باز می جوشد هریوا

قسمت دهم

نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”

“محفل هرات” وارد جنگ مسلحانه می شود

 تصمیمی بزرگ وشجاعانه و عملکردی دلیرانه و ایثارگرانه

 پیش درآمد:

(درپیش درآمد زیر، جهت توضیح بهتر ضرورت ورود ما به جنگ مسلحانه، پاراگراف هائی از متن نوشتارهم گنجانده شده، امید است آن را تکرار احسن بگیرید).

قبل از كودتای  ۷ ثور ۱۳۵۷ش تقریباً خوابی سخت گران و چندین ساله دامنگیر ملت ما بود. نیروهای سیاسی اش فرومانده در دهلیز و دالان های تاریك تاریخ، و جامعه پای گیرآبستنی دیرپا و دور از زادنی پرآوا. تك جوانه های روئیده نیز مصاب به بیماری های درونی افتراق آور و كرختی زا. فقدان برنامۀ روشن سیاسی، ایدئولوژیك، تشكیلاتی و…مشخصۀ این پیچ سیاست نیروهای پیشرو جامعۀ افغانستان بود. تك فریادهای گویا را هم هیاهوی درهم و بر هم راه می گرفت؛ كه ناگاه عفریت خون آشام كودتای ثور چنگال خونینش را بر دروازه كوبید و تفت متعفن نفس استعمار فضای میهن را آگنده ساخت.

خنگ وحشی کودتای منحوس هفت ثور ۱۳۵۷ش که از اسطبل “خلق – پرچم” و به سواری و لجامداری مستقیم حاکمیت اتحاد شوروی وقت، سیمارق وار و دیوانه وار، وارد عرصۀ سیاسی – اجتماعی افغانستان شد، مردم و پیش قراولان سیاسی کشور را غافلگیر کرد. این عجوزۀ نامأنوس، چند روزی با سرخی و سفیده درجاده ها وخیابان ها به رقص و پایکوبی پرداخت تا از پیروزی اش بلافد و ببافد و عدۀ را مجاب حرکت بوالعجبانۀ خود بسازد.

اما دیری نگذشت که حنای دست کودتا و کودتاچیان رنگ باخت و آن ها با برخوردهای وحشیانۀ شان بر همه کس وهمه چیز، برخوب و بد، تاختند و و حشت و دهشت آفریدند.  همه غافلگیرشده بودند، تكانی سخت خوردند وچشم گشودند كه پیش روی ملت ما پرتگاهی هولناك به چشم می خورد و هستی ما  درمرز نابودی قرارگرفته است.

مردم ما زودتر از پیشقراولان سیاسی به آن پاسخ دادند و درتقابلش ایستادند؛ و حتی دست به سلاح بردند و زمینه های جنگ مقاومت را فراهم ساختند.

روشنفکران درکل، و پیش قراولان سیاسی به طور ویژه، در تبارز این گونه واکنش، از خلق عقب ماندند، که طبیعتاً این واماندگی، سرخوردگی عمومی نیز برای شان به همراه داشت.  جهت رفع این کمبود و نارسائی و رسیدن به کاروان مقاومت مردم، به مقداری زمان و کار پیگیر، جدی، ایثارگرانه و شجاعانه نیاز بود تا این مأمول، که زمینه هایش تا حدی مساعد شده بود،  برآورده شود.

پس از درگیری مسلحانۀ مردم با رژیم ثوری، همه شتابگیر شدند و بازارسیاست رونقی بی نظیر یافت. گروه های مختلف اجتماعی، تشکلات خویش را با زیر ساخت سیاسی ـ نظامی،  برمبنای سرشت و كُنشت خود، برخاسته از خاستگاه و متكی بر پایگاه های اجتماعی شان به وجود آوردند.

در قسمت سوم مقالۀ  “جنبش بیست وچهار حوت و…” گفته شد که چگونه جنبش ۲۴حوت زمینه ساز حداکثر شرایط و امکانات برپائی یک جنگ مسلحانه، به ویژه درحوزۀ غرب،  گشته است.

درجای دیگرهمان مقاله آمد که: “پس از سرکوب جنبش ۲۴ حوت هرات توسط نیروهای هوائی و زمینی تجاوزگران روسی و نوکران خلقی – پرچمی شان، چند مسئله عمده، چشم گیر و قابل توجه است. یکی این که با شورش صاحب منصبان فرقۀ زلمی کوت هرات و مراجعۀ مردم به آنان برای گرفتن سلاح و همگام با آن، نشر شبنامۀ “گمنام” (گروه مبارزان نجات افغانستان. م – نام مستعار محفل هرات) درهمین زمینه، هزاران قبضه سلاح و مقدار زیادی مهمات از قشلۀ عسکری فرقۀ ۱۷(زلمی کوت) به بیرون رفته و در دست مردم افتاد. لذا یکی از پیامدهای این جنبش، مسلح شدن عدۀ از مردم هرات و تامینات نظامی آن ها است. این خود زمینۀ از پیش ساخته و آماده ای بود برای هرنیرویی که می خواست جنگ مسلحانه را علیه رژیم خلقی – پرچمی سازماندهی کند”.

” ازسوئی هم موج گرفتاری ها  توسط رژیم خلقی – پرچمی و برخوردهای خشن منسوبین حزب حاکم با مردم، روز تا روز بردامنۀ فرار مردم  از وحشت افزوده و لشکری از توده ها  رهسپار کشورهای همسایه و یا روستاها گشتند و برای بقای خود باید می جنگیدند”.

“زمینه های دیگری که می توان آن ها را پیامد جنبش ۲۴ حوت هرات خواند، عمق نفرت بی حد و حصر مردم از رژیم خلق – پرچم  و باور کامل مردم بر ضد مردمی بودن و خونخوار بودن این رژیم بود.

این جا است که دوشرط اصلی بسیج مردم برای برپائی قیام مسلحانه، که عِلم انقلاب  آن را لازم می داند، میسر می گردد:

اول این که مردم حاکمیت رژیم را نمی پذیرند.

دوماً رژیم هم قادر نیست براین مردم انقلابی حکومت کند. بناءً اکثریت عظیم مردم، علی رغم هر اختلافی، در رویاروئی با رژیم، عملاً در یک جبهۀ متحد سیاسی  قرار داشتند که پشتوانۀ قیام های مسلحانۀ بعدی شد.

پیامد دیگر این است که پاک سازی روستاهای هرات از لوث وابستگان حاکمیت خلقی – پرچمی، بعد از ۲۴ حوت ۱۳۵۷ ش، روستاهای هرات را به پایگاه های اولیه و مطمئن مبارزۀ مسلحانه علیه رژیم خلق – پرچم مبدل ساخته بود و لذا هر مخالفی، که جرئت می کرد، می توانست از این پایگاه بهره ببرد. عده ای از روستائیان که از فرقۀ ۱۷ هرات تفنگ گرفته بودند، به شکل گروه های مسلح کوچک، بدون تعلق حزبی و گروهی، در روستاها بود وباش داشتند و بعضاً عملیات نظامی هم از آن ها سرمی زد”.

رهبری “محفل هرات” بادرک این واقعیات و شرایط مساعدی چون مسلح  بودن عدۀ ازمردم، موج انسان ناراضی و آماده به جنگ، روستاهای خالی از حاکمیت دولتی؛ و عوامل نا مساعدی مانند حضور دغلبازانۀ مزدوران امپریالیسم و ارتجاع مسلح هار در برخی مناطق و انحصارگرائی و کار شکنی های شان، نبود امکانات، تجربه و آموزش های نظامی برای ما، که در شرکت درمیدان نبرد مسلحانه، نه تنها جرأت و شهامت، بلکه جسارت هم می طلبید؛ باید برای رفع خالیگاه نا هنجار بین خلق و پیش آهنگ، تصمیم شرکت به جنگ مسلحانه می گرفت.

ما هم با پذیرش همۀ خطرات، به پاسخ نیاز زمان و نیازخلق خود، و با دید روشن نسبت به تضادها و مسایل جنبش، برآن شدیم تا پیش از آن که وقت از دست برود، در حد محفل خود (قبل از ایجاد سازمان) برای سمت دهی سالم جنبش و ادای دین به میهن و مردمش، به موج جنبش مسلحانۀ خلق بپیوندیم.

این بدان معنا نیست که ما از کار برای ایجاد سازمان سرتاسری غافل شدیم. در این مورد، ما هیئت سه نفرۀ مرکب از انجینیر قدوس، نعیم “ازهر” و ش. “آهنگر” را موظف ساخته بودیم؛ کار تا به ایجاد کمیتۀ رهبری متشکلۀ محافل سازندۀ “ساما”، پیش رفت. همین کمیتۀ رهبری، “کمیتۀ تشکیلات” را(تا جائی که به یاد دارم به عضویت بشیربهمن، لالاشریف، شاهپور، معلم اشرف و انجینیرشیرآهنگر)، برای ادغام این محافل توظیف نمود، که از هرمحفل متشکله یک نفر عضو آن بودند. همین رهبری محافل متحد ایجادگر “ساما”، من(انجینیرآهنگر) را به اتفاق آراء به مسئولیت “کمیتۀ تشکیلات” برگزید تا پروسۀ ادغام محافل را برای ایجاد سازمان رهبری کنم. من(آهنگر) برای انجام بهتر این وظیفۀ بزرگ، پیشنهاد حرفه ای بودن و مخفی ساختن “کمیتۀ تشکیلات” و اعضایش را دادم، تا با کار دقیق حرفه ای و داشتن وقت کافی برای سفر به محلات کاری این محافل و در درون تشکیلات شان، پروسۀ ادغام تشکیلاتی را تدارک ببینیم و مرحلۀ ایجاد سازمان را با برگزاری “کنگرۀ موسس” فراهم سازیم.

رفقای محافل متشکلۀ وحدت برای ایجاد سازمان، از ناتوانی شان در حفظ و تأمین اعضای کمیتۀ مخفی و حرفه ای یاد کردند؛ این بحث به پایان نرسیده بود که به زودی پس از حادثۀ چنداول، در دوم سرطان ۱۳۵۸ش، تعداد زیادی از کادرها، به شمول من، مورد تعقیب رژیم سفاک خلقی – پرچمی قرارگرفتند. عدۀ گرفتار و عدۀ متواری گشتند و ایجاد سازمان به تعویق افتاد. من هم که دیگر زندگی علنی نمی توانستم داشته باشم، طبق فیصلۀ رهبری “محفل هرات” برای جبهه سازی، که خواست زمان بود، به هرات وسپس به ایران رفتم.

درهمین رابطه، زنده یاد داکترهادی “محمودی” چندی بعد، بدون ذکر مسایل وعوامل فوق الذکر، به اشتباه در اثرش به نام “پروسۀ تشکل ساما”، در انتقاد از تشکل “ساما” نوشت که “مسئول کمیتۀ تشکیلات(شیرآهنگر) که به ادغام محافل برای ساختن تشکیلات سازمان موظف شده بود، به ایران رفت و برای خودش جبهه ساخت”. درصحبت رویاروئی که بعدها با حضور تعدادی از رفقا، با داکتر صاحب هادی خان در پیشاور داشتم، با یاد دهانی قضایا، این اشتباه شان را رفع ساختم.

به هرحال، همزمان با آن که دو رفیق دیگر، کار وحدت و سازمان سازی را به پیش می بردند،  “ما برمبنای مشی مدون خویش برآن شدیم تاهمراه كاروان شتابگیرجنبش خلق، به موج توفندۀ توده ها درآمیزیم و با نثارخون ناچیز خود، پیوند و صداقت مان را، به راهی كه برگزیده ایم، به اثبات رسانیم.

اواخر جوزای ۱۳۵۸ش بعد از یک بحث طولانی و نظر خواهی درحلقات “محفل هرات” و ارائۀ تحلیل ها و تدوین مشی توسط رهبری محفل، عزم مان را جزم كردیم تا شریك جنبش مسلحانه شویم (قبل ازایجاد ساما).

كار به دو قسمت جداگانه و پیوسته به هم (سازمانی وجبهه ای) مجزا گشت. رهبری کار وحدت جنبش(سازمان سازی) به زنده یادان نعیم “ازهر” و انجینیر قدوس و رهبری کار جبهه ای و جبهه سازی به انجینیر”آهنگر” سپرده شد، که بعدها زنده یاد ماما غلام محمد نیز به آن پیوست و تا رفتنش به جبهه، مسئولیت کار تشکیلاتی ایران را به عهده گرفت. هدف اولیۀ كارجبهه ای، “بازكردن جای پایی برای روشنفكران درجبهه”  تعیین گردید(چون جبهه سازی مستقل درتوان ما نبود). درحالی كه كوچك ترین امكان مادی، از قبیل پول و یا سلاح دردست نداشتیم، برای باز كردن راه در جبهه، از زوایائی چند، دست به كار شدیم.

شرح این تلاش های مشقتبار و خطرناک برای ورود درجنگ میهنی، و نقش رفقای دلیر و پاکباز “محفل هرات” درایجاد جبهات و در جنگ مسلحانه و خونین رهائیبخش مردم، برگی از برگ های حماسی  و تحسین برانگیز تاریخ جنبش روشنفکران افغانستان است که گوشۀ از آن را در ذیل در دسترس تان قرار می دهیم.

شایان ذکر است که پس از ورود “محفل هرات” به جنگ مسلحانه و ایجاد جبهات مسلح متعدد درحوزۀ غرب، رفقای محفل ما درکابل، که در پروسۀ وحدت جنبش کار می کردند، به همراه اکثریت محافل جنبش چپ، به ایجاد سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) ازطریق “کنفرانس موسس” توفیق حاصل کردند. چند ماهی بعد از ایجاد “ساما”، با آمدن زنده یاد نعیم “ازهر” به ایران، که درآن زمان رهبری “ساما” را عملاً به دوش داشت، حوزۀ غرب، با جبهات متعدد مسلحانه و تشکیلاتش به طورکامل، به سازمان مدغم شد.

نوشتار گزارشی را که اینک از نظر می گذرانید، فشردۀ از فعالیت های سیاسی، تشکیلاتی، فرهنگی و نظامی حوزۀ غرب(ساحۀ عمدۀ کار محفل هرات) است که پس از تائید کمیتۀ رهبری حوزۀ غرب، همان زمان به رهبری “ساما” و سپس به کنفرانس سرتاسری (قوس ۱۳۶۲ش) ارائه شده است، که آن ها هم ضمن تائید، آن را گزارش نمونه ای خواندند.

متن اصلی گزارش، در ماه دلو ۱۳۶۱شمسی (سی وهشت سال قبل) توسط  انجینیرشیر”آهنگر”، که مسئول  رهبری مجموع حوزۀ غرب و بنیان گذار اکثر این جبهات بود، و در مواردی در جبهات و جنگ حضور داشت، نوشته شده و رفقا “نیزک” و “آصف”، که آن ها هم در جبهات حضور و نقش و مسئولیت های مهمی داشتند و عضو حلقۀ رهبری حوزۀ غرب بودند، در نوشتن گزارشات جبهات “غرب سرک” و “جبهۀ انجینیران” با او همکاری نمودند.

هدف از نشر این نوشتار، که اصالتش حفظ شده، یادآوری رنج ها و قهرمانی های نسلی از روشنفکران شجاع، دلیر و پاکباز این سرزمین است، که نباید به هیچ وجه ناگفته بماند و به تاق نسیان گذاشته شود. به ویژه که فشردۀ کار این رفقا درهمان زمان مدون و از مراجع رسمی تشکیلاتی حوزه ای و سازمانی اش تائید شده و از خورد و بزرگ سازی های پس از پسان بی نیاز است  و کسی نمی تواند آن را خوشبینانه ویا بدبینانه تحریف کند و یا نادیده بگیرد.

از سوی دیگر با نشر این سند، بگذار امروزیان وآیندگان بدانند که ما، درآن زمان(حدود چهل سال قبل)، چه گونه و چه عمل کردیم، چگونه و در چه سطحی می اندیشیدیم، با چه نگرشی به قضایا می نگریستیم، با اشتباهات مان چه برخوردی داشتیم، و در چه میزانی و با چه زبان و ادبیاتی دیدگاه ها  و کارکرد مان را بیان می کردیم؟

هدف دیگر از نشر این حماسه این است که امروزی ها و آیندگان گمان نبرند که جنبش حماسه آفرین خلق افغانستان، که مورد دستبرد امپریالیسم و ار تجاع جهانی قرارگرفت و به چاله های خطرناک افتاد، به خاطر سهم نگرفتن، ویا بدتر ازآن، جان بچ کردن روشنفکران انقلابی در جریان جنگ مردم علیه تجاوز بوده است.

باخواندن این سند تاریخی، که بخشی از کارکرد جنبش انقلابی کشوراست(امید است گزارشات محافل و مناطق دیگر نیز در دسترس قرار بگیرد)، خواننده پی خواهد برد که برای آزادی میهن و نجات جنبش خود جوش مردم از دستبرد امپریالیسم و ارتجاع،  روشنفکران مبارز و انقلابی افغانستان در همه عرصه های مبارزه، درداخل و خارج کشور، چه جانفشانی ها کرده اند و با نثار جان شان چه بهای بزرگی پرداخته اند؛ ولی با یورش سبعانه و بی رحمانۀ امپریالیسم و ارتجاع، به خون کشیده شده و سرکوب شدند، و به قول عامیانه، زورشان به امپریالیسم جهانی و ارتجاع جهانی تا دندان مسلح وحشی و خونریز، که شما تا هم اکنون شاهد وحشت و خونریزی شان درکشور ما و در سراسر جهان هستید، نرسید.

با این حال، بازهم انقلابیون کشور ما به دلیل کمزوری شان تسلیم طلبی پیشه نکردند و به هیچ متجاوز و مداخله گر، و کلاً به هیچ اجنبی سرتسلیم فرود نیاوردند. آن ها تا آخرین رمق برای تحقق آرمان برحق شان، که آزادی و آزاد گی است، به شیوه های مقتضی رزمیده اند و می رزمند و اثر شان را با رنج و خون و خودگذری و شجاعت ثبت کتیبۀ خارآئین تاریخ ساخته و می سازند. به تعبیر شاعر نامدارمیهن ما، استاد فدائی، “این ها رسالۀ شرف آدمیتند” که وابستگان امروز و فرداهای شان و تاریخ و خلق این سرزمین با افتخار و سربلندی به زنده مانده های شان ارج و احترام بایسته می گذارند و از جانباختگان شان با شایستگی بزرگداشت خواهند کرد.

حال بگذار این دفتر حماسۀ رنج و خون و فداکاری را با متن اصلی این گزارش تاریخی  ورق بزنیم:

ادامه دارد