نویسنده : زنده یاد ایوب ” نیزک “

  • انـــدیشـــه، هـــدف، امــیــــد

  • 2ــ هــدف: ویژه گی و صفت دیگر انسان، هدفمندی وی است. این خط فاصل دیگری است که انسان بین خود وسائر جانوران ترسیم کرده است. هدفمندی درست بدین معنی که انسان در تمام امور حیاتی خود با تعیین اهداف و حرکت به سوی این اهداف فعالیت های خود را شکل می دهد. برخلاف سائر موجودات زنده که فعالیت های شان غیر هدفمندانه و تابع سلسله ای از تصادفات است، انسان قبل از آغاز به حرکت و فعالیت نخست هدف و مقصود خویش را معین و مشخص می سازد و بعد برای رسیدن به آن دست به عمل می زند. انسان بی هدف موجود زندۀ سرگردان، سرگشته، منفعل وتابع تصادفات است. انسان بی هدف نمی تواند بیندیشد یا اقلاً نمی تواند درست بیندیشد و بالعکس آن نیز مصداق دارد، یعنی انسان بی اندیشه نمی تواند با هدف باشد یا حد اقل هدف درست داشته باشد، و چون نیندیشد یا غلط بیندیشد نمی تواند آگاه شود، و اگر آگاه نشود نمی تواند آزاد گردد و آدمیی اسیر که دیگر حق انسانی زیستن نمی یابد.

  • از آنجائی که اندیشه میتواند سقیم و صیح باشد، غلط و درست باشد، ناقص و کامل باشد، علمی وغیر علمی باشد، انقلابی وضد انقلابی باشد. پس موازی با آن ها هدف انسان ها نیز می تواند حایز این صفات باشند. ولی آنطوری که گفتیم اندیشمندی انسان باید به سوی آگاهی علمی و انقلابی سیر کند تا سرانجام انسان را از بند و ستم رها سازد. پس روشن است که هر قدراندیشۀ انسان علمی تر باشد، به همان اندازه هدف انسان درست تر و واقعی تر میباشد و رسیدن به آن از امکان بیشتری برخوردار خواهد بود. همینطور هر اندازه که انسان ستمدیده بیشتر و بهتر از اندیشۀ انقلابی بهره مند باشد، به همان اندازه هدفش واقعی تر و انقلابی تر خواهد بود و دست یافتن به آزادی آسانتر خواهد شد .

  • ستمگر می اندیشد و ستمگرانه می اندیشد، برایش آگاهی ستمگرانه می آفریند. بر اساس این آگاهی ستمگرانۀ خود هدفش را تعیین میکند. هدفش ستمگرانه است، برای استثمار و سود بدست آوردن است. پس انسان ستمگر است. و اما ستمدیده و اسیر هم باید بیندیشد، برای خود باید آگاهی بیافریند، آگاهی اش باید آزادیخواهانه باشد. بر اساس این آگاهی باید هدفش را تعیین کند. هدفش آزادیخواهانه است، هدفش رهائی از زیر ستم و رستن از اسارت باید باشد. درا ین صورت است که او می تواند اندیشمند وهدفمند باشد و چون آگاهی و اندیشه اش برای آزاد سازی است، لذا انسان انقلابی و آزادیخواه است و در نتیجه انسان به مفهوم واقعی اش است. همانطوری که جامعۀ انسان عصر حاضر یک جامعۀ ساده و بسیط نیست، بلکه جامعه ایست با مناسبات متنوع و گوناگون و مغلق و پیچیده، و حرکت اجتماعی انسان امروز یک حرکت چند بُعدی و بغرنج است. لذا تشخیص و تعیین هدف برای این انسان نیز امر آسان نیست که نسبت به آن بر خورد غیر مسؤولانه داشته باشد . این پیچیده گی ها باعث آن گردیده است که ستمگر بیشتر بتواند ستمدیده را از هدفش دور کند، تا بر حیات ستمگرانۀ خویش بیافزاید.

  • امروز ستمگران جهان با استفاده از دستاوردهای علمی بشر، وسایل مادی و فکری مدرنی برای پرت کردن ستمدیده از هدفش به کارمی برند و در مقابل، ستمدیده هم ناگزیر است که برای پیدا کردن و شناختن هدف خویش بیشتر به آگاهی علمی و انقلابی خود را مسلح سازد، در غیر این یا بی هدف خواهد بود و یا هدفش موهوم و غیر واقعی که در هردو حالت بر ستم ستمگر صحه گذاشته و سربه تسلیم آن فرو نهاده است. واما، انسان اسیرافغانی که در برابر ستمگری استعمار روس قد آزادیخواهانه بر افراشته است، ناگزیر است که در تشخیص و تعیین هدف خویش برخورد دقیق، علمی، آگاهانه و انقلابی داشته باشد .

  • مردم قهرمان افغانستان کلاً هدف عمدۀ خویش را در نبرد کنونی تشخیص و تعیین کرده اند، و آن دفع تجاوزاستعمار روس است. اما این تشخیص و تعیین به وسیلۀ آگاهی نبوده است، بلکه ناگزیری روند قانونمند زندگی اجتماعی بر آنها در عمل تحمیل کرده است. لذا از یک جانب فقط همین برای شناخت، تشخیص و تعیین یک هدف کافی نیست و باید این شناخت، تشخیص و تعیین در طی این چند سال مبارزۀ خونین مردم ما تکامل پیدا میکرد. از جانب دیگر متاسفانه با دخالت علل ناروای زیادی، از بیرون به داخل جنبش مقاومت ملی، سعی میشود مردم ما را از اصل هدف دور بیندازند و بیگانه نمایند، چنانچه سیاست های انحصارگرائی، تفرقه افگنانه، به راه اندختن جنگهای داخلی و… و … همه عواملی است که مردم ما را در عمل از هدف شان دور میکند، که همین اکنون نشانه هائی از این دوری به چشم می خورد . لازم است تا مردم افغانستان آگاهانه و همه جانبه هدف خویش را تشخیص دهند. تشخیص هدف به وسیلۀ آگاهی است که انسان در رسیدن به آن از هیچ نوع تلاش و فداکاری مسامحه و دریغ نمی کند .تعیین هدف براساس آگاهی، اعتقاد و باور نسبت به هدف، نتیجه به بار می آورد و در آن صورت است که حرکت هدفمندانه نتیجه مند میشود. هنوز مردم ما در خیلی از مسائل مربوط به هدف خود نا آشنا هستند. مثلاً مردم ما می دانند که باید استعمار روس را از سرزمین مقدس خویش برانند، ولی هنوز همه نمی دانند که این مقاومت و نبرد شان برای بدست آوردن آزادی ملی و اعمارافغانستان مستقل و پیشرو است و نیروهای وابسته و مغرض در جنبش مقاومت، هم چیزهای دیگری جایگزین آن می کنند. آنها هدف های موهوم، هدف های صرفاً حزبی و یا شخصی و یا سلطه جویانه، هدفهای غیر واقعی، هدفهائی که ناقض قانونمندی های جنگ آزادیبخش است، برای نبرد آزادیبخش ملی ترسیم می کنند. و این مشکل بزرگی در جنبش مقاومت افغانستان به بارآورده است. چنانچه دوری از هدف آزادی ملی که نتیجۀ قانونمند جنگ آزادیبخش ملی است، باعث ایجاد مشکلات فراوانی در راه به وجود آوردن وحدت ملی شده است، که دوری از وحدت ملی، دورافتادن از پیروزی براستعمار روس است. باید گفت هدف آزادی ملی برای جنبش آزادیبخش ملی یک هدف برحسب دلخواه این فرد و آن گروه نیست. همانطوری که ترکیب هایدروجن و آکسیجن تحت شرایط معین کیمیاوی فقط آب به وجود میاورد نه چیز دیگر، برای جنبش مقاومت میهنی یک ملت آگاه هم آزادی ملی نتیجۀ ناگزیر آنست، که ملت در حال مقاومت و نبرد باید قبلاً آن را آگاهانه تشخیص کند و آن را به عنوان هدف خود برگزیند تا بتواند راه ها و وسائل رسیدن به آن را بشناسد و مورد استفاده قرار دهد. سوای آن جنبش به گمراهی ره می برد و در کام نهنگی دیگر فرو خواهد رفت . از جانب دیگر سوسیال امپریالیسم روس با تمام قوا می کوشد مردم ما را از هدف شان بیگانه نماید، چه دشمن دقیقاً می داند که اگر بتواند جنبش مقاومت ملی ما را از هدف واقعی وعینی آن تهی بسازد، در آن صورت بزرگترین مشکل خود را در به انقیاد کشیدن ملت ما حل کرده است.

  • آری! اکنون دانسته شد که اهمیت ویژه گی هدفمند بودن آدمی تا بدان حد است که نبود آن می تواند انسان را از معراج آزاده گی به خاکدان اسارت و از سریر آدمیت به حضیض حیوانیت فرو کشد. اهمیت هدفمند بودن برای جنبش مقاومت ملی میهن ما تا بدان حد است که میتواند انسان اسیر افغانی را از ذلت اسارت به عزت آزادی و سعادت فرا کشد.

  • 3 ــ امـیــد: اندیشمندی و هدفمندی برای انسان صفت دیگری به بار آورده است که عبارت از امید است. امید برای انسان یک مفهوم زنده ایست، مفهومی که با انسان زندگی می کند و تمام حالات خوب و بد انسان بر آن تاثیر می گذارد، توأم با تکامل انسان  تغییر و تحول و تکامل می یابد. چه به صورت فردی و یا کلاً برای انسان، امید وسیله ایست که او را به آینده اش پیوند می زند، به آینده اش علاقه مند می سازد . امید دور نمائی از آینده برای انسان متجسم و متصور می سازد و انسان بدون برقرار کردن این رابطه، این پیوند، این علاقه، این تجسم گری به آینده، نمی تواند حرکت و فعالیت مبتکرانه برای بازآفرینی زندگی داشته باشد. پس امید در واقع نیروی باورانسان برای تحقق اهدافش است. انسان با امید، انسان متحرک، فعال و پویاست، ولی انسان ناامید و یاس زده ، منفعل، ایستا و تسلیم پذیر است.

  • ولی کلاً برای انسان میتوان دو نوع امید را تشخیص داد: یکی باطل، واهی، دروغین، غیر واقعی و غیرعلمی؛ و دیگری امید واقعی راستین، علمی و انقلابی. امید باطل و دروغین انسان را به بیراهه می کشد، به انفعال می کشد و سرانجام به اسارت و تسلیم شدن می کشاند. زیرا امید باطل آن امیدی است که به تحقق نپیـوندد، آن امیدی که برآورده نشود، یا امکان برآورده شدنش در جهان واقعیت هرگز وجود نداشته باشد. این نوع امید به یأس مبدل می گردد و یأس در یچۀ انفعال، تسلیم شدن و اسارت انسان است. اما امید واقعی و راستین، امیدی است که برآورده شود، یا امکان برآوردنش در جهان واقعیت و عینیت وجود داشته باشد. و برآورده شدن امید یعنی تحقق پذیرفتن هدف و از اینجاست که می گویند “امید مادر امید است !” بر آورده شدن امید، امید دیگری می زاید و به همین ترتیب تا آخر. بدینگونه انسان در سیر باز آفرینی خلاقانۀ زندگی و تمام متعلقات آن قرار می گیرد. دروغین بودن و راستین بودن امید انسان مستقیماً متعلق است به سقیم بودن و صحیح بودن اندیشه اش، زیرا همان طوریکه گفتیم انسان به وسیلۀ اندیشۀ خود هدفش را تعیین می سازد و با امید رسیدن به هدف دست به کار می شود. حال اگر اندیشۀ انسان علمی و انقلابی نباشد هدف تعیین شده اش ، هدف غیر واقعی و رسیدن به آن ناممکن خواهد بود و در این صورت امیدی که برای انسان خلق می شود، یک امید باطل است و بر آورده شدنی نیست. اما اگراندیشۀ انسان علمی و انقلابی باشد، هدفی که اتخاذ می کند واقعی است و رسیدن به آن ممکن، هرچند مشکلات و دشواری های فراوان هم داشته باشد. در این صورت امیدی که انسان دارد، امیدی واقعی است و می تواند مادر امید های دیگر شود، و هرچند هم اگر یک گام کوچک به تحقق هدف خود نزدیک شود، این امید برایش زنده می ماند و رشد میکند و حرکت آن شخص را به سوی هدف قوت می دهد. از جانب دیگر براساس آنچه تاکنون گفتیم، دانسته میشود که بین اندیشه ، هدف ، امید رابطۀ ارگانیک وجود دارد. بدینگونه که با اندیشه، هدف مشخص میگردد، و با تعیین شدن هدف انسان امید به آینده می یابد و براساس این نیروی امید به سوی هدف حرکت می کند. هرچه انسان به هدفش نزدیک می شود امید در وجودش رشد و تکامل میکند، و باز باعث تلاش وفعا لیت بیشترمیگردد. وقتی به هدف دست یافت، امیدش شگفته میشود، اندیشه اش بارور میگردد و اعتقادش راسخ تر می گردد، و باز اندیشۀ غنی تری، هدف متکامل تری و امید متعالی تری آفریده میشود و باز دیگر و باز دیگر…

  • واما اینها تا حدودی مربوط به دانستن یا دست یافتن به اندیشۀ صحیح یا صحیح اندیشیدن است. ستمگران همیشه تلاش می ورزند تا برای ستمدیده گان امیدهای واهی وبا طل خلق کنند، امید هائی که هرگز برآورده شدنش ممکن نباشد، تا بدین وسیله ستمدیدگان را در یک رابطۀ ستمکشی متداوم با خود نگهدارند. مثلاً این امید که یک دهقان از طریق کار و زحمت بسیار به مال و منال برسد، یا یک کارگر از طریق فروش نیروی کار بیشتر به ثروتی دست یابد یا یک ملت تحت استعمار با سازش و کرنش به آزادی برسد، امید های باطلی است که ستمگر برای سود جستن بیشتر ازشیرۀ جان ستمدیده گان در ذهن آنها خلق میکند. با تبلیغ و تلقین این امید که استعمارگر برای ملت استعمارزده ترقی، پیشرفت و سعادت و چه و چه به ارمغان می آورد، فقط و فقط برای اینست که سلطۀ خویش را بگستراند و تثبیت کند .

  • اکنون که خلق قهرمان افغانستان در یک تعارض خونین و تاریخی، در یک نبرد سخت و دشوار با سوسیال امپریالیسم روس قرار گرفته اند، در پهلوی خیلی بایستگی های دیگری که لازمۀ این مبارزات و نبرد آزادیخواهانه است، یک ضرورت مهم آن هم امید وار بودن خلق ما به آینده و نتیجۀ این نبرد است. امید وار بودن به آیندۀ پیروزمند شان، امید وار بودن به دستیابی به گوهر آزادی. اما نه آنچنان امیدی که واهی باشد، باطل باشد، دروغین باشد؛ بلکه امیدی که بر اساس آگاهی و به وسیلۀ هدفمندی به وجود آمده باشد. امیدی که در کنار تمام عسرت های جنگ، تمام خسارات و تلفات جنگ، در کنار تمام افت و خیزها درجنگ رشد و تکامل یابد و مبارزات آزادیخواهانۀ مردم ما را بیشتر از پیش قوت بخشد. دشمن شرارت پیشۀ مردم افغانستان، سوسیال امپریالیسم روس، از یک طرف می خواهد به وسیلۀ ماشین جنگی خود با وحشت آفرینی کشتار، تخریب، بمباردمان و . . . امید مردم افغانستان را نسبت به فردای پیروزی و آزادی شان ضربت زند و آن امید را بی پایه و سراب گونه جلوه دهد تا مردم رزمندۀ ما یأس زده شوند و از مبارزه علیه دشمن خون خوار دست بردارشوند. از سوی دیگر امید های واهی گوناگون به مردم ما تلقین میکند تا بدینگونه حرکت آزادیخواهانۀ ملت افغانستان رابه تیره گی یآس وناامیدی بکشاند. مسائلی از قبیل “حل سیاسی قضیه افغانستان” ، “آتش بس یکجانبه” ، “صلح و آشتی ملی” و . . . همه تلاش مذبوحانۀ روس است جهت ایجاد امید های دروغین برای مردم ما . متاسفانه در داخل جنبش مقاومت ملی میهن ما نیز ازهمان آغاز از طریق نیروهای غافل و بی خرد، امید های واهی و بیهوده به خورد مردم ما داده شده است که هرکدام تا ثیرات منفی خود را بر جنبش مقاومت گذاشته است. مثلاً اینکه فلان وقت فلان رهبر و امیر به کابل می آید و برتخت می نشیند، یا در فلان ماه و سال انقلاب به پیروزی می رسد ، یا اینکه فلان پادشاه و فلان ” شخص مبارک ” معجزه میکند. یا دل بستن به فلان ملاقات سران کشورها، مذاکرات ژنیو و . . . و . . . این ها فقط امید های باطل به بارمی آورد که نتیجه اش ببارآمدن ناامیدی ها ویأس ها خواهد بود.

  • در اخیر به طور خلاصه باید گفت که : مردم افغانستان برای به سرمنزل مقصود رساندن نبرد آزدیخواهانۀ خویش که با خون ده ها هزار شهید آبیاری گردیده است، باید آگاهی علمی و انقلابی متناسب با مضمون مقاومت خویش و هدف واقعی ای نسبت به آیندۀ این نبرد سرنوشت ساز را داشته باشند. در آن صورت است که میتوان گفت پایه های انسانی ــ فکری جنبش آزادیبخش ملی به وجود آمده است. و آن وقت با بسیج و سازماندهی جنبش بر این پایه ها میتوان به سیر تکاملی آن تا به باغستان آزادی امیدوار بود.

  • و آری! مردم دلاور افغانستان سرانجام با دست های پرتوان خویش به یاری پیشآهنگان انقلابی شان ، این پایه را اعمار خواهند کرد . با این باور و امید رزمندگان ساما در هر لحظه و در هرجا همدرد و همراه مردم خود بوده و خواهند بود.