزائی از پیكر واحد سازمان، ضم  كارنامۀ خونین این تشكیل پرافتخار و رزمندۀ خلق گردد.

وقتی پای تحلیل كار درحوزۀ غرب می نشینیم ، حتی دریك مقطع، دشواری هائی سد راه ترسیم واضح و گویای بی نقص سیمای واقعی كار دراین محیط است. این دشواری ها را عواملی چند فرا راه ما می گذارد، كه عمده اش شهادت پرافتخار وجانبازانۀ رفقای كبیرانقلابی و پیشتازان بحق حوزه است،  كه ازبنیان گذاران تشكیل و رهگشای طریقت هستی آفرین و غرورانگیزی اند كه ما رهروان كوچك آنیم.

آری! فقدان آنان كه زندگی نامۀ شان رسالۀ شرف آدمیت است، ما را كه سپاهیان كوچك ارتش آن سرداران خلقیم، سخت می فشارد و تحلیل كارحوزه را، كه كارنامۀ جانبازانه  و خونین آنان نیزهست، چون كوهی گران می سازد. به هرحال راه شان این است و رسالت ما این چنین. با ذكر این كه پویش ما دراین عرصه، ونگارش ما دراین برهه، درحد توش ما است وكاستی اش بردوش ما، چه اگر ما خراتین عرضه كردیم، به هیچ وجه فرآیند تخم اژدهای كاشتۀ آن ها نیست.

یكی هم ازعواملی كه مسیر عمل را دراین حوزه كژ و مژ می كند و ارتسام آن در گزارش فرود و فراز می آفریند، ویژگی های محیطی است. رشد نسبتاً بیشتر سطح فرهنگ (فرهنگ فئودال ـ بورژوائی مسلط برجامعه)، به ویژه درهرات، و متناسب با آن اعتقاد آگاهانۀ مذهبی و شكاكیت مردم دربرابر امور تازه ارائه شده، انعطاف پذیری بیشتری، توأم با هنرمندی سیاسی، دركارایجاب می نماید. چه، معمولاً محیط شهر نسبت به روستا، ومحیط یك گام به جلو، ازآن كه عقب مانده تراست، با وسواسی بیشتر وحسابگرانه تر عمل می كند ( خرده بورژوازی ـ وسواسی ، حسابگر و لرزان است).

یكی ازدلایلی كه نیروهای رنگارنگ چپ و راست، حتی در اوج قدرتمندی، ازاین چمن طرفی نبستند، همین است. مگر قلدران زورگوی تاریخ زده نگفتند كه “ما دراین جا – درهرات – انسان به كار نداریم، خاكش را می خواهیم” ، “ما این جا را به تلی ازخاك مبدل می كنیم”. هنوز زیر و بم اصوات كریه  این جملات درگوش های مردم هرات می پیچد و تامغز استخوان شان را می سوزاند.

بدین مصداق گفتنی است كه بخش معینی از روشنفكران جانبازمحل (یعنی رفقای ما) هستند كه با شناخت نسبتاً عمیق و كار صبورانه، و قبول شخصیت های شان درمحیط، جائی و نفوذی دارند؛ و این امتیازی است كه به بهای رنج و خون عزیزان پر ارجی نصیب مان شده، و از راهی پرخم وپیچ و آزمونی عظیم و دشوار بدرآمده است، كه نباید ازدیده فروگذاشت …؛ وعواملی دیگر كه فعلاً حذفش می كنیم. امید براین است كه با یك چشم انداز به ویژگی ها و كمبودها، سنگینی كار براندام ناتوان ما، به دیگران نیز لمس شود  و معروضۀ ما را، گزارش بگیرند.

البته گزارش مبسوط سال های طولانی، كه زمان ومكانی مناسب و امكانی همه جانبه می طلبد، كه لازم است و قسمتی از تاریخ سازمان و تاریخ جنبش انقلابی میهن است؛ ولی هم اكنون برما مقدورنیست، تلاش ما برآن است كه فراز و نشیب های مقطعی ازآن را، كه مستقیماً به كار موجود درارتباط است، بنگاریم؛ ولذا از كودتای ثور به بعد آغاز می كنیم. خواهیم كوشید تا دستآوردها و كمبودها را باعلل بیان داریم. دربرآورده شدن این مأمول نیز، قبلاً ازخوش نگری ها و بد باوری های خزیده درخود، كه خواه و نخواه درپی سركشی اند، پوزش خواهیم و از تلاش درلگام زدن شان نیز فروگذار نخواهیم كرد.

كودتای ننگین و بدفرجام عمال روس، كه در۷ ثور ۱۳۵۷ش به همیاری مستقیم روس ها انجام گرفت، علی رغم انتقال سادۀ قدرت ـ تاج گیری از مزدورانی و تاج پوشی مزدورانی دیگر ـ  درپیامد تحول منفی اش، درمیهن ما تغییراتی را همراه آورد. شخصیت ها و نیروهای مختلف سیاسی، باتكیه برخاستگاه و تغذیه ازآبشخورفكری شان، تابلوهای رنگارنگ از رژیم ترسیم نمودند و با به كاربرد رنگ های دلخواه شان برتلونش می افزودند. آمیزش رنگ های جورواجور، زمینۀ اصلی تابلو را نیز مغشوش می كرد و نموداری دیگر می نمود، كه بیشتر به نگارۀ سور ریالیستیك می ماند و به قول معروف ” آش شُله قلمكار” گشته بود.

گروهی رویای خام “استقرارنظام دموكراتیك” را برخرابه های شوم چند قرنۀ دودمان طلائی می دیدند، جمعی به پندار فرا رسیدن  روزموعود، یا تحقق بهشت “سوسیالیسم خورده بورژوائی” بودند. بخشی تصور باطل حاكمیت “نظام ضد امپریالیستی” دلخوش شان می كرد، كسانی به خیال واهی “رژیم ضد فئودالی”  كه “هرچه باشد به روشنفكران تكیه می كند” و آنان نیز به نانی ازاین خوان می رسند، دلبسته بودند و…، سخن كوتاه، جوی این چنین برافكار سایه افكند.

واما همه این چنین نبودند، ازگوشه وكنار رگبارهائی از نور، این ظلمت را می درید و فریادهایی، اگرچه ضعیف ولی خشم آگین “نه، این چنین نیست!”، درون غلغله وهیاهو ره می گشود و بردل هایی می نشست؛ كه نوای ما را هم دراین میان می شد برشمرد.

آری! از همان نخستین دم تحمیل این رژیم ضد خلقی برمیهن ما، تحلیل دوستان پیشتاز ما این بود كه: ” دهارۀ كودتاگران، بردگان آستان بوس و جبهه سا برآستان سوسیال امپریالیسم روس اند، و رژیم شان مزدور و مجری سوسیال كلونیالیسم. باید به ساز ارباب كرملین نشین برقصند و به اشارۀ شلاق او، از هیچ جنایتی دریغ نخواهند كرد. واژه های “سوسیالیسم”، “دموكرات”، “ضد…” و…، سراب های آبگینۀ اغوای مردم اند. خاستگاه حاكمیتش به شكل عریان چوب بست تامین منافع كمپرادوری بوروكراتیك وابسته به سوسیال امپریالیسم  خونخواراست و هیچ رابطۀ آشتی پذیری نمی تواند با خلق و همراهانش داشته باشد؛ و لذا سلاح مان را بیشتر حدادی كنیم”.

دیری نگذشت كه كودتا گام های غول آسائی درزمینه های زیربنائی و روبنائی برداشت. درزمینۀ زیربنائی، با به كام كشیدن سكتوردولتی اقتصاد، پروسۀ تحول جامعه را ازنیمه مستعمره به مستعمره، درجهت منفی كشید ولازمۀ اكمال این استراتیژی شوم، چاپیدن منافع تمام طبقات واقشار اجتماعی به سود سوسیال امپریالیسم است، كه فرایند آن ویرانگری میهن و خلق ما است.

درساحات روبنائی، یك سری از ارزش های والای انسانی در زمینه های فرهنگی، سیاسی، عقیدتی و…ترورشد. ماحصلش این كه، نسل جوان و روشنفكر، در وجود خلقی ـ پرچمی ها، به عنوان موجود مسخ شده، مزدور، جانی،  فاسد، ملحد، كه برمعتقدات خوب وبد مردم تاراج گرانه می تازد؛ و تازه به ناموس ومیهن نیز پُشت می كند، جلوه كرد. چه، كشتار وحشیانۀ مردم، تجاوز به نوامیس و میهن فروشی، آن قدر در خلقی – پرچمی ها ریشه گرفته بود، كه مردم می پنداشتند این ها خصلت نهادین و طبیعی روشنفكر است.

خفقان سیاسی سایۀ شومش را درهمه ساحات پهن ساخت؛ محیط كار، حوزه های آموزشی وحتی منزلگاه های شخصی ناسازگاران با رژیم كودتا، عرصه گاه هجوم مهره های حزب و دولتیان شد و مخالف درهیچ گاه وهیچ جا، امان و آرامش نمی یافت. توحش و ویرانگری ها، تداوم خونباری را حكایتگر بود. و متاسفانه جنبش پیشرو را نیز غافلگیر كرد و ضرباتی حواله اش ساخت.

ضربه ای كه برپیكر بخش ما تدارك دیده بودند، خیلی سهمگین و خورد كننده بود. دو رفیق بزرگ، دو یار خلق، دو الگوی رزم، دو عصارۀ حماسه و مقاومت را، پیهم از ما گرفت. رهبران برجستۀ بخش، “رستاخیز” و “كریم” زندانی و سپس شهید شدند و ما را در ماتم و اندوه فرو بردند( اسد و سنبله  ۱۳۵۷ش) و بارگرانی را كه قامت استوارآن ها بردوش می كشید، برشانه های كم توان ما گذاشتند. این ازعوامل عمدۀ دشواری های كارهایی است كه برای انجام شدن فریاد می زدند.

عملكرد نیروهای عقبگرا و وابسته، با استفاده از زمینۀ مساعد عقیدتی مردم، به پشتوانۀ امپریالیسم غرب، وگسیل امكانات گسترده، اعم از دلار واسلحه به آن ها، دشواری كار را دوبالا می ساخت.

بااین حال، شركت درجنبش توده ها وبسیج شان، و پاسخ به صادقان پاكباز و پیشتازان پیشمرگی كه بی صبرانه چشم به روزی دوخته بودند كه عاشقانه در راه میهن و آرمان شان جانبازی كنند، رسالت ما تشخیص شد. انجام این امر خطیر ـ  برآوردن این مامول درهمچو شرایطی كه اجمالش را گفته آمدیم – مستلزم داشتن مشی روشن، برمبنای جهانبینی علمی پرولتری وملهم از واقعیات عینی جامعۀ ما، بود تا بتواند ما را از دگماتیسم میراثی گذشته برهاند؛ وهم برپاسیفیسم و پاسیویتۀ معمول و دنباله روی روشنفكر ازجنبش خودبخودی غلبه كند و از لغزش به چپ و راست در امان دارد. این ضرورت، ما را به عمق بیشتر كشاند و به جدیتی بهتر فراخواند و می توان گفت ازاین جا وارد نخستین مرحلۀ كار جدید می شویم:

ادامه دارد