مصاحبه با انجینیرشیر”آهنگر”

باز میجوشدهریوا 

قسمت چهارم

اواخر سال ۱۳۴۶شمسی عده ای از ما، به شمول “رستاخیز” به پوهنتون کابل رفتیم  و در کابل با شخصیت هائی مثل داکتر رحیم محمودی،  داکتر هادی محمودی، انجنیرعثمان، داکتر دادگر، شاهپور، که “رستاخیز” و برخی رفقای ما با آن ها آشنائی داشتند، به تماس مستقیم شدیم.

 “رستاخیز” و یکی دو رفیق دیگر با اکثر این شخصیت ها دیدار داشتند و درگزارشاتی که به محفل می دادند، از همسوئی فکری شان، به طور کل، با ما و پاکی شخصیت و مبارز بودن شان حکایت داشتند. هیچ کدام از این شخصیت ها ادعای داشتن “سازمان” نمی کردند. تداوم این دیدارها منجر به همراهی و کار مشترک ما با “محافل” دیگر درسطح یک “جریان” شد که بعداً بانشرجریدۀ “شعلۀ جاوید” به نام “جریان دموکراتیک نوین” مسمی گردید.

از وایل ماه ثور ۱۳۴۷شمسی هرمظاهره و حرکتی که در کابل در سطح جریان راه می افتاد، که ماهم درایجادش نقش داشتیم(دراین مورد بعداً بیشتر صحبت خواهیم کرد)، در هرات نیز از طرف محفل ما استقبال می شد. به این ترتیب هرات به رهبری محفل ما، بعد از کابل، دومین مرکز تظاهرات “جریان دموکراتیک نوین” گشته بود.

درسال ۱۳۴۸شمسی در اوج تظاهرات سرتاسری درکشور، در فخرالمدارس هرات که یک مدرسۀ دینی بود و ما درآن رفقائی داشتیم، به خاطر استبداد، فساد اخلاقی  و اختلاس مدیرآن مدرسه، که یک “اخوانی” و ازخانواده های روحانی بود، شاگردان اعتصاب نمودند. مدیرمدرسه به جای پاسخ گوئی، ابتداء توسط گروه اقلیت شاگردان “اخوانی” اش براعتصاب چیان حمله کرد و بعد از ناکامی این حمله، با خواستن پولیس به لت وکوب آن ها پرداخت.

شاگردان اعتصاب کنندۀ فخرالمدارس، خود را به لیسۀ جامی رسانده و از رفقای ما طلب حمایت و پشتیبانی کردند. فردای آن به حمایت شان تظاهراتی، به سازماندهی و رهبری رفقای ما، برپاشد که تمام مکاتب هرات( دخترانه و پسرانه) درآن شرکت کردند. همدستی پولیس با مدیر فاسد فخرالمدارس و برخورد زورگویانه و سرکوبگرانۀ پولیس به این تظاهرات و پافشاری مظاهره چیان بر خواست های برحق شان، آگاهی، اعتماد مردم به جلوداران و پذیرش حرف گردانندگان مبارزه، رزمندگی، نترس بودن و حمایت یک پارچۀ مردم هرات از فرزندان رزمندۀ شان، منجر به حادثۀ تاریخی دهم سرطان شد که مقاومت، رزمندگی  و پیوند محکم و آگاهانۀ مردم هرات را با مبارزان پاکباز وصادق شان ثبت تاریخ مبارزاتی سرزمین ما ساخت.

دراین روز موج مردم به حرکت آمدند و خشم شان تمام گروه های سرکوبگر دولت را چون خس و خاشاک روبید و شهر هرات به تصرف مردم، به رهبری رفقای ما، درآمد و بیش از چهل وهشت ساعت، با امن وامان در کنترول مردم بود. رادیوی “بی بی سی” همان شب به ناله افتاد که: “شهر هرات درافغانستان به تصرف مائوئیست ها درآمد” و رادیوی اسرائیل نیز شبیه آن را تکرار کرد.

لذا، با این مضمون و شکل وعمل ونتیجه و تا همان لحظه، این روز(دهم سرطان) و این جنبش نقطۀ عطفی در تاریخ مبارزات دموکراتیک کشورما است، که از طریق عملکرد و رهبری “محفل هرات”، به نام “جنبش دموکراتیک نوین” رقم خورده است و نباید فراموش تاریخ شود.

در قسمت های اول و دوم این بحث به بررسی مختصر علل و عوامل جنبش دهم سرطان ۱۳۴۸ شمسی در هرات و نحوۀ برامدش اشاره کردیم. دراین قسمت اشارۀ به پیامدها و تداوم آن خواهیم کرد.

دو روز بعد از پیروزی مردم بر قوای دولتی درهرات، ارگ سلطنتی و در رأس آن ظاهرشاه، نقاب عاریتی  دیموکراسی را از چهره به دورافگند و با همان سیمای پلید وحشت و سرکوب اسلاف مستبدش وارد میدان نبرد با خلق مظلوم هرات شد. ظاهرشاه با قهر وخشم شاهانه، به نوراحمد اعتمادی صدراعظمش دستور داد که مردم دلیرهرات را، که برای چندمین بار درتاریخ  رویاروی استبداد سلطنتی قرار گرفته اند، به شدت و بی رحمانه سرکوب کند. اعتمادی طی سخنرانی رادیوئی اش مردم هرات را تهدید کرد و به قوای امنیتی ونظامی اش دستورداد که هرکس احساسی هم درآن روز تبارزداده، گرفتار و به زندان انداخته شده و شکنجه شود.

طبق این دستورشاه و صدراعظم، پولیس به وحشت تمام برخانه های مردم یورش می بُرد و زن و مرد و طفل  را با اسلحه تهدید می کرد و اشخاص مورد نظرش را ربوده و به زندان می انداخت. طی چند روز زندان های هرات مملو از مردم شد که دربین زندانیان از متعلمین صنوف هفت وهشت مکاتب، مامورین ادارات و داکتر و پرستار، از دوکاندار تا گادی وان و موتروان، از کارگر تا دهقان و تا مردم عامی هفتاد ساله… دیده می شدند. طبیعی است که دراین میان تعداد زیادی از رفقای ما، به عنوان محرکین و رهبران جنبش زندانی شدند. استبداد وخفقان قرون وسطائی نظام مستبد ظاهرشاهی بال های شومش را در ولایت هرات گسترده بود و جست وجوی همراه با تهدید وشکنجۀ خانه به خانه روز و شب ادامه داشت.

درچنین حالی، ما جمعی از رفقای خود را، مانند کریم، غلام محمد، میرویس فراهی و حبیب فراهی و…  باید مخفی می کردیم تا به دام دولت نیفتند. کار بسیار دشواری بود که دشواری و ثقلتش در تعریف نمی گنجد. برای یک محفل نوپای، محفلی فاقد امکانات مالی ومادی(رهبرانش عمدتاً محصل و متعلم و فقیر بودند که هیچ گونه امکان پولی و درامدی هم نداشتند) پیشبرد چنین مبارزه ای با یک نظام بی رحم و میراث خواراستبداد، کمرشکن می نمود. اما رفقای باشهامت “محفل هرات” این بار سنگین را به کمک و پشتیبانی مردم غیور و از خود گذر هرات، و به ویژه برخی از خانواده های رفقا، به پیش بردند.

تا صحبتی دیگر