انجینیرشیر”آهنگر”

امپریالیسم ازدیدگاه مجید

قسمت نهائی

پیوسته به گذشته

آری دوستان! چنین عملکردهای وحشیانه و خونبار روز تا روز گسترش می یابد و یقیناً عکس العمل مردم در ضدیت با نیروهای تجاوزگر نیز گسترش متقابل می یابد. و این خود آغاز یک مقاومت همگانی است که از کنترول و ارادۀ این و آن هم خارج است. بی شک درنبود یک نیروی ملی – دموکرات، آزادی خواه و انقلابی، ازاین موج برحق اعتراضی مردم نیروهای ارتجاعی طالب – جهادی، یا پرچمی – خلقی بهره برده  و استفادۀ سوء می کنند و باز کار را به جائی می رسانند که شاید دیگر جبران آن یا ممکن نباشد و یا هم به قربانی های زیادی ضرورت پیدا کند. افتراق نیروهای ملی – دموکراتیک و دوری شان از مردم و در پیلۀ جنجال های روشنفکرانه ماندن، مسئولیت این نیروها را سنگین می سازد. این نیروها باید بعد از این همه تجارب با تشخیص دوست و دشمن مردم و دریافت نکات اشتراک خود به وسواس ها و به این تشتت و خودخوری و دوری گزینی از مردم پایان دهند. ما راه های مختلفی را آزمودیم، جمعبندی مجموع این راه ها باید درس بزرگی باشد برای ما، و دیگر بیش ازاین وقت خود و مردم را تلف نسازیم و آگاه و یا ناخودآگاه برقربانی های مردم و اشغال، غارت و ویرانی کشور خود به دست اجانب و عوامل بومی شان صحه نگذاریم.

هم اکنون قطب بندی های سیاسی دشمنان مردم به شدت جریان دارد. “جبهۀ ملی” یا جبهۀ شمال از اخوانی ها و خلقی – پرچمی ها ساخته شد. آن ها توانستند برای تأمین منافع سیاسی شان، و به اشارۀ اربابان، براختلافات ایدئولوژیک و گذشتۀ خون آلودشان پا بگذارند و در یک جبهه متشکل شوند. درتقابل آن و به اصطلاح برای مقابله با خطر “جبهۀ ملی” یک کمیتۀ بحران – درواقع جبهۀ جنوب – ساخته شده که ترکیبی است از گروپ کرزی با سیاف و مولوی وکیل احمد متوکل وزیر خارجۀ طالبان وعده ای دیگر. بنابر گزارش رسانه ها این جبهه نیز برای جلب نیروهای مختلف اجتماعی کمیته هائی از افراد با هویت وسابقۀ راست و “چپ” ساخته است. یعنی برای رسیدن به اهداف خاص سیاسی شان راست و “چپ”  قرار گرفته در مدار قدرت ادارۀ مستعمراتی بسیج شده اند.

فقط این مردم هستند که از نبود یک هستۀ متمرکز هدایتگر کماکان رنج می برند. و با آن که حاضر و قادر به بزرگ ترین و شجاعانه ترین عملکردها هم هستند و همیشه قربانی داده اند و ایثار کرده اند؛ با آن هم نیروهای مدعی همراه و همسوی مردم قادر نشدند خود را بسیج کنند. و درگرداب بگو مگو های روشنفکرانۀ شان همچنان دست و پا می زنند.   

با دریغ باید متذکرشوم که تلفات غرق شدن وضایع شدن روشنفکران دراین گرداب هم کم نیست. روزی نیست که عده ای با دلسردی، عصبانیت، ایزوله شدن و انواع بیماری های دیگر یا به حاشیه پرت نشوند، یا به دشمن نپیوندند و یا در درون خود به خصم آشتی ناپذیر یکدیگر بدل نشوند. واین خود دردی است جانکاه و ضایعه ای است قابل حساب.

یکی از ویژگی های قهرمان مجید این بود که به قدرت مردم و ارادۀ شان باور داشت. از محاسبات روشنفکرانۀ برتری امکانات و دخل و خرج های به اصطلاح روشنفکرانه دوری می گزید. شهید مجید می گفت: “ارادۀ استوار و روح بزرگ مردمی که در راه یک آرمان انسانی بپا می خیزند، نیرومند تر از اقتصاد غول آسا و تفوق تکنیکی شگفت انگیز است”. این اعتقاد مجید شعارمحض روشنفکرانه و یا تخیل پوپولیستی و صوفیانه نبود. این باور از جمعبندی مبارزات توده ای درسرتاسر تاریخ مایه می گرفت. ریشۀ این باور از حضور دایمی بین مردم و درک عمیق چشمۀ جوشان قدرت مردم آب می خورد. چنین باوری را بی شک نمی توان فقط در پشت میز و با پس و پیش کردن آمار و ارقام، ولی جدای از مردم و سوای عمل با مردم به وجود آورد و یا به اثبات رساند. در پیوند با مردم وعمل مردمی است که باور نکردنی ها به باور گنجانده می شوند. تحقق چنین امری به ایثارگری نیاز دارد، ایثارگری هم عمل عادی نیست که درسنجش و توازن نفع و نقص روزمره بگنجد. ایثارگری فراتر ازاین مرزها می رود و به همین دلیل است که شمار روشنفکران ایثارگر در جامعه اندک اند و این توده ها و قهرمانان توده ای اند که با ایثار شان تاریخ را رقم می زنند.

آن چنان که هم اکنون ما شاهدیم ملت کوچک عراق، با دست خالی و کشور و امکانات از دست داده اش، به برکت ایثار و شجاعت، پوزۀ غول متکبر و بی رحم نظامی – اقتصادی جهان را به خاک می مالد. شکست ابر قدرت امریکا را، که به هیچ گونه محاسبۀ آماری و ارقامیی کامپیوتری و تخصصی نظامی نمی گنجید، به باورها می گنجاند و وحشی ترین باند جنگ جوی امپریالیسم جهانی را به شکست و فرار وا می دارد.

آری! این قدرت مردم است که خویشتن را خلاف میل صاحبان قدرت، سلاح، پول، تکنیک و ارتش وحشی با سلاح مدرن، در تاریخ ثبت می کند و از بقای خود به دفاع بر می خیزد. چنین تجاربی به کرات ثا بت کرده که مردم سرچشمۀ خلاقیت و قدرت هستند. 

دلیل عمده ای که نیروهای ملی – دموکرات جامعۀ ما تا حال نتوانستند، آن چنان که باید، در جامعه منشای اثر مثبت تعیین کنندۀ شوند، دوری شان از مردم است. یکی از رهبران یک انقلاب پیروزمند می گوید: “علت اصلی این که کلیه مبارزات انقلابی گذشته به دستاورد های ناچیز رسیده اند این بود که نیروهای انقلابی نتوانستند با دوستان حقیقی خود برای حمله به دشمنان واقعی متحد شوند.”

این اصل در مورد ما کاملاً مصداق دارد. ما حدود سه دهه است که در متن مبارزات داغ و خروشان انقلابی قرارداریم و انواع مبارزات غیر مسلحانه و مسلحانه را دیده ایم و یا خود در آن شرکت داشتیم. صادقانه بگوئیم درهر وضعی که قرار داشته و یا داریم، چه متشکل و چه غیرمتشکل، به چنین قضیۀ مهمی چقدر توجه کرده ایم؟ و اگراحیاناً کرده ایم چقدر در ایجاد پیوند با دوستان حقیقی خود برای حمله به  دشمنان واقعی عمل کرده ایم؟

بخشی ازما، در تشخیص دوست و دشمن از معیارهای محدود درون گروهی خود، که خود به غلط آن را معیار ایدئولوژیک می خوانیم، پافراتر نگذاشته و درها را به روی همه، درواقع به روی خود، بسته ایم. محصول این سیاست ها هم جز انزوا و پرت و پلا گوئی به هرچیز وهمه کس، چیز دیگری نبوده و نیست. بخش دیگری از جنبش با یک پراگماتیسم خیال بافانه، حاضر بوده با هرکسی به نحوی کنار بیاید، جز با دوستان حقیقی خود. این بخش هم عمدتاً به عنوان وسیلۀ در دست دیگران به کار رفته و آن چنان دستاوردی به نفع مردم و جنبش نداشته است. این دو افراط و تفریط، عده ای زیادی از نیروهای با لقوۀ جنبش ملی – دموکراتیک  را یا به حاشیه رانده است و یا در دامن نیروهای ضد ملی و ضد دموکراتیک پرت نموده است.  این ها تجارب تلخی برای جنبش ملی – دموکراتیک انقلابی کشورما است که باید از آن درس عبرت بگیرد.

واقعاً جای خیلی تاسف است که جنبش انقلابی افغانستان با تمام جان نثاری های صادقانه اش و قربانی دادن بهترین کادرها و رهبرانش در چنین وضع متشتت و پراگنده و در نتیجه بی اثر و نشان مثبتی در مسایل اجتماعی بسر می برد. این جنبش، قهرمانان زیادی را عرضه کرده است، این قهرمانان غالباً ناشاد رفته اند، شکست خورده اند،… این ها کاشته اند و ندرویده اند، آوای آینده را به گوش جان شنیده اند، ولی خود آینده را، که آن همه در راهش جانبازی کرده اند، ندیده اند. و این روند کماکان ادامه دارد. از دادن قربانی در راه خلق نباید هراسید، ولی قربانی دادن باید هدفمند و جهت دار باشد و انسان مبارز ایثارگر با قربانی کردن خود راه را برای پیشرفت و ترقی و تکامل مابعد ها باید بگشاید و ما بعدها باید آن راه را متکامل تر و پیگیرتر ادامه دهند.  

ما نتوانستیم با این همه قهرمانان از دست رفته و خون های ریخته شده حتی به یک تشکل امیدوار کنندۀ سرتاسری که خواست آن ها و نیاز مبرم جامعۀ ما است  طی سال های متمادی دست یا بیم تابتواند ماندگان را به تداوم راه قهرمانان جانباخته امیدوار بسازد. و این هستۀ اصلی ضعف ما است.

اندیشمندی می گوید “کسی که راه را شناخت، نبض تحول را دردست گرفت ونیروهای دگرگون ساز را گرد آورد  و در مسیر دگرگونی جاری ساخت، قهرمان می شود.” (اقتباس از لارنس عربستان،اثر کادول- ویژه نامۀ مجید ص۱۶)

شهید مجید و جمع یاران همراهش در مقطع زمانی ای که دست تجاوز سوسیال امپریالیسم به خاک  میهن ما دراز شد به چنین امری توفیق یافتند و خود را به حیث قهرمانان مردم ثبت تاریخ کردند.

حال نیزجامعۀ ما درخون شناوراست و زیرچکمه های سپاهیان ۳۶ کشور خارجی ومتحدین بومی شان، و زیرپاهای کثیف هزاران تروریست و جنگ سالار خون خوار لگد مال می شود. دگرگون سازی این وضع دردانگیز رسالت مااست. اگرکسی به تنهائی قادرنیست درانجام این رسالت  راه را بشناسد، نبض تحول جاری را در دست بگیرد و نیروهای دگرگون ساز را گرد آورده و در مسیر دگرگونی جاری سازد، این کار را می توانند مجموعۀ از انسان های آگاه مصمم، مترقی، مردم دوست و وطن خواه با درهم آمیزی افکار و اشتراک عمل شان انجام دهند و با برافراشته نگهداشتن درفش آن قهرمانان ناشاد، رسالت شان را قهرمانانه بسر رسانند و نسل دیگری را از ناشادی نجات دهند.

درسونامی اجتماعی موجود هیچ کس به تنهائی قادر نیست  نسخۀ علاج همه دردها را بنویسد. ولی چنین کاری ناممکن هم نیست، عدۀ زیادی درساحات مختلف نظرات جالبی دارند، می توان با گردهم آئی چنین جمعی از صاحب نظران دلسوز، مصمم و عملورز و استفادۀ بهینه از آن ها و آمیزش دیالکتیکی سالم ترین اندیشه های این جمع، این شاه کلید را به دست آورد و برنامۀ عمل مشترکی را تدوین کرد که همه خود را درآن بیابند. و آن گاه در محور آن برنامه، حلقۀ اجرائی ایجاد کرد تا بتواند گره گاه حلقات سالم دیگر شود و در نتیجه با کار پیگیر و در پیوند با مردم، جنبش ملی – دموکراتیک را ازاین تشتت برهاند و جبهۀ از دوستان حقیقی برای حمله به دشمنان واقعی مردم به وجود آورد.

من اگر ما نشوم  تنهایم

تو اگر ما نشوی خویشتنی

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد.