بامداد

امپریالیسم همچنان تکیه گاه ارتجاع بین المللی است

 امپریالیسم استعمارگرجهانی  به خاطر تأمین منافع خود، هنوز هم از نیروهای ارتجاعی درسطح جهان  بی شرمانه و به شدت حمایت می کند .

زنجیرۀ رژیم های ارتجاعی رو بزوال درخاور میانه، که سالهاست ظرفیت تاریخی وپذیرش اجتماعی خود را از دست داده اند، وجایگاهی جز گورستان وموزۀ تاریخ ندارند، هنوز توسط امپریالیست ها حمایت وحفظ می گردد. زیرا استعمار درتبانی با آن ها ثروت کشورهای مستعمرۀ خود را به راحتی و بدون کدام درد سری غارت وچپاول می کند.

بسیار صریح باید بیان داشت که امروزه متکای ارتجاع درجهان استعمار وامپریالیسم است، واین باعث طولانی شدن عمر ارتجاع درجهان، به ویژه درکشورهای خاورمیانه، به شمول ایران و افغانستان شده است. به علت حمایت کشورهای امپریالستی از ارتجاع ، جنبش های رهائیبخش، که امروزحامی و تکیه گاه بین المللی ندارد، اکثراً با دادن قربانی بی همتا، به خاطررسیدن به آزادی ودموکراسی، از سوی ارتجاع به همیاری امپریالیسم و استعمار سرکوب می گردند، وبه هدف خویش که همانا تأمین عدالت اجتماعیست نمی رسند. اما نیروهای ارتجاعی ووابسته به استعمار، که با عصیان وشورش های توأم با امواجی ازنفرت مردم مواجه می گردند؛ توسط استعمارگران از زوال ونابودی آن ها جلوگیری صورت می گیرد، وبا وقاحت تام حمایت وبر قدرت حفظ می شوند.

در وضعیت کنونی در هرکجای دنیا که حرکت های آزادی خواهانه صورت می گیرد، از درون این حرکت ها وجنبش های خونین، نمایندگان ارتجاعی ترین نیروهای عقب گرا توسط استعمارگران بالا کشیده شده، برخلاف خواست و ارادۀ مردم برسریر قدرت جا داده می شوند وسرنوشت مردم از سوی امپریالیسم به دستان پلید آن ها سپرده می شود. وبه این گونه، آرمان رهایی زحمتکشان در راستای رسیدن به آزادی، دموکراسی وعدالت اجتماعی، درقرن بیست ویک نیزکماکان به خون می نشیند.

رستاخیز ملت قهرمان ایران، در این برهه ای از تاریخ دربرابر یک حکومت ما ورای ارتجاعی، سخت سزوارتحسین است، واین می تواند سرآغاز خوب والهام بخش به سایر کشورهای اسیر درچنگال های خونین  ارتجاع وامپریالیسم گردد. اما عواملی دربرابر آن وجود دارد که اگر به رفع آن توجه و پرداخته نشود، به احتمال اغلب رهایی از چنبرۀ ارتجاع را درشرایط کنونی دشوار می نماید:

با آن که مبارزات سیاسی در ایران نسبت به کشورهای منطقه از قدامت وپیشینه طولانی بهره مند است، اما به علت چهاردهه تسلط وحاکمیت ارتجاع قهار دراین کشور احزاب وسازمان های سیاسی مترقی را سخت ضربت زده ومتلاشی کرده است. فعلاً حزب سیاسی نیرومندی که قیام ها وخیزش های مردمی را عملاً در پیکار رهائیبخش ملت کبیر ومبارز ایران به طور مستقیم رهبری و در پیشا پیش آن حرکت و در امواج توفان ها به سوی ساحل پیروزی سکانداری نماید، درصحنه برای جانبازی حضور ملموس وقدرتمند ندارد. واین برای به پیروزی رسانیدن مبارزات خلق به پا خاستۀ ایران بسیار تأثیر گذار، مهم وتعیین کننده است، وبدون چنین ابزاری رسیدن به هدف غایی ناممکن است. احزاب وسازمان هایی از خارج دست به این آتش دارند که برای انقلاب ورهبری مردم کافی نیست. اگر احزاب وسازمان های خارجه نشین با جدیت وبه اسرع وقت نیاز رهبری قیام مردم را درک نتوانند و برای رهبری آن دست به اتحاد وائتلاف نزنند، ودرکنار مردم قرار نگیرند و مبارزات مردم را رهبری نکنند، شورش مردم با تلفات سنگین سرکوب خواهد شد.  در آن صورت ارتجاع بیشتر از این تشجیع وبه عمرننگین آن می افزاید. درچنین حالتی که امپریالیسم برای صید فرصت کمین کرده است مزدوران خود را باردیگر به قدرت می رساند وبر مردم تحمیل خواهد کرد. تجارب تلخ تاریخ بشری نشان می دهد که جنبش های فاقد سازمان وحزب پیشاهنگ، هر قدر هم که از کمیت گسترده برخوردار باشند، نتایج فداکاری های آن را در آخر کار، ارتجاع به حمایت استعمار، غصب کرده ومی کند.

ارتجاع درتمام کشورها از حمایت استعمار برخورداراست. استعمار از ارتجاع حمایت می کند و اجازه نمی دهد که احزاب مترقی درکشورهای شان حکومت های ارتجاعی را سرنگون کنند. گفته های سران حکومت ایالات متحدۀ امریکا، به ویژه ترامپ رییس جمهوری امریکا که می گوید: طرفدار سقوط حکومت در ایران نیست، مؤید این گفته می تواند باشد.

امریکا می خواهد که درایران کسانی را به قدرت برساند که صد درصد گوش به فرمان سردمداران آن کشور باشند. امریکا نمی خواهد که یک حکومت ملی وطنپرست ومترقی جانشین حکومت ارتجاعی موجود گردد. این موضوع را تاریخ بازگو و به یاد می آورد:

درانقلاب 1357ش ایران، که در آن وقت برعلیه رضاشاه وحضور پایگاه امریکا در ایران آغاز شد، نقش احزاب وسازمان های مترقی در آن بسیاربرجسته بود، وامکان داشت که نیروهای مترقی قدرت سیاسی را بدست گیرند. امپریالیسم امریکا در آن زمان با درک این حقیقت که نیروهای مترقی به پیروزی می رسند، واگر نیروهای مترقی قدرت را بدست  گیرند درتقابل با منافع امپریالیسم قرار می گیرند، با ارتجاع مذهبی همدست شد. به این اساس بود که امپریالست ها خمینی را از پستوخانه های برده سازی خود بیرون آوردند وبرای رسیدن به قدرت کمکش کردند، که به قدرت رسید ومطابق دستورات استعمار با ددمنشی بی رحمانه احزاب مترقی را سرکوب کرد. در حقیقت امپریالیسم امریکا با تعویض مهره های ارتجاعی اش در ایران از (رضاشاه به خمینی )، خاک به چشم مردم آن زد، و استمرار حیات ارتجاع را در ایران حفظ کرد. به این گونه خون های ریخته شده در راه  ترقی وعدالت اجتماعی به هدر رفت. ارتجاع هار بعد از تسلط در ایران، راه قهقرا درپیش گرفت ومردم را از اقدامی که  در برابر نظام منفور شاهی کرده بودند نادم ساخت. تا آنجایی که به علت وحشت آفرینی رژیم دار ودستۀ خمینی، مردم فریاد زدند که “مرگ برما که گفتیم مرگ برشاه”.

این یک تجربۀ تاریخی است که شاید بار دیگر در ایران به شکل دیگری تکرار گردد. زیرا قسمی که دیده می شود، شورش های اخیر در ایران را کدام حزب انقلابی سازمان دهی نکرده است. بدون تدارک برپایی جنگ خلق که جنگ سازمان یافته ونسبتاً طولانی را برای شکستن ارتجاع احتوا می کند؛ جنبش های خود انگیخته هر قدر هم که نیرومند باشد، نتایج لازم را بدست نمی آورد، وممکن است درپایان کار ثمرۀ خون های ریخته شده را بار دیگر ارتجاع مزدور استعمار، در یک لباس دیگر، به کمک بادارانش به خود اختصاص دهد وبگیرد.

تغییرات مثبت یا منفی در ایران، چه پیامدی برای کشورما دارد؟

تغییرات مثبت ومنفی درکشورهای همسایۀ افغانستان، برکشور ما نیز تأثیر گذار بوده است.

اگر نیروهای مترقی این بار، در ایران قدرت سیاسی را بدست گیرند، عامل خوبی برای مساعدت به تغییرات مثبت درکشورما نیز به شمار می آید. برعکس آن نیز ممکن است. همانطوری که پیروزی ارتجاع در سال 1357 ش در ایران، درجنب سایر عوامل، به عنوان یکی از عامل تقویت وپیروزی نیروهای ارتجاعی درکشور ما گردید. زیرا که عوامل خارجی تأثیر گذار است.

چنان که انقلاب 1917م اکتوبر بروضعیت جهان تأثیر افکند وباعث اوجگیری جنبش های رهائیبخش در بسیاری کشورها گردید. ایران که هم مرز با افغانستان است، اگر این بار نیروهای مترقی در آن کشور پیروز گردد، افغانستان مطمئناً که از آن تأثیر پذیر است و برای شکستن حلقۀ ارتجاع درمنطقه کمک می نماید. یکی از عوامل دوام سلطه ارتجاع در افغانستان ،موجودیت حاکمیت های ارتجاعی درپاکستان وایران به عنوان عقبگاه حمایتی ارتجاع افغانستان نیز بوده است. درصورتی که جنبش های مترقی دریکی از کشورهای همسایۀ افغانستان به پیروزی برسند، بر وضعیت افغانستان ومنطقه تأثیرات مؤثر را به همراه دارد. همچنانی که اگر درافغانستان این اتفاقات نیکو وسازنده رخ دهد بر وضعیت کشورهای پیرامون مطمئناً که بی اثر نیست.