انجینیرشیر”آهنگر”

بازمیجوشد هریوا

قسمت سوم

پیوسته به گذشته

در قسمت های اول و دوم این بحث به بررسی مختصر علل و عوامل جنبش دهم سرطان ۱۳۴۸ شمسی در هرات و نحوۀ برامدش اشاره کردیم. دراین قسمت اشارۀ به پیامدها و تداوم آن خواهیم کرد.

دو روز بعد از پیروزی مردم بر قوای دولتی درهرات، ارگ سلطنتی و در رأس آن ظاهرشاه، نقاب عاریتی  دیموکراسی را از چهره به دورافگند و با همان سیمای پلید وحشت و سرکوب اسلاف مستبدش وارد میدان نبرد با خلق مظلوم هرات شد. ظاهرشاه با قهر وخشم شاهانه، به نوراحمد اعتمادی صدراعظمش دستور داد که مردم دلیرهرات را، که برای چندمین بار درتاریخ  رویاروی استبداد سلطنتی قرار گرفته اند، به شدت و بی رحمانه سرکوب کند. اعتمادی طی سخنرانی رادیوئی اش مردم هرات را تهدید کرد و به قوای امنیتی ونظامی اش دستورداد که هرکس احساسی هم درآن روز تبارزداده، گرفتار و به زندان انداخته شده و شکنجه شود.

طبق این دستورشاه و صدراعظم، پولیس به وحشت تمام برخانه های مردم یورش می بُرد و زن و مرد و طفل  را با اسلحه تهدید می کرد و اشخاص مورد نظرش را ربوده و به زندان می انداخت. طی چند روز زندان های هرات مملو از مردم شد که دربین زندانیان از متعلمین صنوف هفت وهشت مکاتب، مامورین ادارات و داکتر و پرستار، از دوکاندار تا گادی وان و موتروان، از کارگر تا دهقان و تا مردم عامی هفتاد ساله… دیده می شدند. طبیعی است که دراین میان تعداد زیادی از رفقای ما، به عنوان محرکین و رهبران جنبش زندانی شدند. استبداد وخفقان قرون وسطائی نظام مستبد ظاهرشاهی بال های شومش را در ولایت هرات گسترده بود و جست وجوی همراه با تهدید وشکنجۀ خانه به خانه روز و شب ادامه داشت.

درچنین حالی، ما جمعی از رفقای خود را، مانند کریم، غلام محمد، میرویس فراهی و حبیب فراهی و…  باید مخفی می کردیم تا به دام دولت نیفتند. کار بسیار دشواری بود که دشواری و ثقلتش در تعریف نمی گنجد. برای یک محفل نوپای، محفلی فاقد امکانات مالی ومادی(رهبرانش عمدتاً محصل و متعلم و فقیر بودند که هیچ گونه امکان پولی و درامدی هم نداشتند) پیشبرد چنین مبارزه ای با یک نظام بی رحم و میراث خواراستبداد، کمرشکن می نمود. اما رفقای باشهامت “محفل هرات” این بار سنگین را به کمک و پشتیبانی مردم غیور و از خود گذر هرات، و به ویژه برخی از خانواده های رفقا، به پیش بردند.

اواسط سرطان ۱۳۴۸ش بود که به خاطر جلوگیری از اعتصابات و تظاهرات درکابل، پوهنتون کابل تعطیل و محصلان را از لیلیه اخراج و دروازه های لیلیه ها را نیز دولت بست. محصلانی که از ولایات بودند ناگزیراً به ولایات شان رفتند، که دراین میان محصلان هراتی نیز به هرات باز گشتند. درمیان آن ها عده ای از رهبران و کادرهای فعال “محفل هرات” بودند. دراین جا یک امر بد، یعنی بسته شدن پوهنتون کابل، به امر نیک بدل شد و رفقای ما با حضور محصلان هراتی درکنار شان، انرژی تازه گرفتند.

درنخستین روزهای اقامت رفقای تازه وارد، جلسۀ رهبری “محفل هرات”، باشرکت قدوس(بعداً به انجینیرقدوس ماما شهرت یافت)، شیر”آهنگر”، کریم، حبیب “منصوری”، غلام محمد، نعیم “ازهر” و عتیق، در خانۀ معلم غلام رسول فرا خوانده شد و رفقا ضمن ارزیابی وضعیت، تقسیم وظایف و مسئولیت نمودند و مسئولیت رفقای مخفی را نیز بردوش گرفتند و برمخفی ساختن آن ها(بیش از ده نفر را باید کاملاً مخفی می کردیم) تأکید شد. درعین حال روی تداوم مظاهرات صحبت و پلان مظاهرات درچهارم اسد شکل گرفت و قرارشد برای تدارک آن درشهر و روستای هرات کارهمه جانبه صورت بگیرد وبا محافل دیگر درکابل نیز دراین باره مشوره شود.

من(آهنگر) موظف شدم سری به کابل بزنم و از محافل دیگر جریان دموکراتیک نوین(شعلۀ جاوید) برای تداوم و چگونگی کار، مشوره و درصورت ممکن کمک بگیرم. من، با رسیدن به کابل، با استاد واصف “باختری”، که درآن زمان او را نمایندۀ محفل “محمودی ها” می دانستیم(تا ایندم از “س.ج. م” هیچ نامی دربین جنبش شنیده نشده بود، یا این که ما نشنیده بودیم) وارد گفتگوشدم. گزارش مفصل جریان و وقایع هرات را، که درشانۀ ما به تنهائی سنگینی می کند، برایش ارائه کردم و از او مشوره و کمک خواستم. او پس از انتقال گزارش من به مراجع مربوطه اش، یکی دو روز بعد، به عنوان مشوره “برتداوم تظاهرات تأکید کرد و از ارائۀ هرنوع کمک اظهار ناتوانی نمود”. در همین یکی دو روز اول حضورم درکابل، درجملۀ پایوازها، به زندان دهمزنگ رفتم  و با داکتر رحیم محمودی، داکترهادی محمودی، انجنیر عثمان، عبدالاله رستاخیز و… دیدار کردم و آن ها از عملکرد ما تقدیر و آن را تأئید و تمجید کردند. در بیرون از زندان همچنان با رفیق شاهپور و حسین “طغیان” به نمایندگی از محافل سازندۀ جریان “شعلۀ جاوید” دیدار نمودم وبه آن ها گزارش دادم و مشوره و کمک طلبیدم؛ همه بر “تداوم مظاهره” و نداشتن امکان کمک از کابل به هرات هم نظر بودند. همه می گفتند هیچ محفلی هم اکنون توانی بالاتر از شما را ندارد.

با چنین مشوره و پشتوانۀ معنوی، بدون دریافت هیچ کمکی، اول اسد ۱۳۴۸شمسی به هرات برگشتم و به رفقا گفتم ما باید، آن چنان که تا امروز عمل کردیم، به پای خود و به توان خود حرکت کنیم؛ توان رفقای دیگرجریان، فقط درحد تأئید و پشتیبانی معنوی است. برمبنای شیوۀ کاری حاکم برجریان مبارزه و پشتوانۀ این مشوره ها، درچهارم اسد مظاهرۀ بزرگی  را درهرات برپا نمودیم. البته ناگفته نباید گذاشت که عدۀ از کادرها و فعالان مان ( شامل دختر و پسر) را  از چند روز قبل درمکاتب، در بین اصناف پیشه وران شهری، در خانواده ها و عده ای فعالان مرد را در روستاها برای تدارک چنین مظاهرۀ موظف ساخته و اعزام کرده بودیم. روز چهارم اسد با تدارک گستردۀ رفقای “محفل هرات” این مظاهره با شرکت هزاران نفر از شهر و روستا برگزارشد و چهارم اسد ۱۳۴۸ش به تداوم دهم سرطان همان سال، ثبت تاریخ پرشکوه مبارزاتی خلق مبارز هرات به رهبری محفل رزمنده و مردمی هرات گردیده است.