ارسالی رحیم آذر

   انسان های مکارتر، ولی بی غیرت تراز روباه  


حیوانات هرکدام بیان نماد معینی در فرهنگ انسان هاست، و روباه نماد زرنگی، مکارگی و حیله گری است. در برنامۀ مستند جهان حیوانات از طریق یک کانال ماهواره یی، گروپی از پژوهشگران برای تحقیق ویژه گی های زندگی روباه ها تجربه ای را به کار می گیرند. این گروپ پژوهشگران برای تجربۀ خود، سه حفره را به فاصله های ده الی بیست متر کنده و تعدادی از لاشه های مرغ را که گندیده است، در حفرۀ اول جابجا می کنند. روباهی در اثر بوی لاشه ها به طرف حفره ئی که لاشه ها جابجا شده می شتابد و با دیدن لاشه ها  ذوق زده شده از محل می رود.
پژوهشگران که به خوبی از آمدن دوبارۀ روباه می دانند، لاشه های مرغ را از حفرۀ اولی به حفرۀ دومی برده زیرخاک پنهان می کنند و با زدن اسپری مخصوص درفضای حفره ها بوی لاشه ها را تغییر می دهند. بعد از لحظات کوتاهی، روباه با جمعی از روباه های دیگر بر سرحفرۀ اول می ریزند، که از لاشه ها خبری نیست. روباه ها بعد از پالیدن و بوئیدن حفره، به جز روباه اولی، بی نتیجه محل را ترک می کنند.
پژوهشگران برای تکمیل تجربه و تحقیق شان، توسط سیخ مجرائی را در حفرۀ دوم، که لاشه ها را درآن مخفی نموده اند، می گشایند تا روباه بتواند لاشه ها را ببیند.
جالب است، که روباه یک لاشه را با دندان گرفته وشادمانه  برای اثبات شکار خود به طرف روباه ها رفت، تا آن ها را دو باره بر سر حفره برگرداند.
پژوهشگران در ادامۀ تجربه به تکرار عمل قبلی می پردازند. اینبار لاشه ها را از حفرۀ دوم به حفرۀ سومی پنهان می کنند. روباه ها با اعتماد به روباه اولی، دوباره بر سر حفرۀ دومی به جست وجوی لاشه ها به پالیدن و بوئیدن می پردازند. باز بی نتیجه حفره ها را ترک می گویند. دوربین کمرۀ پژوهشگران که روباه اصلی را نشانی نموده و دقیقٱ زیر نظر دارد، می بینند که روباه دیگر از پالیدن و بوئیدن لاشه ها دست کشیده و در حفرۀ دومی کرخت دراز می کشد.
پژوهشگران بعد از انتظار چندی، نزدیک روباه میروند و او را مرده می یابند.  بعد از آزمایش لابراتواری درمی یابند، که روباه سکته ای مغزی نموده.
در فرهنگ انسان ها و به ویژه در ادبیات سیاسی، با آنکه روباه به اخلاق نیرنگ، فریب، مکر و حیله و ترسو بودن شهرت دارد؛ وقتی که می بیند صداقت و اعتمادش در میان همنوعانش خدشه دار گردیده، از فرط شرمساری درجهان حیوانی خود، زهره کفک می شود و می میرد.

شخصٱ این تجربه برای من خیلی جالب، آموزنده و متأثر کننده بود. وقتی که می بینی در جهان انسان ها، مردمانی به همه زشتی ها، پلیدی ها، مکر وحیله گری، به خیانت ها، جنایت ها و کشتارها دست می زنند، بدون کوچکترین تشویش، خم بر ابرو نیآورده، خود را مدافع حقوق بشرهم معرفی می کنند.
این تجربه، اگرچه بیرحمانه بود؛ ولی برای انسان های با وجدان شوک دهنده است؛ که انسان ها با همه اعتماد و صداقت سرنوشت خانواده، گروپ، سازمان، حزب، ملت ومملکت شان را به آن ها می سپارند؛ تا از منافع و حقوق انسانی و شایسته ی شان نمایندگی درست کنند؛ ولی آن ها با بی رحمی و وحشی گری مفرط برروی همه این صداقت ها واعتمادهای شان شمشیر خیانت وغدر می کشند، و تا بی نهایت ذلت، حتا ذلیل تر از جهان حیوانی، عمل می کنند و رحم وشرم هم نمی کنند. پس باید دانست و مصمم شد، برای رهائی واقعی خلق ها از چنگال چنین انسان های درنده خو و وحشی و بی غیرتی، که هرگز به انسانیت نمی اندیشند، باید در یک مبارزۀ طولانی وسازمان یافته با قهرانقلابی عمل کرد، نه اینکه به مکارگی ها و وعده وعیدهای شان فریب خورده و با نصیحت و وصیت های میان تهی بر عمر ستم وخیانت شان افزود.