فرستنده: آرش

                               “الگو”-  کتابی که پیشگوئی های علمی اش ثابت شد

                                            قسمت هشتم

                          ا نتقال بحران مزمن ا قتصادی  امریكا به بیرون 

وقتی صحبت ازایالات متحدامریكا می شود عدۀ بیخبر گمان می كنند كه ایالات متحد امریكا بهشت روی زمین است وهمه نعمت های جهان، به همه باشندگان آن به وفرت میسر بوده وسیاه و سفید درآن سرزمین خداداد در رفاه و آرامش بسر می برند. ولی واقعیت چنین نیست، درقلب این بهشت آدمی ساخته، نابرابری بیداد می كند، فقرهست، بیماران زیادی مداوا نمی شوند، حتی كودكان برخی ازگروه های اجتماعی واكسن درمقابل امراض خطرناك و كشنده نمی شوند، و جنایت بیداد می كند و…

دراین زمینه به یك تحقیق علمی از جامعۀ امریكا توجه كنید:

“امریكا با برخورداری از ثروت عمومی كم نظیری در تاریخ بشری، شماراطفال گرسنه اش از تمام جمعیت سومالی بیشتراست؛ امریكا با داشتن دانش و تكنولوژی پزشكی معجزه آسایش، قادر به ارائۀ ابتدائی ترین خدمات پزشكی به ۵۰ ملیون نفر از شهروندان خود نیست، درصد كودكان مایه كوبی شده اش از كشور تایلند پائین تراست و مردان برخی  محلات آن احتمال رسیدن به سن ۴۰ سالگی شان از مردان ساكن بنگلادیش كمتر است؛ امریكا با وجود داشتن توان اقتصادی بی نظیری در تاریخ بشری، نزدیك به یك چهارم شهروندانش در فقر زندگی می كنند و دوسوم شهروندانش برای تامین زندگی خود باید “مثل سگ كار كنند”. (دکتور مرتضی محیط، چه خواهد شد؟، ص 76)

درپهلوی این وضع مردم فقیر امریكا، عده ای ثروتمند غنی ترمی شوند “درآمد یك درصد غنی ترین خانوارهای امریكائی ۱۱۵ برابر ده درصد فقیرترین خانواده ها است، امریكا یكی از نابرابر ترین كشورهای روی زمین است.”

                          (سوزان جورج، 20 سال اقتصاد نخبه سالار، استعمار پسامدرن، ص 54)

یك مشتی صاحب سرمایه نه تنها برگردۀ مردم امریكا سواراند، كه برای غارت جهان نیز ید طولا دارند. هم اكنون بحران درامریكا بیداد می كند، انسان امریكائی ازبسیاری حقوق مدنی اش محروم ساخته شده، فریاد نارضائیتی مردم به آسمان ها رسیده وتظاهرات چند صد هزارنفری درایالات مختلف امریكا راه افتاد.  بحران اقتصادی در اوج خود است. امریكا به رفع بحران های داخلی اش قادرنیست، لذا عینأ مثل شوروی سابق برای انتقال بحران به بیرون، دست به لشكر كشی به افغانستان وعراق زده است.

این لشكر كشی هرگز نشانۀ مسئولیت در برابر امنیت جهان نیست، به هیچ صورت به دلیل مبارزه با تروریزم این لشكر كشی صورت نگرفته است وهدف آن امن وامان ساختن جهان نبوده است. هدف آن رفع بحران سرمایه وبدست آوردن منابع و بازار برای كمپنی های در مرز شكست امریكا است. جهت اثبات این امر نگاهی به آمار و ارقام می اندازیم تا از بحران اقتصادی امریكا به عنوان عامل جنگ به ما بگویند:

    “… اقتصاد امریكا ازسال ۱۹۹۱ ـ ۱۹۹۶م بیشترین میزان سقوط را درسه ماه اول پس از سپتامبر ۲۰۰۱م تجربه كرده است…

    “میزان رشد باز دهی ۱.۵ درصد در سال است كه در ده سال گذشته از همیشه كمتراست. درآمد ۵۰۰ شركت بزرگ امریكائی به طورغیر قابل كنترولی سقوط كرده و درطول یك سال ۴۴ درصد كمترشده است. بارآخری كه درآمد شركت ها به این میزان كاهش یافت در سه ماهۀ سوم سال ۱۹۳۸م  و سه ماهۀ چهارم ۱۹۳۲م  (بحران بزرگ) بود. همۀ سودهای بدست آمدۀ بیش از ۴۰۰۰ شركتی كه در بازارسهام N A Z D A K    ثبت شده اند، از اواسط سال ۱۹۹۴م تا كنون محو شده است. تنها یك شركت JDSUniphase     با زیانی برابر ۵۰.۶ ملیارد دلار بزرگترین میزان ضرر درطول سال را درتاریخ نشان داده است.” ( مایکل رابرتز، اقتصاد… درسال2002، استعمار پسامدرن )

خوب توجه كنید! شركت های بزرگ امریكائی درآستانۀ زیان های بزرگ وشاید ورشكستگی قرار دارند و بحران سرمایه داری بیداد می كند. خداوندان سرمایه می كوشند راه نجات را بیابند و بحران را به بیرون از مرزها ببرند، تا ساحات جدید بدست آوردن  سود را از بیرون مرزهای شان تأمین كنند. برای بدست آوردن این هدف است كه گاهی منادی حقوق بشر و زمانی پیام آوران دموكراسی می شوند. زیر نام این حیله ها، كشورهایی را ویران می كنند، خلق های بیگناهی را به خون می كشند، تا به منابع سودآوری دست یابند و ثروت اندوزی كنند.

برای این كه بیشتر به عمق بحران های اقتصادی امریكا آشنا شوید بازهم از زبان “مایكل را برتز” می شنویم :

    “میزان مطلق دلاری ورشكستگی كمپانی ها بی سابقه است. ناتوانی در پرداخت بدهی امسال به نسبت سال پیش كه ۴۲.۳ ملیارد دلار بود ۱۵۰ درصد افزایش یافته است. ENRON    هفتمین شركت بزرگ امریكا از نظر درآمد از بین رفته است. سهامش از ۹۰ دلار به ۲۵ سنت رسیده و به این ترتیب ۶۵ ملیارد دلار از سرمایه اش یعنی هرچه كه ۵۸۹۲۰ سهام دارش درآن سرمایه گذاشته اند، از بین رفته است. (درمورد رابطۀ بوش با Enron به صفحۀ 110 استعمار پسامدرن مراجعه کنید)

    “…. امسال   ۲۳۰ شركت سهامی عمومی با بیش از ۱۸۲ ملیارد دلار اموال، اعلام ورشكستگی كرده اند كه نسبت به یك سال پیش صد درصد افزایش نشان می دهد. این رقم شامل شركت ENRON  نمی شود. كمپانی های امریكائی از پرداخت ۷۵.۲ ملیارد دلار اوراق قرضۀ  JUNK خود داری ورزیده اند، كه نسبت به سال پیش، كه میزانش ۴۷.۸ ملیارد دلار بود، ۷۵ درصد بیشتراست. معروف ترین كمپنی فولاد امریكا BETELHAM  از پرداخت ۱۷۹ ملیون دلار اوراق قرضه خود داری كرده و با اعلام ورشكستگی سرمایۀ هزاران سهام دار را نابود كرد.

    “… متریكام یك شركت الكترونیكی نمی تواند ۳۰۰ ملیون دلار بدهی خود را بپردازد. كومیدیسكو كه یك شركت اجاره دهندۀ فن آوری اطلاعاتی است اعلام ورشكستگی كرده وبدهی عمومی ۲.۸۲ ملیارد دلاری اش را به امان خدا رها كرده است.

    “… میزان رشد تولیدات صنعتی اكنون از دوران اوج ركود سال های ۱۹۸۰م كمتر است. درخیابان مادیسون هم اوضاع به سختی می گذرد. هزینه های آگهی در۹ ماه سال ۲۰۰۱ م به نسبت سال ۲۰۰۰،  ۷.۸ درصد كاهش یافته است. در وال ستریت پاداش های پرداختی پایان سال به نسبت سال پیش حد اقل ۳۰ در صد یا ۴ ملیارد دلار كمتر شده است.” ( استعمار پسامدرن، ص 80 )

ملاحظه می كنید!

 بحران سرمایه درامریكا خیلی عمیق است. سرمایه داران امریكائی و تئوریسن های اقتصادی ـ سیاسی شان مبتنی برشالوده ای فكری و طبق روال همیشگی،‌ حل این بحران عمیق را در جنگ می جویند. شما وقتی نتایج خونبار ترین جنگ ها را درسطح جهان مطالعه كنید، می بینید كه از درون خون، ویرانی، دود و آتش جنگ، سرمایه داران بزرگ و بانك های شان پول گزافی به جیب زده اند. “به نوشتۀ تاریخ نگار دوران جنگ، “آلن بروگر”، بانكداران از بابت گسیل هر سرباز به میدان جنگ حدود ده هزار دلار بهره می برند. از دیدگاه دونفر از اعضای كمیتۀ ۳۰۰، “وآلومیناتی”، “راچس چیدلز” و “واربورگ” بانكداران بانك مركز( فدرال رزرو) كه هردوطرف جنگ را تغذیۀ مالی می كردند، جان انسان ها برای شان هیچ ارزش نداشت. كمیتۀ ۳۰۰ ، سرمایه گذاری جنگ جهانی را به گونه ای طراحی كرده بود كه بانك داران بین المللی به حد اكثر بهره دست یابند.” (سیاست پردازی ونیرنگ، دکتر جان کلمن، ص 9-10)

اینبارنیزمی خواهند چنین كنند و می كنند، این ویژگی سرمایه است كه از خون دیگران تغذیه می كند. تئوریسن های سرمایه، دشمن فرضی خیلی وحشی می سازند و جهان را از آن به هراس می اندازند. یكی دو عملیات وحشیانه انجام می دهند و بعد آستین را برزده برای رسیدن به اغراض شوم شان، كشورهائی را ویران می كنند تا سرمایه و دارائی اش را بدزدند و یا منطقه ای را به خاطر منابع زیر زمینی و یا موقعیت جیوپولیتكی اش در سیطره ای خود درمی آورند، كه هم اكنون عراق و افغانستان را در دستور كار گرفته اند.

 ممكن است در ذهن خواننده ای كه از طینت سرمایه بی خبر و از توطئه هایش بی اطلاع است، چنین خطور كند كه چطور ممكن است عملیات خونینی را خود قدرت مداران سرمایه انجام دهند و آن را به كس دیگر نسبت بدهند. من دراین جا یكی دو مورد خیلی مشهور و افشاء شده را مطرح می كنم كه چنین خوانندگانی نیز به ماهیت غیرانسانی سرمایه و تفكراتش پی ببرند.

جان اف كنیدی رئیس جمهور محبوبی برای امریكائیان ساخته شده بود؛ در جنگ ویتنام، مسئلۀ كوبا ومناسبات با شوروی در آن زمان، و شاید مسایل دیگری، به حیث یك جناح سرمایه می خواست نظرات ملایم تری را اعمال كند؛ حال دیگر همه می دانند كه خود حاكمیت جنگ طلب امریكا و به دست عمال  C I A در مراسم عمومی، پیش چشم مردم گلوله را به مغزش شلیك كردند. دقت كنید! به مغز رئیس جمهورامریكا شلیك كردند و بعد با ریختن اشك تمساح خواستند آن را به دشمن فرضی نسبت دهند، ولی نشد و به اصطلاح چال شان نگرفت، اما چنان از تعقیب دوسیه جلو گرفتند كه دیگر حتی خانوادۀ كنیدی هم جرئت نكرد لای قضیه را بالا كند.

 یا مثلاً در جریان مقاومت افغانستان، جناحی از سرمایۀ امریكا درمرحله ای معینی نیاز به تبانی داشت؛ اما قبل از آن چنان هستری خلق كرده بود كه عدۀ از عمالش ـ منجمله جنرال ضیاالحق رئیس جمهور وقت پاكستان-  نیز آن را باور نمی كرد و بر موقف سختگیرانه اش كه گویا تعقیب سیاست امریكا است، پافشاری می كرد. امریكائی ها آن را همراه سفیر خودشان درپاكستان، وچند جنرال پاكستانی وامریكائی، به تاریخ ۱۷ ماه می ۱۹۸۸ م  در فضا منفجر كردند كه اثری از او باقی نماند.

    دگروال یوسف مامور I S I پاكستان دراین مورد می نویسد:

“در نتیجۀ ارزیابی هیئات رسمی بعد از واقعه، آشكار گردید كه یگانه علت حادثه، خرابكاری بوده است… با وجودی كه سفیر واتاشه ای نظامی ایالات متحده دراین حادثه جان باختند… ایالات متحده آگاهانه وعمدأ بر حادثه پرده انداخت…” ( خاموش مجاهد، دگروال یوسف، ص 110)

واقعاً شما تصور كنید، چه كسی توان دارد در طیارۀ نظامی، كه در آن رئیس جمهور پاكستان، سفیر امریكا وعده ای دیگر جنرالان مسافرت می كنند نزدیك شود، چه رسد به جا بجا كردن مواد انفجاری درآن، تحقیقات هم وقتی به جای حساس رسید، به دستور مقامات امریكا متوقف شد و به قول دگروال یوسف “سفر تیم تحقیقاتی F B I   ایالت متحده كه آمادۀ حركت به سوی اسلام آباد بود فسخ گردید” (همانجا، همان صفحه) و دیگركسی جرئت نكرد بگوید، بابا این رئیس جمهور مملكت را كی كشت؟  و ده ها مثال و نمونه از این قبیل توطئه گری ها و ایجاد دشمن فرضی را می توان در سراسر جهان یاد كرد. نتیجه این كه وقتی منافع سرمایه ایجاب كند، نزدیك ترین افراد خود راهم قربانی می دهد  چه رسد به یكی دو انفجار این جا وآن جا. اربابان سرمایه برآنند كه باید به هر قیمت سرمایه را به كار انداخت و سود بدست آورد، برای تأمین منافع سرمایه جنگ ایجاد كرد، ویران ساخت، وحشت خلق كرد تازمینه ای تولید، صدور و مصرف كالاهای نظامی وغیر نظامی را مساعد ساخت.

در ایجاد جنگ است كه فابریكه ها و كمپنی های فولاد سازی برای تولید و فروش اسلحه به كار می افتند، كمپنی های الكتریكی وسایل الكتریكی جنگ افزارها را تأمین می كنند وكمپنی های فن آوری اطلاعاتی نیز زمینۀ كار می یابند و ورشكستگی شان را نه تنها جبران می كنند كه به ملیاردها دلار از ورای جنگ و خونریزی به جیب می زنند.

 نفت عراق هدف مهم جنگ عراق بود كه رژیم نفتی ـ ملیتاری بوش علیرغم تمام مخالفت های جهانی، وحتی مخالفت ملل متحد، به آن اقدام كرد وهم اكنون ذخایر نفتی امریكا را برای بیست سال آینده از آن پركرده است همۀ مان به یاد داریم كه از اولین روز سقوط صدام حسین، نخستین كاری كه صورت گرفته ترمیم و راه اندازی ابزار تولید و صدور نفت عراق بود كه تاهم اكنون بیدرنگ و به شدت كماكان ادامه دارد.

 به خاطرم آمد لحظۀ كه چند روز پس از سقوط صدام، بوش با غرور احمقانۀ یك كاوبای تكزاسی اعلان كرد كه  “اكنون می توانند امریكائی ها بفهمند كه ازاین جنگ چه بدست شان می آید. شركت های امریكائی بروند برای بازسازی عراق و درساحات مختلف سرمایه گذاری كنند”. در همین روز بود كه به حریفان خود مثل آلمان، فرانسه و روسیه كه باجنگ عراق مخالفت كرده بودند نیز چنگ و دندان نشان داد و گفت به آنهائی كه با جنگ عراق مخالفت كردند اجازه نخواهیم داد در عراق سرمایه گذاری كنند. این برخورد، عكس العمل هائی را هم باخود به همراه داشت وموجب خشم امپریالیست های دیگرشد. یقینأ می توان گفت كه این گفتگوها فقط  برسهم سود از شكار زخمی است ورنه هركدام از كشورهای امپریالیستی روسیه، آلمان و فرانسه نیز بر روی منافع شان كشورهائی را به خاك یك سان وخلق هائی را به خون كشیده اند، و دراین راه با ارتجاعی ترین نیروهای بومی استثمارگر آن كشورها زد وبند وتبانی كرده اند. ماهیت امپریالیسم همین است وتجارب تاریخی خونین فراوانی برآن صحه گذاشته است. من درتعریف امپریالیسم وشناخت بهترماهیت آن، این گفته را جالب می یابم كه می گوید:

    ” امپریالیسم ازنقطه نظر سیاسی به طور كلی عبارت است از تمایل به اعمال زور و ارتجاع”(آثار منتخب لنین، ص 626 )  و یا این كه درمورد ویژگیهای سیاسی امپریالیسم می گوید: “خصوصیات سیاسی امپریالیسم عبارت است از بسط ارتجاع درتمام جهات و تشدید ستمگری ملی.” (همانجا، ص 628)

این برداشتی واقعاً عمیق از ویژگی  سیاسی امپریالیسم است. به وضاحت می توان دید كه در هر جائی كه امپریالیسم پای گذاشته است، در زد وبند با جناح هائی از ارتجاعی ترین طبقات ولایه های اجتماعی آن جامعه قرار گرفته وستمگری ملی را تشدید كرده است تا بتواند با سركوب و وحشت سیادت سرمایۀ مالی و تراستهای بین المللی را تأمین كند. آدم درعمل می بیند و باور پیدا می كند كه یقیناً “امپریالیسم آن مرحله ای ازتكامل سرمایه داری است كه درآن انحصارها وسرمایۀ مالی سیادت بدست آورده، صدور سرمایه اهمیت فوق العادۀ كسب نموده و تقسیم جهان ازطرف تراستهای بین المللی آغازگردیده…” (همانجا، ص 654)

    همه می بینیم ومی دانیم كه هم اكنون امپریالیسم امریكا بمثابه فرزند خلف سیستم امپریالیستی جهانی به بدترین وجه اعمال زور می كند، می كُشد، ویران می كند، شكنجه گاه و وحشتكدۀ گوانتانامو می سازد و ازكلیۀ قوانین موضوعۀ ساختۀ خودشان هم عدول وسرپیچی می كند. دركنارآن با بدترین ارتجاع همسوئی می كند. رژیم نظامی ـ مذهبی پاكستان را متحد نزدیك خود می داند، شیخ های مرتجع خلیج فارس را كه با ابتدائی ترین حقوق انسانی درامیرنشین های شان درتقابل هستند به آغوش می كشد، رژیم ماقبل قرون وسطائی سعودی كه هنوزانسان ها را گردن می زند ودست می برد، دوست مطمئن امپریالیسم است و… از سوی دیگر مشاهده می كنیم كه تقسیم جهان و تصرف آن توسط تراست های بین المللی كماكان ادامه دارد و هم اكنون نیز مسئلۀ تقسیم كشورهای وا مانده از اتحاد شوروی سابق و مناطق نفتی و بازارتجارتی آن و كشورهای اروپای شرقی با نیروی كار ارزان و بازار گسترده اش مورد جدل امپریالیست هااست. جنگ خونین بالكان و ویرانی و تكه پارچه كردن یوگوسلاویا، تجزیۀ برخی كشورهای دیگر و… همه براساس همین تقسیم مجدد جهان وتأمین سیادت انحصارات و تراست های مختلف سرمایه صورت گرفته است كه امریكا با ادعای برتری درساحات نظامی واقتصادی سهم بیشتر و درنهایت آقائی جهان را برای خود می خواهد و برای آن به جنگ و خونریزی متوسل می شود.                  ادامه دارد