سایت “افراشته”

        اول ماه می، تداوم مبارزه علیه ستمگری

برای سلب حقوق ومالکیت مردم، مدافعان مالکیت خصوصی انواع ستم ونیرنگ را درطول تاریخ برمردم تحمیل کرده اند. پس از فروپاشی نظام بردگی درنتیجۀ مبارزات بردگان، نظام فئودالی، اکثراً با قیادت شاه مستقرشد. در این مرحله از تاریخ برای آن که رعیت را تحمیق کرده وشاه نادان، ظالم، زورگو وخونخوار بتواند نوعی مشروعیت حاصل نماید، وجه آسمانی والهی را(دین) به نظام شاهی پیوند زدند، تا به این صورت دهان رعیت در برابرهرگونه بی عدالتی، هتک حرمت، تجاوز برجان ومال وناموس شان و بالاخره محروم ساختن افراد ازحق حیات، طوری بسته شود که اعتراض مقابل ظلم وجنایت شاه، توهین به خدا و کفر وانمودشده وفرد معترض بدون چون وچرا محکوم به دستگیری، شکنجه واعدام شود.

بورژوازی نوخاسته ومترقی که با انقلاب کبیرفرانسه (١٧٨٩م) از استثمار دهقانان انتقاد می کرد و در اول، دین و مذهب را، به پیمانۀ ارستوکراسی(اشرافیت سلطنتی)، خوب نمی دید وبه تشهیر و تذلیل آن می پرداخت، در دفاع از مالکیتش تغییرگفتار وکردار داده، به استثمار بی رحمانۀ کارگران پرداخت و برای حفظ منافع دراز مدت خود با ارتجاع مذهبی یکدست شد؛ که تا امروز، به ویژه درتکامل خود به امپریالیسم،  یار و یاور همدگراند. بورژوازی تاریخزدۀ امروز بسان عجوزۀ آرایش شده، ادای ترقی وپیشرفت انسانی درمی آورد و باوجود همه جنایات وافتضاحاتی که طورمثال کشیشان کاتولیک درحق توده ها وبخصوص با تجاوز براطفال مرتکب شده اند، بورژوازی بازهم برای اغوای مردم، آن را مرجع آمال “آن دنیائی” تبلیغ نموده وبه تشدید و تمدید جهل و خرافات تشریک مساعی می نماید(ترامپ مردم را دربرابر کرونا به دعاخوانی ملی دعوت می کند؟!!).

پس به این صورت دیده می شود که با گذشت هزاران سال هنوزهم تغییری درماهیت آن چه “دزد” قانونی برقربانیان خود انجام می داد، به عمل نیامده است، بلکه همدستی با ارتجاع دینی، “دزد” را(بورژوازی را هم)  با “قدرت شاهی” ولی نه با ظواهرآن، برای توده های غرق در توهم، قابل قبول ساخته است. دراین بازی دوگانه، کلیساها هم مطابق با قواعد مدنی عمل می کنند وبه هرچیز، از طرز پوشاک گرفته تا استفاده از فرآورده های ساینس وتکنولوژی، گاهی با شیوۀ عصری وجوان پسند برخورد می نمایند. برخلاف ادیانی مثل اسلام، با وجود همدستی فعال با قدرت های مستبد حاکم، با وفاداری به جهانبینی و ذهنیت تاریک و پر ازجهالت خود، ظاهرتاریخزده ومضحک خود را لجوجانه دست نخورده نگه می دارند؛ که البته این تفاوت ظاهری با پیشوایان دین عیسویت ویا ادیان دیگر، به معنی برتری پیشوایان آن ادیان برپیشوایان اسلام نیست، بلکه مغزهمۀ آن ها به عین شکل مملو از افکار و تخیلات پوسیده و ابزارعوام فریبی متکی برجهالت بوده، یگانه هدف شان حفظ قدرت دین برجامعه می باشد، که به وسیلۀ آن نمایندگان ذهنیت وفضای قبر وگورستان، با دسترسی به آخرین امکانات رفاه عصر و لذایذ مادی، برشانه های توده های ضعیف وبینوا بی محابا حمل می شوند.

با آن که در انقلاب، بورژوازی بر ارستوکراسی شاهی غالب شد واعدام شاه وملکۀ فرانسه (لوئی شانزده وماری انتوانیت) توسط جناح رادیکال انقلابیون، به عنوان نماد آن پیروزی در تاریخ ثبت گردید، و وعدۀ رفاه کارگران را نیز دادند؛ ولی با گذشت زمان، با افزایش ستم واستثمار بر کارگران، تضاد میان ارستوکراسی وبورژوازی به کلی زائل شد، واین به دودلیل: یکی این که ازنگاه تاریخی دوران ارستوکراسی یا اشرافیت سلطنتی، به مانند نظام فئودالی، دراروپا خاتمه یافت. دیگراین که، بقایای ارستوکراسی منافع خود را درنظام بورژوا و با تقابل آن با کارگران، دوباره یافته وخود را با بورژوازی انطباق دادند. فلهذا درغیاب قدرت واقعی سیاسی ـ اجتماعی ارستوکراسی، بورژوازی هم وجود بقایای ارستوکراسی را درجامعه تحمل نمود. درنتیجه، ارستوکراسی درغرب، با حفظ ماهیت استثمارگرانه اش، تدریجاً از”صلاحیت” آن کاسته شده وشکل سمبولیک را به خود گرفت. نمونۀ امروزآن ملکۀ بریتانیا، پادشاه هسپانیه، پادشاه بلژیک، شاهان وملکه های ممالک سکندیناوی وغیره می باشد.

حال درآغازقرن بیست ویکم، درجهانی که هنوزمالکیت خصوصی به شکل فجیع آن مروج بوده، استعمار، استبداد، استثمار، ظلم و بی عدالتی به اوج آن رسیده وانقلابات بزرگ کارگری(١٩١٧ شوروی و١٩٤٨ چین) به شکست مؤقتی روبروگردیده وفقط به نام سوسیالیسم دریکی دوجای جهان به مشکل ازخود در برابرامپریالیسم و ارتجاع دفاع می نماید، چگونه سلطۀ فرد، سلطۀ خانوادگی، استثمارخلق توسط فرد و خانواده اش، ودرنتیجه استبداد که زمانی در وجود شاه وخانواده اش تجسم یافته بود، امروزدرگنداب سوداندوزی و”انسان خواری” امپریالیسم  تغذیه نموده وبه بقای خود ادامه می دهد؟

درپاسخ باید افزود که ازآن جائی که ارستوکراسی دربورژوازی امروزی(امپریالیسم) قسماً حل شده و هردو با نمایندگان دین ومذهب جهت استثمار مشترک کنارآمده درمثلث بورژوازی ـ اشرافیت مرده ـ نمایندگان دین، به استثمار واستبداد بیرحمانۀ کارگران ومردم ستمکش ادامه می دهند، این رأس بالائی وغالب بورژوازی مثلث است که با اتکاء  استوار بر دوضلع همجوار، دو رأس کوچک قاعدۀ مثلث (اشرافیت مرده ونمایندگان دین) را درتصرف ابزارتولید و قدرت تحت الشعاع خود قرار داده و طرزالعمل های خود را به آن ها دیکته می کند؛ و ازآن جائی که دراین تبانی همراه با تسلیم، هم اشرافیت مرده وهم نمایندگان دین ومذهب، منافع حیاتی وبقای ننگین استثمارگرانۀ خود را تأمین شده می بینند، پس علت وجودی وسرشت “قدرت شاهی” حاکم برملیون ها انسان بینوا وبی دفاع را بایست درعنصرغالب مثلث، که همانا بورژوازی است، جست وجونمود؛ که آن “قدرت شاهی” درحقیقت ازمسند کارخانه که کارفرما بر رأس آن قراردارد، سربلند کرده است.

 پس امروز هم مالکیت خصوصی افراد و طبقات حاکم همراه با ِاعمال استثمار، که موازی با افزایش سوداندوزی و تراکم سرمایه به شدت وسرعت آن افزوده می شود، نوعی “نفوذی” را به وجودمی آورد که مؤثرات آن بر پرولتاریا وخانواده های شان ومجموع طبقات واقشار زیرستم سنگینی نموده واز آن ها در برابر”قدرت شاهی” کارفرما، “رعیت” مطیع و”گوسفند زبان بسته” می سازد؛ که برای استتار چهرۀ کثیف کارفرما و استثمار و آزاد گذاشن دست وی دراستثمارمفرط، نظام بورژوازی به طرح قوانین مدنی آرایشی و نمایشی می پردازد، که درآن همه معیارها و موازین انسانی ـ منجمله رابطۀ عادلانۀ کارفرما با کارگر ـ رقم زده می شود، ولی درعمل و درداخل فابریکه یا کارخانه ویاهم دیگراماکن و مراکزبهره کشی، کارفرما و پادوان فقط به ظواهرچسبیده، خاک به چشم کارگران می زنند. البته درکشورهائی که از نظرصنعتی پیشرفته هستند چنین است، درحالی که در کشورهای عقب نگهداشته شده، حتی همین نقاب قوانین مدنی هم کمرنگ و زائل بوده، وچه بسا که درداخل چهاردیواری کارخانه ها حتی خبری ازآن نیست.

… به این صورت تعدی درحق پرولتاریا، ومجموعاً  درحق کارگران،  درکشورهای عقب نگهداشته شده به مراتب عریان تر و بی شرمانه تر از تعدی برآن ها درکشورهای پیشرفتۀ صنعتی می باشد؛ زیرا درکشورهای پیش رفته تظاهربه دموکراسی، نظام را وادار به صحنه سازی وعوامفریبی مطابق با سطح زندگی وسویۀ فرهنگی جامعه می سازد، ولی دراساس هیچ تفاوتی با درنظرداشت فشاربرکارگر، دزدی وقت وی، دزدی ثمرۀ عرق فشانی وی، سخت گیری های گوناگون ایجادشده توسط کارفرما همراه با لغو خودسرانۀ بعضی از حقوق وامتیازات مشروع اجتماعی کارگر به بهانه های مختلف، میان دومحیط پیش رفته وعقب نگهداشته شده وجود ندارد.

این نکته را هم بایست به خاطرداشت که فشارمستقیم برکارگر درجریان کار با استثمارمطلق وی درطول ساعت ها، وبعضاً تحقیر وتوبیخ وی، فقط به همان محیط کارمحدود نمی ماند، بلکه تأثیر زیانبار وغیرانسانی آن، کارگر را بعد ازختم کار وعودت به خانه وکاشانه اش بازهم رها ننموده وبه یاد آوردن رویۀ بد کارفرما وچاکران سگ صفت وی همراه با خستگی مفرط، بی خوابی ناشی ازکمی ساعات استراحت، واحیاناً تکالیف صحی، کارگر را چنان درحالت بد جسمی و روانی قرارمی دهد، که اعضای خانواده اش به هیچ وجه ازآن حالت فرساینده به دورمانده نتوانسته وغیرمستقیم و ناخودآگاه قربانی استبداد روزمره و لاینقطع “قدرت شاهی” کارفرما می شوند؛ که البته تقلیل دستمزد کارگر با نیرنگ های مختلف(گویا فشارناشی ازبحران اقتصادی برکارخانه و گویا فروکش آهنگ عرضه وتقاضا) توسط کارفرما، و درنتیجه تضعیف پیهم سطح زندگی کارگر، هم برجسم و روان خود وی وهم برجسم و روان خانواده اش ضربات خورد کننده وحتی مهلکی را وارد می کند.

کارفرمای ممثل “قدرت شاهی” عصرحاضربه این هم بسنده ننموده، کارگر را هرآن وهرلحظه درصورت سرپیچی از اوامر وشرایط تحمیلی جانکاه و یاهم ارتکاب اشتباهات درجریان کار، تهدید به اخراج از کارمی نماید، که این طرز برخورد زشت و زورگویانۀ متواتر، به مرور زمان نزد کارگر به یک تشویش مزمن مبدل گشته وچه بسا که  وی واطرافیانش را به تکالیف جدی روانی  دچارمی سازد. همچنان “شاه مطلق العنان” عصرحاضر یا کارفرما ـ که به اساس قوانین مدنی بورژوازی مالکیت خصوصی اش مشروع، تخطی ناپذیر و قابل احترام است ـ برای بقای کارخانۀ خود، که درواقع بقای جزئی ازنظام سرمایه داری است، به تجدید پیهم نیروی کارضرورت دارد؛ یعنی برای زنده نگهداشتن هیولای انسان خوارسرمایه داری، به آن بایست “خون تازه” تزریق نماید. درنتیجه عامل سن وسال هم درمحاسبۀ استثمارداخل شده و کارگر با پیشرفت سن، علاوه برترس از دست دادن کار(نیروی بازو یا یگانه منبع تأمین معیشت خود و خانواده اش) ودیگرفشارها وتهدیدات مستقیم وغیرمستقیم کارفرما، این باربه سبب “پیری” اش هم مورد تحقیروتهدید قرارمی گیرد. به عبارۀ دیگرمی توان گفت که اگردرادوار و زمانه های عتیق، شاهی مطلقه انسان را به اصطلاح زنده پوست می کرد تا سلطۀ فرد برجمع تضمین باشد، امروزه کارفرما با “شاهی مطلقۀ” سرمایه داری با مظالم، گاه عریان وگاه پنهان، پرولتاریا وکارگران  را در مجموع به وسیلۀ استثمارمفرط و انتها ناپذیر، ازهمه حقوق انسانی و رفاه اجتماعی محروم ساخته وبه مرگ تدریجی محکوم می نماید. ازاین جااست که داعیۀ طبقۀ کارگر از قالب کلمات بیجان وجملات کرخت ونمایشی بیرون جهیده، حیات وتحرک می یابند ووجدان بیدارانسان آگاه را برای دفاع ازحق، مقام اجتماعی و رسالت تاریخی طبقۀ کارگر فرا می خوانند.

آری! درشرایطی که گند کپتالیسم وانواع مکاتب ائدیولوژیک ـ سیاسی مبلغ آن در اثرتشدید توسعه طلبی استعماری، مشتعل ساختن عمدی جنگ های خونین مستقیم و نیابتی، ولی اعتراف نشده درنقاط مختلف جهان، وتزئید فشاربرملل خودی به بهانۀ بحران اقتصادی با حربۀ “ریاضت اقتصادی”، و دراین اواخر ناکارآمدی سیستم امپریالیستی دربرابر ویروس کرونا و قتل صدها هزارنفر و بیکاری ده ها ملیون انسان، به رسواترین وبی سابقه ترین شکل آن بالاگرفته است.

برنیروهای صادق وجانبازانقلابی، درسطح ملی وبین المللی است تا برای تنویر توده ها مساعی بیشتربه خرج داده ، نقاب مندرس وتاریخ زدۀ “شاهی مطلقۀ” کارفرما را پایین کشیده وچهرۀ واقعی کثیف، حیوانی و زالوصفت نظام سرمایه داری را به کارگران، یعنی به قربانیانش برملا سازند؛ وبه این گونه برای تدارک شرایط ذهنی انقلاب ـ که روز اول می نشانۀ سنگ درخشان و رهگشای آن درکوره راه مبارزه با دیوسرمایه است ـ قدمی استواربه پیش گذارند.

کارگران وخلق های ستمکش جهان متحد شوید!

 فرخنده باد اول می ـ روزجهانی کارگر!