اهمیت استراتژیک مبارزه برای رهایی زنان

توسط باب آواکیان

 باید با مسئله ستم بر زن و نبرد برای رهایی زنان، چه در امریکا و چه در سطح دنیا، در تمامی ابعادش مثل یک مسئلۀ استراتژیک برخورد کرد. این مسئله ای است که میتواند و باید در نبرد همه جانبه برای ریشه کن کردن کلیۀ اشکال ستم و استثمار و رهایی نوع بشر، نقش بسیار مهمی بازی کند. این نکته در کتاب پایه ها (۹) بخش سوم نکته ۲۲ بیان شده و به شکل کاملتر در جزوۀ تضادهای حل نشده، نیروهای پیش برندۀ انقالب (بخش سوم ) تشریح شده است. در این جزوه، تأکید کردم که در دنیای امروز یکی از روندهای برجسته هرچه حادتر و پررنگتر شدن تضادهای مرتبط با ستم بر زنان است. این بخشا به تغییراتی مربوط میشود که در نحوۀ کارکرد امپریالیسم جهانی شده صورت گرفته است. اینطور بگویم که در بسیاری از نقاط دنیا استثمار پرولتاریا به میزان قابل در  توجهی به معنی استثمار زنان است. استثمار پرولتاریا فقط استثمار زنان نیست ولی به میزان بسیار قابل توجه ای این است.

این یک عامل عینی است که با برخی شکلهای سنتی ستم بر زن تصادم میکند. تا آنجا که به نیروهای بنیادگرای مذهبی دنیا مربوط است آنها عمیقا نیروهای پدرسالار و مرتجع و جنایتکارند و در درجۀ اول با این خصوصیت میتوان تعریفشان کرد. یکی از علل این که بنیادگرایی مذهبی به چنین پدیدۀ مهمی تبدیل شده همین تغییرات تکان دهندۀ شرایط است. شرایطی که در آن تعداد زیادی از زنان هرچه بیشتر از خانه بیرون میآیند و به مثابه بخش قابل توجهی از پرولترها استثمار میشوند.

 در بسیاری از کشورهای جهان سوم، بخش اعظم جمعیت دهقانان از زمین کنده شده اند و ما شاهد سرریز شدن توده ها به زاغه های مناطق شهری هستیم. اینجا دوباره میخواهم نکته ای را که در شش پاراگراف ابتدایی بخش دوم مقالۀ انجام انقلاب و رهایی نوع بشر تأکید کردم، تکرار کنم: نمیشود از قبل نتیجۀ آنچه در سراسر دنیا اتفاق میافتد را دانست. ازجمله، نمیشود عملکرد سیستم و کنش نیروهای طبقاتی دیگر را پیش بینی کرد. نمیشود از قبل به طور کامل سرانجام رخدادها را پیش بینی کرد. اما باید به همۀ این موارد پرداخت، از جمله به این که نیروهای دیگر میکوشند در این اوضاع چه کار کنند. این تغییرات شامل شکل گیری گسترده نیروهای طبقاتی میانی در بسیاری از کشورهای جهان سوم هم هست. در چین، هند و کشورهای دیگر، حتی در بسیاری از نقاط آفریقا که توسط امپریالیسم غارت شده اند، ما با گسترش چشمگیر طبقات میانی روبه روییم. این پدیدهای است که چند دهه پیش نظیرش را نمیدیدیم. این یک تحول متناقض است. از یک سو، برای انقلاب کمونیستی مشکل ایجاد میکند. باید بخش مهمی از طبقات میانی را به سمت خود کشید و این لعنتی در کوتاه مدت دردسرساز است! متوجه منظورم که هستید. میدانید از چه حرف میزنم. به هر حال، پدیدۀ گسترش قشرهای میانی در بسیاری از کشورهای جهان سوم، یک مسئلۀ متناقض است. نه فقط به طور عام، بلکه به طور خاص در ارتباط با مسئلۀ زن. چرا که زنان تحصیل کردۀ زیادی از جمله در قشرهای میانی وجود دارند و همین مسئله واضح است که با بسیاری از شیوه های سنتی ستم بر زنان در تقابل قرار میگیرد. یکی از علل بروز پدیده های وحشتناکی مانند تجاوز گروهی در هند و سایر اعمال نفرت انگیز همین تغییرات است. چرا که بسیاری از شکلهای سنتی ستم و به طور مشخص ستم پدرسالارانه در نتیجه این تغییرات تضعیف شده اند و به چالش گرفته شده اند. این در حالی است که در این نوع جوامع هیچگونه تحول انقلابی رخ نداده است. در نتیجۀ یک وضعیت بسیار بیثبات و انفجاری شکل گرفته که در کوتاه مدت به انواع و اقسام پدیده های وحشتناک پا میده.

  به وضع آمریکا نگاه کنید. همان ً طور که قبلا هم تأکید کردم در نتیجۀ تغییر خصلت اقتصاد، ما نه فقط با تعداد زیادی از زنان در لایه های تحتانی جامعه، در مشاغلی با دستمزدهای کم روبه روییم بلکه شمار زیادی از زنان متخصص از طبقات میانی را هم میبینیم که عموما شاغل هستند. به علاوه تعداد بیشتری از زنان فارغ التحصیل دانشگاهی و امثالهم را هم داریم. این تصویر با آنچه چند دهۀ پیش شاهدش بودیم بسیار متفاوت است. این هم تأثیرات متناقض خود را دارد. از یک سو، گرایش به ارتقاء جایگاه فردی را میبینیم و اهدافی نظیر بگذارید شرکت خودم را راه بیندازم یا بگذارید به فلان پست و مقام اجرایی شرکت برسم، یاد میگیرم که چطور به بیرحمی مردان باشم. اما از سوی دیگر، این تغییرات با روابط سنتی برخورد و تصادم میکند. همین تقابل است که در آمریکا به جنون بنیادگرایانه دامن میزند یا الاقل عامل مهمی در دامن زدن به پدیده ای است که در آمریکا شکل مشخص بنیادگرایی فاشیستی مسیحی به خود گرفته است. باید روی این نکته واقعا تأکید کنیم که متعصبان قرون وسطایی صرفا این علیه سقط جنین شمشیر نکشیده اند بلکه امروز مستقیما با جلوگیری از بارداری هم مخالفت میکنند. این فقط یکی از شاخص های وضع کنونی است که البته شاخص مهمی است. نکتۀ دیگری هم هست که قبلا مطرح کرده بودم اما حالا میخواهم دوباره آن را به شکل خلاصه و روشن جلو بگذارم: مخالفت با سقط جنین و جلوگیری از بارداری به روشنی نشان می دهد که این مسئله کاملا به انقیاد زنان ربط دارد؛ کاملا به تفکری ربط دارد که زنان را ماشین جوجه کشی و ابزار سکس میداند یعنی این مخالفتها به هیچ وجه ربطی به ادعای به اصطلاح نوزاد کشی ندارد.

برگردیم به نکته اصلی یعنی تضادهایی که تغییرات مهم اجتماعی به همراه میآورد و مخصوصا بر زنان تأثیر میگذارد و علیه شکلهای سنتی ستم بر زنان قد علم میکند. حالا این تضادها دارند به شکل حادی بروز پیدا میکنند و به لحاظ عینی، مسئله ستم بر زنان و مبارزه برای رهایی زنان برجسته تر از پیش بروز پیدا میکند. مبارزه برای رهایی زنان را باید به مثابه یک بخش اصلی انقلاب پرولتری، نبرد مهمی که جایگاه خاص خود را دارد، در نظر گرفت. اساسا مبارزه برای رهایی زنان یک بخش حیاتی از انقلابی است که هدف نهایی اش دستیابی به دنیای کمونیستی یعنی دنیایی عاری از هرگونه ستم و استثمار است.

 به رفتاری که با زنان در دنیا و خود آمریکا میشود نگاه کنید. دائما شاهد تحقیر زنان هستیم. زنان نه فقط مورد تحقیر و تعرض جنسی قرار میگیرند بلکه حق پایه ای آنها یعنی تصمیمگیری در مورد زمان بچه دار شدن یا اصوال بچه داشتن یا نداشتن هم زیر سؤال میرود، تصمیم به بچه بزرگ کردن که جای خود دارد. با تغییراتی که رخ داده و این واقعیت که شمار زیادی از موارد زایمان در آمریکا مربوط به زنانی است که تنها زندگی میکنند، واضح است که مسئولیت نگهداری بچه در این اوضاع به دوش چه کسی میافتد. در اکثریت قریب به اتفاق خانواده هایی هم که از زن و شوهر تشکیل شدهاند کماکان این زنان هستند که بچه داری و خانه داری میکنند در حالی که بسیاری از این زنان، خارج از خانه هم شاغلند. این صرفا  یک پدیدۀ سطحی یا صرفا بقایای روابط گذشته در خانواده نیست. این ربط دارد و در کل بخشی از روابط پدرسالارانه عمیقا ریشه دار است و اگر برگردیم به مبحث شیوۀ تولید باید بگویم که این پدیده ریشه در تولید و مبادلۀ کالایی دارد که در آن، استثمار نیروی کار کالایی، ابزار انباشت سرمایه در رقابت با سایر سرمایه ها است. وجود این روابط در سیستم کنونی، تصادفی نیست. روابط پدرسالارانه را نمیشود با اصلاحات در درون این سیستم یا با سر کار آوردن شمار بیشتری از به اصطلاح افراد آگاه در مواضع قدرت، از بین برد. یک تحلیل علمی، تحلیلی که عمق روابط بنیادین و قوای محرکۀ سیستم موجود را آشکار کند، به روشنی نشان میدهد که لغو ستم بر زنان در این سیستم ممکن نیست. چند سؤال میتواند به ما کمک کند که به این نکتۀ اساسی برسیم:  آیا تحت این سیستم میتوان خانوادۀ سنتی را منحل کرد؟ اگر خانوادۀ سنتی را منحل کنیم با پدیده هایی مثل انتقال مایملک خصوصی از طریق ارث چه میکنیم؟ یا در حالی که خانواده تحت این سیستم حفظ شده است، چطور میتوانیم به ستم بر زنان خاتمه بدهیم؟ اینها سؤالاتی است که هم خودمان باید دنبال پاسخ به آن باشیم و هم بقیۀ مردم را با آنن درگیر به کنیم. اگر در مورد پایان دادن ستم بر زنان جدی هستیم باید این سؤال بپردازیم که تحت سیستم موجود میتوان این کارها را انجام داد یا نه؟ حقیقت این است که نمیتوان. اما تکرار میکنم، به جای این که این حقیقت را مثل یک دگم مذهبی به زبان بیاوریم و مورد تأکید قرار دهیم باید واقعا تلاش کرد علت این مسئله را فهمید. بحث و استدلال ما  باید محکم باشد. با استدلال محکم است که میتوان افراد بیشتری را به این درک رساند. این کار بخش بسیار مهمی از درگیر کردن مردم در انقلاب همه جانبه ای است که بدان نیاز داریم.

انقلابی که بخواهد این مسئله را نادیده بگیرد یا آن را در جایگاهی درجه دوم و تبعی قرار دهد، یک انقلاب کمونیستی نیست. این مسئله را باید تشخیص داد، نه فقط بر اساس یک تعهد اخلاقی بلکه بر مبنای ملاحظات استراتژیک. البته جنبۀ تعهد اخلاقی هم مطرح است. واضح است انقلابی که رهایی زنان جنبۀ بسیار مهمی از آن را تشکیل ندهد، نباید هدف ما باشد. به هر حال، بدون این جنبه، انقلاب ناممکن است. اگر مسئلۀ رهایی زنان جایگاهی مهم در تک تک فعالیتهایمان نداشته باشد، نمیتوانیم به طور جدی رهرو انقلاب کمونیستی باشیم.

 تکرار میکنم ما دچار پوپولیسم نمیشویم و دنبال پدیده های سطحی نمی افتیم. دنبال اعمال و افکار اکثریت مردم در این یا آن مقطع نمیافتیم. حرکت ما بر مبنای مشاهده و تجزیه و تحلیل تضادهای عمیقا ریشه دار زیربنای سیستم موجود است. ستم بر زن یکی از عمیقترین این تضادها است. در حال حاضر، حرکت و جنبش تودهای واقعا مناسب و متناسبی را حول این تضاد شاهد نیستیم. اما معنایش این نیست که این تضاد ریشه های عمیق ندارد. معنایش این است که تضادهای دیگری در کارند که باید بر سرشان مبارزه انجام شود تا بتوان جنبش تودهای شایسته ای را حول ستم بر زنان برانگیخت و آن را به مبارزۀ همه جانبۀ انقلابی با هدف نهایی کمونیسم پیوند زد. این تضاد به لحاظ استراتژیک بسیار مساعد است. این تضاد با تضادهایی بسیاری مرتبط است که در کوتاه مدت جوانب نامساعدی در بر دارند اما به طور کلی و استراتژیک، بسیار مساعد است. اگر در جامعه دنبال گروهی میگردید که نیاز اساسیاش، یعنی نیاز به نفس کشیدن و زندگی کردن به مثابه موجودی انسانی فقط و فقط با انقلاب کمونیستی پاسخ میگیرد، این بیش از همه در مورد توده زنان صدق میکند.

*توضیح: این بخشی از نوشته باب آواکیان تحت عنوان” کمونیسم نوین علم، استراتژی، رهبری برای یک انقلاب واقعی و یک جامعه بنیادا نوین در مسیر رهایی واقعی”  می باشد.

۵ مهر ۱۴۰۱

ترجمه و تکثیر توسط:

گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران