انجینیرشیر”آهنگر”

اوضاع افغانستان درحاکمیت جهادی ها

قسمت سوم

پیوسته به گذشته

یکی دیگر از کشورهائی که به شکل خیلی بیرحمانه و بیشرمانۀ آن در امور داخلی افغانستان مداخلت می کند پاکستان است. دراین کشور تئوپراگماتیستی گاهی مذهب درخدمت اهداف مصلحت گرایانۀ حاکمیت های ارتجاعی آن قرار می گیرد و زمانی مصلحت گرائی آن خدمتگار نیروهای مذهبی- سیاسی است. پاکستان با مصلحت گرایی خاصش درسایۀ امریکا ابتدا با دوهدف برای خودش وارد معرکۀ افغانستان شد:

الف – التیام زخم ناسوری به نام خط دیورند که سال های سال است او را رنج می دهد.

ب – قراردادن افغانستان بمثابه خط اول دفاعی پاکستان در مرزهای شمالی اش از طریق امتداد ایدئولوژیک خود.

از سوئی هم برای بدست آوردن پول و امکانات نظامی، پاکستان در خدمت سیاست های امریکا و متحدینش درتقابل با روس قرارگرفت. برای رسیدن به این اهداف بود که به یاری امریکا نیروهای مزدور اخوانی را، تحت نام مجاهد، سازماندهی و تا دندان مسلح کرد و آن ها را به همدستی اجانب دیگر برانقلاب ما وصله زد. چگونگی ایجاد این نیروها به دست پاکستان و وابستگی غلیظ و متعفن شان به ارتجاع این کشور، دیگر لازم به گفتار نیست. و اما در تداوم جنگ، در تمام مدت بیش از پانزده سال، پاکستان نقش یک محرک ویرانگر، ناقض حق حاکمیت ملی کشور و سرکوبگر دموکراسی و نیروهای ملی – دموکرات را در افغانستان داشته و دارد. پاکستان توسط ایادی خود نه تنها به قتل عام مردم ما پرداخته که افغانستان را میدان عملی تربیت نظامی بدترین نیروهای تروریست اخوان جهانی ساخته است. چنان که می بینیم هم اکنون با بیشرمی تمام نیروی مخرب جنگی می سازد(طالبان) و سیل اسلحۀ تباه کن را به دست شریرترین نیروها به کشتار مردم ما می فرستد. پاکستان خود را ولینعمت و آفرینندۀ اخوانی های افغانستان می داند. جنرال حمیدگل رئیس سابق ISI  به صراحت این مطلب را بیان کرده و خودش نیز اکثریت وقت خود را در کابل می گذراند. پاکستان برآن است که از طریق مطیع ترین نیروهای وابسته اش افغانستان را به زور منقاد خود ساخته و از طریق آن به آسیای مرکزی بساطش را پهن سازد و…

سیاست های پاکستان در دشمنی آشکار با کشور ما و گرفتن انتقام تاریخی از آن است که تا جلوآن گرفته نشود خطر تجزیۀ بیشتر و تکه پارچه شدن کشور باستانی ما می رود.

و اما “ساما” از خلق پاکستان که بار رنج ملیون ها مهاجر هموطن ما را سال ها بر دوش کشیده است، سپاس خود را ابراز می دارد.

جمهوری اسلامی ایران که با خیال رهبری مسلمانان جهان به مداخلت در امور افغانستان دست زد، اهداف مختلفی را ازاین مداخلت دنبال  می کرد که ازایجاد جمهوری خود مختارشیعه نشین تا رقابت مذهبی و سیاسی با عربستان سعودی و پاکستان و تقابل با امریکا را می توان نام برد. رژیم ایران علیرغم ساختن نیروهای متعدد وابسته به خود و تقابل شدید با نیروهای ملی- دموکرات کشورما، هیچگاه نتوانست دستاورد دلخواهش را در افغانستان داشته باشد. و با ایجاد نفاق، حتی در بین شیعه ها، روز تا روز نفرت مردم را کمایی کرد. لذا سیاست ایران را درافغانستان می توان یک سیاست شکست خورده نامید. مقامات ارشد ایرانی برای توجیه این شکست در جلسۀ سراسری روئسا و مدیران کشورشان در سال ۱۳۷۳ش مسئلۀ افغانستان را به تالابی تشبیه کردند که هر چه بیشتر در آن دست و پا بزنی بیشترغرق می شوی. لذا ظاهراً بر آن شدند تا برای جلوگیری از غرق شدن خود، از مداخلات شان بکاهند و بیشتر متوجه بازار جدید آسیای مرکزی شوند. گاه گاهی هم مسئولین جمهوری اسلامی ایران برای مغشوش ساختن ذهن مردم خود، گناه بحران اقتصادی مزمن کشورشان را که ریشه در سیستم حاکمیت شان دارد، به گردن مهاجرین بی پناه و بیدفاع افغان مقیم ایران انداخته و یک شورش علیه آن ها خلق می کنند و مهاجرین رنج کشیدۀ ما را با ضرب وشتم و توهین و تحقیر از مرزها بیرون می رانند. ما شدیداً این برخورد ناهنجار مقامات ایرانی را محکوم می کنیم. درعین حال حساب مردم ایران را، که ما را  در کنار خود پذیرفته و با ما همدردی داشته اند از رژیم جمهوری اسلامی جدا دانسته و ازآن ها سپاسگذاریم.

تا هنوز معلوم نیست جمهوری اسلامی ایران بعد از کشته شدن عبدالعلی مزاری و متلاشی شدن حزب وحدت درکابل بمثابه عمده ترین وابستۀ خود – چه برنامۀ تازه ارائه می دهد. امید است بیش ازاین شریک کشتار مردم و ویرانی وطن مان نشوند.

عربستان سعودی: که بمثابه یک کشور تئوکراتیک در ضدیت با کمونیسم قرار داشت ، همسوی سیاست های امریکا در افغانستان در تقابل با روس قرار گرفت و ملیونها دلار را صرف و خرج اخوانیت و وهابیت کرد. عربستان سعودی به علاوۀ تبعیت از امریکا دو هدف دیگر را نیز در برابر خود قرارداد. یکی اشاعۀ خرافات وهابیت و دیگری ستیزه با ایران شیعه که وهابیت آن را مسلمان نمی داند. اجیرانی که با پول سعودی تربیت و تامین شده و می شوند در زمرۀ ویرانگران  وطن و قاتلان بیرحم هموطنان  بیگناه ما هستند؛ که دست کثیف شان به خون پاک هزاران انسان زحمتکش کشور ما رنگین است. هم اکنون نیز عربستان سعودی بمثابه آتش افروز در آتش خانمانسوز موجود عمل می کند؛ و تازه وزیر استخبارات و امینت خود را برای نفوذ بیشتر به کابل فرستاد. با این حال سیاست های عربستان سعودی تابعی از سیاستهای امریکا  در افغانستان است و به حیث یک منبع پولی و نفوذی آن عمل می کند.

کشورهای اروپایی: که ازطریق اتحادیۀ اروپا در ارتباط با مسایل قارۀ خود شان در رقابت هائی با امریکا قرار دارند، در مورد افغانستان نسبتاً همسوی امریکا و متناسب با تکامل و جهت یابی “تقسیم مجدد جهان” سیاست شان عیار می گردد؛ تا آن زمان نقش فعالی را در ایجاد صلح در افغانستان بازی نمی کنند. عجالتاً فقط با حفظ رابطه با نیروهای مطلوب خود در افغانستان بسنده خواهند کرد، در عین زمان مترصد پلۀ سنگین تر نیز می باشند.

چین: بر اساس سیاست خارجی سنتی اش در افغانستان نیز در تقابل با تجاوز روس قرارگرفت و بر مبنای منطق حفظ روابط دوستانه با پاکستان و تقویت نیروهائی با کمیت بیشتر به دنباله روی از سیاست های پاکستان درغلتید و کمک هایش به تقویت نیروهای ارتجاعی انجامید. هم اکنون با دگرگونی های سریع جهانی پس از سقوط شوروی، چین با مصروفیت بیشتر به مشاکل داخلی اش، سیاست خارجی فعالی ندارد. با این حال با مصلحت گرایی های فعلی اش نیز نه مایل است نقش مثبت فعالی در افغانستان داشته باشد و نه قادراست وهنوزهم دنباله رو سیاست پاکستان می باشد.

روسیه: روسیه و متحدینش علیرغم شکست رسوای شان در افغانستان؛ برای انتقام گیری و هکذا پیشگیری از آتش جنگ به درون مرزهای شان، هنوز در کشور ما مداخله می کنند. و بر آتش جنگ روغن می پاشند. بقایای حزب وطن و نمود شان دوستم را کمک مالی و نظامی می کنند. با دادن رشوه به دولت ربانی ارتباط خود را عادی می سازند تا شاید ازاین طریق بتوانند روی جنایات گذشتۀ شان خاک بریزند. همزمان با آن، مناطق مرزی کشورمان را بمبارد می کنند. اختلافات سمتگرایی و قوم گرایی را به وسیلۀ عمال خود عملاً دامن می زنند و … این جااست که دشمنی با خلق و وطن ما را تداوم می بخشند.

موسسۀ ملل متحد هم اکنون عمدتاً بحیث وسیلۀ اجرایی قدرتهای بزرگ، به ویژه امریکا، در مسایل جهانی عمل می کند. این موسسۀ جهانی با وضعیت موجوده اش قادر نیست یک نقش بی طرف و به سود صلح در مناطق به جنگ کشیده شده بازی کند. هم اکنون در افغانستان شیوۀ کارش طوری است که از زد و بند با همان طیف جباران و غداران نمی تواند پا فراتر بگذارد. ولذا قادرنیست عوامل استقرار صلح را از میان مردم بیابد. این موسسه اگر نتواند خود را از این ورطه بیرون کشد برعلت وجودی خود پای می گذارد. باید در جهت تغییر این شیوه، فشار همگانی برآن وارد شود تا بتوان از آن به حیث یک وسیلۀ جنبی استفاده کرد.

ادامه دارد