ش. آهنگر

                                     انجنیر قدوس قلۀ دانش و مقاومت

قسمت اول

سرزمین هرات و حومه اش زادگاه مردان و زنان نامداری است که در عرصه های گوناگون برتارک اوراق تاریخ کشور و منطقه می درخشند. ساتی بارزانس هراتی با مقاومت دلیرانه اش، و پایه گذاری جنگ چریکی، اسکندر”کبیر” را همراه ارتش فاتح جهانی اش بیچاره ساخته بود. قارن، نیزک و … هریک حماسه سازان بزرگ تاریخ خراسان دیروز و همین افغانستان امروز هستند. عرصه های فرهنگ و ادب وهنر نیز دردانه هائی از هریوا زمین را برتاج افتخار شان دارند.

در تاریخ معاصرکشور ما نیز نام نامی فرزندان مبارز، دانشمند و افتخار آفرین خطۀ هریوا، در کنار همقطاران شان از سایر نقاط کشور، چون مروارید درخشان می درخشد.

استاد رستاخیز، انجنیرقدوس، کریم(چهرۀ نامدار محلی)، نعیم ازهر، غلام محمد، رحمان منصوری، قدوس راد، ایوب نیزک، استاد قدوس کارمند، استاد واجد، محمد آخند زاده، آصف جان مدیر، انجنیرکریم و… و ده ها شهید و شاهد دیگر نامداران غیوری اند که در میدان های نبرد آزادیخواهانه برعلیه استبداد وتجاوز با قلم و تفنگ شان حماسه ها آفریدند و با مایه گذاشتن از جان خود نام نامی شان را ثبت دفتر زرین آزادگان تاریخ ساخته اند.

شمار این سلسلۀ تاریخ آفرین که ریشه در محفل رزمنده و نام دارهرات دارند و در تکامل خود بعضاً بنیاد گذاران، رهبران و کادرهای  سیاسی، ایدئولوژیک، تشکیلاتی ونظامی سازمان پرافتخار”ساما” گشتند ، طولا است؛ درین سطور مختصر فقط یکی را که از بنیادگذاران و رهبران برجستۀ “ساما” است به معرفی می گیریم:

انجنیر قدوس معروف به ماما، درسال ۱۳۲۸ ش در مرکز شهرهرات در جوارقلعۀ اختیارالدین چشم به جهان گشود. او پس از سپری کردن مکتب ابتدائی شامل لیسۀ جامی هرات شد. او از استعداد سرشار و اخلاق فوق العاده پسندیدۀ برخوردار بود و به زودی توانست با هم صنفانی مانند شیر”آهنگر”، رحمان “منصوری”، قدوس راد، عتیق  و… دوست شود واین دوستی را تا پای جان ادامه داد. لیسۀ جامی با همین صنف به لیسه ارتقاء کرد، لذا صنفی که قدوس و رفقایش درآن درس می خواندند در مسایلی مثل کنفرانس ها و کنسرت و … باید شانه به شانۀ صنف دوازدهم لیسۀ سلطان غیاث الدین غوری عمل می کرد و مدیر لیسۀ جامی هم چنین انتظاری داشت و این صنف را کمک می کرد و پیش می انداخت.  جمع رفقای همصنفی قدوس، هستۀ مرکزی و لوکوموتیف این تلاش های فرهنگی درمکتب شدند. آن ها با عدۀ دیگرمتعلمین، مانند کریم، غلام محمد، حبیب “منصوری”، حفیظ “صارم”، هادی بختیاری، کریم مستری از صنف دهم و جمع کثیری از صنوف دیگر  که همراهی شان می کردند، مقاله می نوشتند، شعر می خواندند، کنسرت می دادند و… همه کارۀ مکتب بودند. درسال ۱۳۴۵ ش عبدالاله نیز به این صنف پیوست و به زودی به جمع رفقایی که  قدوس با آن ها بود همراه شد. حضور او کیفیت و کمیت کار را دوبالا ساخت و درعین زمان پای این جمع به مسایل سیاسی به طور جدی کشیده شد. جراید وکتب دست به دست و مطالعه شده روی شان بحث صورت می گرفت و موضع گیری می شد. از جمله جریدۀ “خلق” که بعداً “خلقیها” به آن مسمی شدند، در این جمع به نقد گرفته شده و عبدالاله و قدوس راد در رد آن مطالبی بیان می کردند. با گستردگی کار و گسترش روابط ، عبدالاله پیشنهاد ایجاد یک هستۀ متشکل را داد که بعد از بحث پذیرفته شد و از سال ۱۳۴۶ش این حلقه متشکل ومنظم به کار آغاز کرد.  اولین تبارز کار منظم این تشکیل در ایجاد تظاهراتی به ضد حملات اسرائیل بر اعراب بود که از طرف دولت به راه افتاد.  این تشکل آن را به نفع فلسطین سمت وسو داده و به شهر کشاند و فردای آن نیز علی رغم میل مقامات دولتی، گردانندگان این تشکل با نوشتن و حمل شعارها و پلاکارت های انقلابی، آن را ادامه دادند.  دراین تظاهرات عبدالاله و قدوس “راد” سخنرانی کردند وشیر”آهنگر” شعر می خواند. همین تشکل است که درتاریخ به نام “محفل هرات” یا “محفل رستاخیز” شهرت یافته است و انجنیر قدوس یکی از رهبران آن بود.

قدوس که از استعداد فوق العادۀ برخوردار بود بعد از گذشتاندن امتحان کانکور با نمرۀ عالی در سال ۱۳۴۷ش شامل پوهنځی پولیتخنیک کابل گردید که دراینجا نیز با رفقایش شیر”آهنگر” و رحمان”منصوری”، هم صنف و هم اتاق گردید. او درفاکولته اش نیز از محصلین ممتاز به حساب می آمد. یکی از خصوصیات قدوس این بود که کسی او را برای لحظه ئی هم جدای ازکتاب نمی دید. او به معنای اصلی و با بار مثبت کلمه “کرم کتاب” بود و مطالعه رکن اساسی زندگی اش گشته بود. کتاب خواندنش هم آنچنان نبود که با آن وقت بگذراند، او پراگراف به پراگراف و سطر به سطر کتاب را تحلیل می کرد و بعضاً مطالبی را با رفقا به بحث می گذاشت تا کاملاً روشن و برایش هضم شود. او ضمن آموختن زبان روسی در پولی تخنیک، زبان انگلیسی را نیز خودش می آموخت و به سطح بالائی به آن دسترسی پیداکرده بود، تا آنجا که وقتی بعضی کتاب های ترجمه شده به فارسی را می خواند و اصلش راهم به انگلیسی می خواند، اشتباهات ترجمه را بیرون می کشید و توصیه می کرد که رفقا حتماً یک زبان دیگر را نیز برای مطالعۀ بهتر بیاموزند.

قدوس ضمن اینکه اهل کتاب وتئوری بود و شاگردانش نیزدر حلقات آموزشی از او بهرۀ فراوان می گرفتند، در تمام پراتیک مبارزاتی معمول زمان سهم می گرفت. او درکلیه مظاهرات سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ش پوهنتون کابل شرکت داشت، ولی تبارز نداشت. درهمین سال ۱۳۴۸ش بود که درنتیجۀ تظاهرات پیگیر در پوهنتون کابل، دولت شاهی پوهنتون را تعطیل و لیلیه های محصلان را بست و محصلان اجباراً به ولایات شان رفتند. قدوس هم به زادگاهش هرات رفت. هرات نیز تحت رهبری “محفل هرات”، محفلی که قدوس عضو رهبری آن بود، می خروشید و به یکی از مراکز پرشور مبارزاتی کشور مبدل شده بود. رزمندگان هراتی که به حمایت بیدریغ اکثریت عظیم مردم هرات اعتصابات وتظاهرات گسترده ئی را سازماندهی و رهبری می کردند، در تاریخ  دهم سرطان ۱۳۴۸ش طی برخورد خشنی که پولیس به آنها کرد، با دخالت وسهمگیری فعال چندین هزار نفری مردم به دفاع ازآن ها، پولیس را مجبور به فرار کردند وشهر دو روز تمام با امنیت کامل در تصرف مردم تحت رهبری “محفل رستاخیز” بود. بعد از دو روز شهر با قوای عسکری دوباره به دست دولت افتاد.

از آن روز به بعد مردم هرات و این محفل مبارز شان مورد پیگرد و آزار دژخیمان شاه قرار گرفتند و ده ها تن از اعضا و هواداران “محفل هرات” یا “محفل رستاخیز”، منجمله ماما غلام محمد، کاکانبی جان،  نعیم منصوری، آصف، سلام، نثار، عبدالرحیم، جبار، حاجی محسن داشگر، عباس، صوفی عطامحمد آشپز، مولوی عبدالحی و… با جمع کثیری از مردم به زندان ها افتادند و شکنجه و تهدید شدند وعده ئی مانند کریم، خلیل، حیدر و… مخفی شدند. درچنین حالتیست که قدوس، شیر”آهنگر”، رحمان و حبیب “منصوری”، عبدالله، عتیق و جمعی از محصلان هراتی عضو “محفل رستاخیز” به هرات می رسند. در اولین نشست حلقۀ رهبری محفل، وظایف ذیل دراولویت قرار می گیرد که رفقا باید به آن عمل کنند:  به رفقای زندانی رسیدگی می کنند، رفقای مخفی را به جاهای مطمئن جابجا می کنند، تشکیلات ضربت خورده را دوباره سر و سامان می دهند و… خلاصه این ها روح تازه ئی به روابط ضربت خورده می دهند. تشکیلات محلی “محفل هرات” فیصله می کند که برای احیای روحیۀ ضربت خوردۀ مردم باید مظاهرۀ را سازماندهی کنند. کمیتۀ رهبری برای این حرکت برگزیده می شود که قدوس نیز عضو آنست. به تاریخ ۳۰ میزان ۱۳۴۸ش در دروازۀ قندهار شهر هرات این تجمع صورت می گیرد و متعلمین مکاتب نیزطبق برنامۀ از قبل تعیین شدۀ رهبری، به آن می پیوندند.  پولیس وحشی و ضد دموکراتیک شاه براین مظاهره و تجمع نیز با بی رحمی وخشونت حمله می کند و علی رغم دفاع مردم، سه نفر از رهبران مظاهره، قدوس، شیر”آهنگر” و عبدالله را گرفتار و با لت و کوب وشکنجه از بین مردم می رباید. با افتادن این گروه سه نفری به زندان نتیجۀ حاصله برخلاف محاسبات دولت مرتجع می شود. خیلی از روشنفکران ومردم به دیدار رفقا و برای مشوره خواهی به زندان مراجعه می کنند و رفقای استوار ومقاوم زندانی که آوازۀ مقاومت شان همه جا پیچیده است، مرجعی برای رفقای خود و مردم باسپاس و قدردان هرات می شوند. زندان نیز به زودی به یک کانون مبارزه بدل می شود و رفقا به دفاع از زندانیان برای داشتن آب آشامیدنی(تا آن وقت زندانیان ازآب یک جویچۀ کثیف به حیث آب آشامیدنی استفاده می کردند) ودیدار با پایواز درطول هفته(فقط روز جمعه اجازۀ دیداربه پایوازداده می شد که پایوازهای ولسوالی های دور به مشکلات زیادی مواجه بودند) اعتصاب عمومی زندانیان را سازماندهی کردند وکارصنایع محبس، که با کار بدون مزد زندانیان صدها هزارافغانی درآمد داشت، را نیزتعطیل ساختند. زیر فشارحمایت مردم از بیرون وجلوگیری از زیان تعطیلی کار صنایع محبس، با وجود توطئه های ننگین دولت و خنثی سازی آن توسط رفقا، ظرف دو روز دولت وادارشد هم به محبس هرات نل آب آشامیدنی بیاورد و هم اجازۀ دیدار با پایواز را برای زندانیان در طول هفته بدهد. این پیروزی ها، زندانیان سیاسی “محفل هرات” را مرجع آمال و مدافع حقوق مجموع زندانیان و مردم معرفی کرد و از حیثیت و پرستیژ خاصی نزد مردم هرات برخوردارساخت. دیگر هیچ قضیه ئی بدون نظر و مشورۀ رفقای زندانی ما، در زندان حل وفصل نمی شد.

رفقای زندانی سیاسی درهرات، برخلاف زندانیان سیاسی درکابل، برای مدت ها بی سرنوشت مانده و از حقوق زندانی سیاسی بی بهره بودند. چندی بعد برای تعیین سرنوشت خود به عنوان زندانی سیاسی، دست به اعتصاب غذا زدند و از بیرون هم با برنامۀ مدون محفل هرات تظاهرات زنان زیر نام مادران و اقارب زندانیان برای حمایت از خواست رفقای زندانی سازماندهی شد که دختران و زنان عضو و هوادار “محفل هرات” نقش فوق العاده موثری درآن داشتند. تحت فشار چهار روزۀ اعتصاب غذای زندانیان و تظاهرات زنان، دولت مجبور به تعیین زمان محاکمۀ زندانیان شد، و این پیروزی دیگری برای رفقا و شکست سختی برای دولت و نظام مستبد وبی قانون شاهی بود؛ در رهبری تمام این امور قدوس سهم داشت. دولت مستبد که دید، زندان مرجعی برای مبارزه با او شده است شب هنگام، ساعت دو بجۀ شب(صبح)، با نیروی مسلح پولیس وعسکر به زندان حمله کرده و رفقای زندانی را از محبس ربوده توسط موتر های چکله(باری) به سوی نا معلومی برد. ولی رفقای زندانی علیرغم تهدید، و با آن که به دست وپای شان الچک و زولانه بسته بودند، با دادن شعار مسیر حرکت را به مردم مسیر راه فهماندند. فردا صبح نیز بادیدن آبادانی، رفقا همچنان شعار می دادند تا این که به محل تعیین شده رسیدند. در ادارۀ زندان برای شان گفته شد که اینجا زندان ولایت فراه است. و بدین ترتیب مستبدان رژیم ستم شاهی عدۀ جوانی را که متوسط سن شان نزده سال می شد با این چنین وحشت و خلاف تمام موازین انسانی، در عین زندانی بودن، تبعید نمودند. داستان این دور سه سالۀ زندان قدوس و یارانش داستانی دردانگیزاست که انواع بند و زنجیر، شکنجه، گرسنگی، تهدید و تبعید به مخوف ترین زندانهای ولایات و بد ترین بخش های زندان دهمزنگ کابل را درخود داشته است و ازتمام آنها قدوس و رفقایش سر افراز وسر بلند بیرون آمده اند.     

دولت مستبد شاهی که باهمه تبعید وشکنجه ها در برابر مقاومت قدوس ویارانش زبون شده بود، این سه انقلابی مقاوم را به قلعۀ جدید زندان دهمزنگ، جائی که سرکشان و آدمکشان حرفه ئی بدمعاش زندان عمومی جنائی کابل و ولایات را درآن نگهداری می کردند، انداخت و عدۀ از جانیان وآدمکشان حرفه ئی مزدورش را به تهدید این انقلابیون وظیفه داد. این رفقا در این محل اکثراً از داشتن پایواز محروم ساخته می شدند و هیچ منبعی برای تأمین حداقل خوراک شان نداشتند، به حدی که روزها را در گرسنگی سپری می کردند. اما کرکتر، اخلاق اجتماعی و توانمندی های این مبارزان طوری بود که ضمن غلبه برمشکلات و تحمل گرسنگی وفشارها، درمدت کمی این شکنجه گاه را زیر تأثیر خود قرارداده وهمه توطئه های مقامات دولتی را خنثی نمودند. پس ازآن دست به اعتصاب غذائی زده وخواستار به رسمیت شناختن حق شان به عنوان زندانی سیاسی شدند. عدۀ زیادی از زندانیان نیز زیر تأثیر کار رفقا به حمایت شان پرداخته و می رفت که اعتصاب وسیعی به حمایت رفقا(قدوس، شیرآهنگر وعبدالله) در زندان دهمزنگ کابل راه بیافتد. رژیم کور ومستبد شاهی دربرابر مبارزات و مقاومت قدوس و رفقایش در زندان زانو زده و اجباراً به خواستهای برحق شان پاسخ داد و این سه رفیق را نیز بعد ازیک سال شکنجه وتبعید در زندان های جنائی متعدد، بالآخره به عنوان زندانی سیاسی به رسمیت شناخته و به قلعۀ کرنیل زندان دهمزنگ نزد سایر زندانیان سیاسی فرستاد. درقلعۀ کرنیل رفیق انجنیر قدوس همراه انجنیرعثمان و دکتورعین علی بنیاد، “شیرآهنگر” همراه دکتوردادگر و عبدالاله رستاخیز و سید بشیربهمن  و رفیق دیگر همراه دکتورهادی محمودی، ماماغلام محمد و دیگران هم اتاق شدند. ازاینجا زندگی پرتلاطم، پر رنج  و پرخطر این رفقا درتبعید وشکنجه و زندان های جنائی، به آرامش نسبی گرائیده و درکناررفقای زندانی دیگر، فصل نوی در کارمبارزات شان در درون زندان بازمی شود و رفقا فرصت تبادل نظر، شناسائی متقابل  با شخصیت های مطرح و رهبری کنندۀ جنبش دموکراتیک نوین را از نزدیک می یابند. قدوس به زودی درمیان جمع رفقا به عنوان یک روشنفکرمبارز، دانا، پرکار، پرتلاش و صبورمعرفی شده وهمه به او احترام خاص می کنند.

 ادامه دارد