فرستنده: آرش

پیوسته به گذشته

                   “الگو”-  کتابی که پیشگوئی های علمی اش ثابت شد

                  قسمت هفدهم

یكی از اهداف سركسازی های موجود، قبل از رفع مشكل مردم، ایجاد تسهیلات ترانسپورتی به زمین ها و مناطق متصرفۀ این مراجع سرمایۀ مالی و قدرت است كه باید درآن محل ها سركسازی از طرف دولت بشود تا قیمت زمین ها وساختمان های غول های پول و قدرت بالا برود. ولی مصرف ساختمان این سرك ها از پولی تادیه می شود كه به نام كمك و قرضه به مردم افغانستان داده شده و ماهمه ملزم به پرداخت آن هستیم.

باری، جامعه شناس وسیاستمداری گفته بود:

“احتكار زمین های واقع دراطراف شهرهای بزرگی كه به سرعت درحال توسعه هستند نیز یكی از معاملات پُرسود سرمایۀ مالی است. انحصار بانك ها اینجا با انحصار حق الارض و انحصار طُرُق مواصلاتی توام می گردد، زیرا ترقی بهای قطعات زمین وامكان فروش مقرون آن ها به طور قطعه قطعه وغیره پیش ازهمه منوط است به خوبی آن ُطرُق مواصلاتی كه به مركز شهر منتهی می شود.”(لنین، آثارمنتخب جلداول،قسمت دوم ص 579)

جنگسالاران كه خود هم سرمایۀ مالی را دراختیار دارند وهم بر تفنگ و كرسی های قدرت دولتی تكیه زده اند، بدون توجه به نقشه های شهری وآیندۀ شهرها، هرجا بخواهند عِمارت می زنند. وهرجا بخواهند به مصرف وامكانات دولت سرك كشی می كنند تا قیمت زمین وساختمان های شان بالا رود و سود بیشتری به جیب زنند. ولی جَغَله اندازی و صاف كاری سرك های مورد نیاز مردم، مثلاً مناطق غریب نشین شهر كه عامل انواع مرض و برهم زنندۀ تمام زیبائی و ویژگی شهری است مورد توجه مسئولین قرار نمی گیرد. دریك كلام آنچه این بندگان خدا به آن علاقه نمی گیرند منافع ملك وملت افغانستان است، كه در دوران جهاد آن را به نوعی برباد و ویران كردند وحال به نحو دیگری به آن دستبرد می زنند.

درپروژه های مواصلاتی (سركسازی و راه سازی) پیوند منافع سرمایۀ خارجی (امپریالیسم) را با ارتجاع داخلی كه سرمایۀ مالی را نیز دردست دارد به وضوح می توان دید. چه، همان طور كه راه ها درانتقال سریع كالای خارجی به بازار فروش و سوقیات سریع نظامی به امپریالیسم سود می رساند، درعین حال دلالان داخلی نیز از آن سود می برند. مالكان بزرگ و  قدرتمدار زمین ها واملاك اطراف شهرها و راه ها از بلند رفتن قیمت املاك شان سود سرشاری به جیب می زنند. دراین رابطه نیز باید فوراً متذكر شد كه از طرح چنین مسئله ای مخالفت نگارنده به ساختن راه و سرك برداشت نشود. هدف این است كه نشان بدهیم كه درپروژه های مطروحۀ موجود، تكیۀ اصلی برسود جوئی و منافع گِره خورده و در پیوند باهم امپریالیسم و ارتجاع داخلی مطرح است نه منافع و ضرورت های اولیۀ مردم، چنان كه درسطورفوق تذكردادم كه كوچه های خیرخانه، شهركهنه، سرای غزنی، دشت برچی، خواجه بُغرا و… بعضاً قابل عبور و مرور نیست؛ ولی كسی حتی آن را جَغَله اندازی هم نمی كند. علاوه براین شما درحاشیۀ شهر كابل نظر اندازید، درشهری كه خداوندان سرمایه ساختمان های مدرن و سربه فلك و قصرهای فرعونی می سازند، هزاران انسان را خواهید دید كه با ایستاده كردن چند دانه چوب و زدن پارچه ها و تكه های كهنه و مُندَرَس به دورآن، گویا برای خود سرپناه ساخته اند. آنها حتی یك خیمه یا چادُرهم ندارند كه زیرسقف آن بنشینند. با اندك بارندگی محل زندگی شان به تالابی مبدل می شود واین انسان های بیگناه دربین لای وگِل می لولند. با سرد شدن هوا و ریزش برف و یخبندان طاقت فرسا، هرگز قادر نیستند خود و فرزندان  شان را گرم بسازند، این ها با شكم های گرسنه و نیمه گرسنۀ شان درهمچو شرایطی چه بهره ای از راه ها و تلفن های مُدِرن خواهند گرفت، نصیب آنها ازاین به اصطلاح “مدرنیزاسیون” چیست؟ بهتر نبود به جای مصرف ملیون ها دلار به سیستم های مُدِرن ستلایتی وحتی اسفالت راه های محل تفریگاه های اشراف، اول غم این مردم مظلوم خورده می شد وحداقل سرپناهی برای شان تهیه می گردید، تا جگرگوشه های شان روی دست شان از شدت سرما و گرسنگی جان ندهند؟‌  جان كلام اینجا است!

فورمولبندی نظر مردم، و به تاسی از آن برداشت نگارنده، چنین است كه قسمت اعظم آنچه مقامات به عنوان كار خود به نام بازسازی به رخ مردم می كشند، درجهت تأمین منافع تجاوزگران خارجی و همدستان بومی شان است كه شامل اشرافیت جهادی تفنگسالار و بخش مزدور بوروكراسی و تكنوكراسی است. حال شكی نیست كه درسرك پغمان كابل كه به عنوان رشوت به سیاف از طرف ارتش امریكا ساخته شده، سرویس مردم پغمان هم رفت وآمد خواهد كرد. ولی مردم ما و روشنفكران ما باید عُمق قضیه، یعنی زد و بند ارتش امریكا با سیاف را نیز درمتن آن بدانند وبخوانند؛ و نگذارند ازآن وسیلۀ اغوای مردم ساخته شود.

عده ای عادت كرده اند، همین كه بخواهی بحثی را درهر زمینه پیرامون شرایط موجود بكنی، فوراً می گویند “از وقت طالبان كه بهتر است” و به اینترتیب درانتخاب بد ازبدتر رضاییت كامل شان را بیان می كنند. توگوئی ما و ملت ما مادرزاد درسیطرۀ طالبان به دنیا آمده بودیم و سرنوشت محتوم ما همان بوده؟! حال امریكائی ها و متحدین شان فرشتۀ نجات ما شده، ما را ازاین سیاه بختی نجات داده اند. ولذا باید دست به دعا  شب و روز را به حمد وثنا وشكر گذاری ازآن ها بگذرانیم؟(اینک براساس همان منافع مشترک امپریالیسم وارتجاع، باز طالبان را برجامعۀ مظلوم ما حاکم ساختند- ویراستار) این قماش افراد به سادگی به رُخ آدم می كشند كه در “وقت طالبان” زنان حق بیرون شدن از خانه را نداشتند وحالا دارند. دختران به مكتب نمی رفتند، حالا می روند  و… ازاین قبیل. این عُمق فاجعه است كه به تكرار تبلیغات امپریالیسم می پردازیم؛ این را نفوذ استعمار تا مغزاستخوان می گویند، این را دراصطلاح جامعه شناسانه اش “تسلیم طلبی” می گویند. یعنی تن دادن، قبول و رضائیت دادن به ‌آنچه استعمارمی كند. این آرزوی امپریالیسم بود كه ملت آزاده، تسلط ناپذیر و انقلابی افغانستان را چنان سركوب كند كه دیگر توانی برای “نه” گفتن به ناروائی ها برایش نماند. این هدف امپریالیسم واستعماراست كه مستعمرات را به “حداقل ها” راضی بسازد وخود هرچه بخواهد بكند.

درهند استعمار انگلیس چنین كرد، و دربرابر هرگونه زورگوئی، نابرابری و نارسائی وستم، كلمۀ “گذاره كرو بائی” را به زبان مردم تحمیل كرد وبا عمومیت بخشیدن این كلمه، جلو هرگونه اعتراض و خواسته ای را می گرفت. چون به جای مقاومت واعتراض “گذاره كرو بائی” را درزبان و ذهن مردم جاری ساخته بودند. تكیه بر این كلمه بود كه انگلیس ها را چنان جسور ساخته بود كه در كنار پارك ها و جاهای تفریحی و یا درب  ساختمان های لوكس می نوشتند “ورود سگ وهندی ممنوع است”، این را نسل های باقی مانده ازآن زمان در هند به یاد دارند و قصه می كنند و نسل موجود آن برای یادآوری ونفرت از دوران استعمار، ازآن فلم ساخته اند. این درهم شكستن ارادۀ مردم كشور اشغال شده و اوج اشغال است. درچنین حالتی  استعمارگر، شعور و ارادۀ مستعمره را دراشغال و تصرف خود می آورد.

حال امریكائی ها هم دارند نفوذ شان را تا اراده وشعورعده ای بسط می دهند. جملۀ “از زمان طالبان كه بهتر است” معادل همان “گذاره كرو بائی” واشغال ذهنیت ها توسط استعماراست كه برخی را تا مرز تن دادن و تسلیم به رژیم طالبی كشانده است كه گویا نصیب و تقدیر شان همان بوده وحال ساده ترین تبارز زندگی طبیعی هم برایشان نعمت خداداد جلوه می كند واین ُقله ای استعمار یعنی استحمار است.

ازاینها باید پرسید وطندارعزیز! ملتی كه شناسنامۀ هویتی اش به چندین هزارسال می رسد، اولاً چرا باید این تاریخ را درحكومت مستعجل وتحمیلی چند روزه ای طالبان خلاصه كرد وهمان دوره را هم مبداء وهم پایان تاریخ شناخت. مگر قبل از حكومت جهادی ها وطالبان، زنان ما به بیرون نمی آمدند؟ دختران ما درس نمی خواندند؟ پس ما این همه زن تحصیل كردۀ دكتور، انجینیر، معلم و استاد، شاعر، ادیب، سیاستمدار، پولیس وصاحب منصب، مدیرو مدبر، اقتصاددان، هنرمند وهنرپیشه وحتی استادان زن موسیقی و آواز ـ كه حال برخی شان پیچه سفید شده اند ـ  و… از كجا آورده ایم؟  آیا واقعاً امریكا ومتحدینش ما را چنان توسط جهادی ها وطالبان شان به چنان تب شدیدی گرفته اند كه به مرگ راضی شده ایم؟

من سرآن ندارم كه حاكمیت های قبل از طالبان را تمجید كنم، برعكس یكی از ُمَنقِدان آن بوده وهستم؛ ولی می خواهم بگویم علیرغم كمبودهای بزرگ سیاسی ـ اجتماعی آن زمان، ما این حد اقل ها را داشتیم، كه ازما گرفته اند. حال چرا سوال نكنیم كه كی باعث شد كه مكاتب ما را آتش بزنند؟ كی سبب شد كه هستی حد اقل ما را نابود كنند؟ كی تحریك كرد كه روشنفكران ومتفكرین ما را بكشند؟  كی دستور داد كه زنان ما را درخانه ها زندانی كنند؟ وسرانجام كی  یكی ازعوامل عمده و موجد پدیده ای شومی به نام طالبان شد كه چنین سیاهی را بردفتر تاریخ ما رَقم بزند؟ (حال دیگر باید همه دانسته باشند که در پس همۀ این جنایات دست امریکا بوده است – ویراستار) و چرا و با چه حقی چنین روزسیاهی را برمردم و كشورما تحمیل كردند؟ و ما را به جائی رساندند كه اگر زنان ما “حق بیرون شدن ازخانه” پیدا كردند، كلاه خود را به آسمان بیاندازیم وشادی كنیم.

من پیرامون نقش امریكا ومتحدینش درایجاد وتقویت و به حاكمیت رساندن طالبان درصفحات قبل به اتكاء به اسناد نوشتم و تكرارش نمی كنم. دراینجا نقطۀ دیگری را یادهانی می كنم.

شما عزیزان و ارجمندان برای یك لحظه تصوركنید كه اگرجنبش مقاومت همگانی مردم آزادیخواه ما علیه  تجاوز شوروی، بدون مداخلۀ امپریالیست ها و سِوای تحمیل اجباری مرتجعین جهادی ـ طالبی برگردۀ آن، زیر رهبری نیروها و شخصیت های سالم ملی، وطنپرست و مورد حمایت مردم به پیروزی می رسید، آیا بعد از پیروزی انقلاب بازهم زنان حق بیرون شدن از خانه را نمی یافتند؟ بازهم مكاتب دخترانه بسته می شد؟ و یا اگر خیل روشنفكراندیشمند و مبارز وطن (مربوط به كلیۀ گروه های غیروابسته) كه تمام زندگی شان صرف خدمت به مردم و دفاع از استقلال، آزادی، دموكراسی وعدالت اجتماعی شده بود و در راه همان هدف جان شان را نثار كردند، به دست امپریالیست های رنگارنگ و مرتجعین به خون كشیده نمی شدند و حال اقلاً عده ای از آن ها در رهبری جامعه قرار می داشتند، بازهم وضع ما چنین می بود؟ آن ها در رهبری جامعه اجازه می دادند، با بیرون كردن خرس روسی از در، كفتار امریكائی ازپنجره به كشورشان داخل شود؟ ویا بازهم آن رهبری مردمی اجازه می داد كه كشور ما با زد و بند امپریالیسم و ارتجاع میدان تاخت و تاز وغارت قراربگیرد و یا راه عبوری شود در جهت استعمار كشورهای همسایه؟ حال اگر رهبری مستقل مردمی می داشتیم بازهم همین طور می شد كه میلیون ها انسان در روستاها ازبیكاری و گرسنكی درفقر مزمنی بسر ببرند، ولی ملیاردها دلار به نام شان مصرف زندگی های لوكس اجانب وعمال شان بشود؟ و بیگانگان به پول مردم سیستم های پیشرفتۀ تخنیك جاسوسی  را درخدمت تجارت و سیاست خود تهیه كنند؟ و یا كشور را كشتزار تریاك بسازند.

یقیناً كه پاسخ منفی است. حال وقتی با اسناد و مدارك مثل روز روشن ثابت شده كه همین امریكا و متحدین آن با مداخله در جنبش مقاومت مردم ما علیه شوروی، جنبش را به بی راهه كشانده و به زور پول و اسلحه و كارشناسان و جاسوسان ماهر بدترین فندامنتالیست ها و تروریست ها، به شمول طالبان وجهادی ها، را برگردۀ جامعه تحمیل وهمه سیاست های اِعمال شده توسط این گروه ها را دیكته كردند وچنین روزگاری را برسرما آوردند، پس چرا ما ُشكر گذار تحمیل چنین سیاست های ظالمانۀ استعماری ـ ارتجاعی باشیم؟ چرا هنوز هم بخود نیاییم و نفهمیم و نفهمانیم كه یك عامل بدبختی های ما و ویرانی مملكت ما، عامل شهادت و ترورعده ای از رهبران ملی كشور ما و فرار اجباری مغزهای متفكرسرزمین ما، عامل تحمیل حكومت جهادی ها وطالب ها، همین هائی اند كه حال به ما اشك تمساح می ریزند. زنان ما را هم همین منادیان دموكراسی، ابتدا توسط حكمتیارها وهمپالگا نش و بعد توسط طالبان، زیر بُقره برده و به خانه ها زندانی كردند. امریكائی ها در آخرین روزهای حكومت طالبان زن ستیز، برای شناسائی رسمی حكومت طالبان فقط یك پیش شرط داشتند و آنهم تحویل اسامه بن لادن بود، چه امریكا با حضور طالبان مطیع هم می توانست به اهدافش درمنطقه دست یابد. امریكایی ها با سیستم حكومتی طالبان و نقض حقوق زنان وسَتم و ناروائی های كه بر مردم ما تحمیل می كردند، مخالفت نداشتند(وباکمال تأسف این پیشگوئی وتحلیل با آوردن دوبارۀ طالبان به قدرت، مو به مو عملی شد – ویراستار).  كِویتاشویكی همآهنگ كنندۀ برنامه های كمكی امریكا به افغانستان به صراحت گفته است: “ما به خاطر خشكسالی یاقحطی یا موقعیت زنان دراینجا (درافغانستان)  نیستیم. ما به خاطر 11سپتامبر اینجا آمده ایم، به خاطر اسامه بن لادن” ( افغانستان درآتش نفت، ص 25)

آری وطندار! هركس به فكرخویش است و درپی منافع واهداف خود عمل می كند،‌ تو هم غلط مپندار و تاریخ ملت و منافع كشور خود را زیر پای مستبدین و استعمارگران عصر حاضر له مكن.

امریكائی ها دیروزگمان می كردند كه طالبان منافع شان را بهتر برآورده می سازند، با طالبان یار وهمراه بودند، امروز دموكراسی خواهی بهتر به سودشان است، دم از دموكراسی می زنند. فقط سود است كه سیاست شان را تعیین می كند. ازاینرو لازم نیست كه ما خود را گول بزنیم و بگوییم “حالا كه از وقت طالبان بهتر است”، پس شكر خدا را باید بجا آورد. آن هائی كه طالبان را برما تحمیل كردند، ظلم كردند وحق نداشتند چنین بكنند. حال هم كه جنگسالارن و مرتجعین را بر ما به نام دموكرات تحمیل می كنند، ظلم می كنند وحق ندارند.  دیروزكه مكاتب ما را بستند، سوختاندند و ویران كردند گناه كردند، ستم كردند. امروزكه ملیاردها دلار را زیر نام كمك و بازسازی به مصرف های بیجا می رسانند و مردم ما را كماكان محتاج می گذارند، جفا می كنند، ظلم می كنند وحق ندارند.

امریكائی ها و متحدین شان مثل روس ها ومتحدین شان بدِهكاران جفاكار مردم ما هستند. باید آن ها را واداركرد كه آن چنان كه خود، كشور ما را ویران كردند دوباره مصارف آبادی اش را بپردازند.  بااین حال ناگفته پیداست كه ما هرگز نخواهیم توانست ارزش های فرهنگی، اخلاقی، ملی واجتماعی مردم ما را كه این دوجناح نابود كرده اند، جبران كنیم. داغ ننگ این ویرانگری برای همیش برجبین هردو جناح امپریالیست ومتحدین شان باقی خواهد ماند. مانمی توانیم خلائی را كه ازفقدان شخصیت ها و رهبران شهید جامعۀ ما كه به دست این دو جناح به وجود آمده، به زودی ها پُر كنیم و سوگ آن عزیزان به سادگی از حافظۀ مردم ما پاك نمی شود و نباید بشود. مردم با این تجربۀ مستقیم و تلخی كه از متجاوزین و متحدین شان دارند نمی توانند به دوستی شان باوركنند. اگر هم كسی از ما بتواند بر دشمنی اش با این نابود گران هستی اجتماعی ما و قاتلان پدران ما به قول ایرانی ها صلوات بفرستد، آن هم نمی تواند و نباید به دوستی شان باورداشته باشد. و نباید به طور كاذب برمردم بقبولاند كه گرگ وحشی درنده نیست و می تواند چوپان شود و یا این كه دزد را می توان به قافله سالاری برگزید. هم اكنون امریكائی ها دربهره گیری از مواد مخدر و معتاد ساختن مردم در افغانستان همان كاری را می كنند، كه انگلیسها در وقت تسلط شان درچین می كردند، با این تفاوت كه امریكائی ها مواد مخدر راهم درخود افغانستان تولید می كنند و از صدورآن هم به ملیونها دالرسود می برند.

ادامه دارد