الگو- کتابی که پیشگوئی های علمی اش ثابت شد16
فرستنده آرش
“الگو”- کتابی که پیشگوئی های علمی اش ثابت شد
قسمت شانزدهم
بهره گیری از مواد مخدر
بارها و بارها ازمقامات مختلف، به شمول آقای علی احمد جلالی وزیرداخلۀ حكومت موقت كرزی، شنیده ایم كه تفنگسالاران و حتی مقامات بلند پایۀ دولتی در كاشت، برداشت وانتقال تریاك و تبدیل آن به هِروئین و صدورآن ازمملكت نقش دارند. وزیر داخله می گفت: “هیچ ممكن نیست كه بدون دخالت مقامات بلند پایۀ حكومتی كسی بتواند هزاران تن تریاك و هِروئین تولید و صادركند.”
دقیقأ همینطوراست هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد كه دهقان بیچارۀ افغان كه به خاطر كسب لقمه ای نانی اجباراً تن به كشت تریاك می دهد از عهدۀ چنین كار بزرگی برآید. به ویژه تا آنجا كه از رسانه های گروهی می شنویم، نیروی ویژه ای از نیروی كمك به امنیت یا ISAF و شاخۀ انگلیسی آن برای جلوگیری ازاین كار توظیف شده اند. فقط با امكانات دولتی و پشتوانۀ قدرتهای نظامی ممكن است با چنین پهنا و گستره ای به این كاراقدام كرد.
مسئول مبارزه با مواد مخدر درسفارت امریكا به تاریخ ۵ اكتوبر ۲۰۰۴ م درمصاحبه با رادیوی بی بی سی گفت:
” ۷۵ % هیروئین جهان ازافغانستان بدست می آید.” ولی او نگفت كه چه كسانی درپس این تولید بزرگ كه قیمتش به ملیاردها دلار می رسد قرار دارند.
من خودم ازمردم درمحل های مختلف شنیده ام كه می گویند: “برادر، خود امریكائی ها درپشت این كارهستند.” یعنی اینكه امریكائی ها از كشت تریاك و تولید هِروئین درافغانستان حمایت می كنند. چنین مطالبی چند دفعه درمطبوعات و رسانه های گروهی نیز مطرح شد كه مقامات CIA را در “تجارت” هِروئین دخیل می دانستند. استدلالی كه دراین مورد می شود چنین است كه هِروئین تولید شده در افغانستان به مصرف بازارهای اروپا می رسد. مصرف امریكا را كولمبیا و… تأمین می كنند. لذا اگر زیانی هم از مصرف هِروئین به محاسبات امریكائی ها بگنجد، این زیان از افغانستان به امریكا نمی رسد. به ِازای آن ملیونها دلار ازفروش هِروئین افغانستان به جیب دست اندركاران زبده و قدرتمند آن می رود. لذا CIA كه درتهیه و فروش این ماده به شوروی سابق هم تجربه دارد ومیلیون ها دلارسود به خود و زیان های جبران ناپذیری به روسها رسانده است (برای مطالعۀ بیشتر تاریخ این مسله، به افغانستان درآتش نفت مراجعه كنید) می تواند سودآور خوبی به امریكا باشد.
كشت جایگزین تریاك
اروپائی ها كه از یكسو ضررمستقیم متوجه آنهاست وعامل خطررا نیز درك كرده اند، و از سوی دیگر توان رویاروئی با امریكا را به خود نمی بینند و یا حق رویاروئی را به خود نمی دهند به شیوه های خیلی پاسیو عكس العمل نشان می دهند. به طور مثال در روزنامۀ BILD كه در آلمان منتشر می شود تصویری از یك كشتزار تریاك درافغانستان چاپ شده بود و در زیرآن نوشته بودند: “تریاك بهتر است یا گلاب و زعفران؟” و در زیر همین عنوان بدیل كشت گل گلاب و زعفران را به جای تریاك به افغان ها توصیه می كرد.
پیشنهاد مشابهی را خبرنگار كانال اول تلویزیون آلمان درمصاحبه ای با افغانها، كه درجلال آباد صورت گرفته و به تاریخ ۷ اكتبر ۲۰۰۴ دربرنامۀ صبح این تلویزیون پخش شد، تكرار كرد، كه به جای تریاك گل گلاب و زعفران بكارند. بدینترتیب گویا اروپائی ها برای ازبین بردن كشت تریاك الترناتیف و كشت جایگزین می دهند. این نظر با ظاهر خوشبوی وخوشرنگش، هم اكنون اگرقابل تطبیق هم باشد، با تطبیق خود هیچ گونه سود آوری به دهقان افغانستان ندارد. گل گلاب و زعفران را درصورت تولید زیاد نمی توان به مصرف داخلی درافغانستان رساند. باید آن را به كار خانه های پیشرفتۀ تولید عطریات و داروسازی عرضه كرد، كه آلمان ازاین دست فابریكات دراختیار دارد و لذا طراح آلمانی، افغان ها را تشویق به تولید مواد نیمه خام جهت مصرف كارخانه هایش می كند؛ دراینصورت طبیعتاً نرخ گذاری مواد نیمه خام عمدتاً دراختیار مصرف كنندۀ عمده است. تولید كننده هرگاه نخواهد به آن نرخ بفروشد، چون مصرف داخلی ندارد تولید بدون مصرف وعاید میماند و نگهداشت آن امكانات گسترده جهت جلوگیری از فاسد شدن، وسرمایۀ زیاد برای باز تولید ضرورت دارد كه هم اكنون كشتكاران افغان به هیچ كدام از آن دسترسی ندارند. ولی اگردرافغانستان كارخانه های دواسازی وتولید مواد عطری ساخته شد، آنگاه این الترناتیو برای كشتكار افغان سود آورخواهد شد.
هم اكنون الترناتیو معقول كشت تریاك، اولاً كوتاه كردن دست سود جویان قدرتمند و باندهای مافیائی از سرزمین كشورماست و بعد جایگزینی تولید زیر بنائی زراعتی و مواد صنعتی مورد ضرورت داخلی افغانستان، اعم از مواد غذائی و میوه جات است كه برای تأمین آن باید زمین های بیشتری را مساعد كشت ساخت و به مردم داد تا همراه با مساعدت های دیگركاری، با اطمینان روی آن كشت و كار كنند. درقدم بعدی درصورت ایجاد كارخانه های تولید روغن، دانه های روغنی و درصورت داشتن كارخانه های نساجی، كشت پنبه و درصورت ایجاد كارخانه های قند وشكر، لبلبو ونیشكر وغیره است كه توسط آن بتوان كشور را به خود كفائی رساند و از احتیاج وارد كردن مواد اولیۀ غذائی وا رهاند. و بدین نحو ازخروج میلیون ها دلار كه برای خرید این مواد پرداخته می شود جلوگیری كرد و آن را درجهت رفاه بیشتر جامعه به كار انداخت. فعلاً عمده ترین منابع درآمد و داد و ستد ما قروض دولتی، بورس و بازار، گمرك و مالیه است. با ورود كالاهای خارجی میلیونها دلار به خارج و مقداری هم فقط به جیب تاجر دلال می رود. با ایجاد تولید ملی باید ازاین فاجعه جلو گرفت. با بكاراندازی پروژه های بنیادی زراعتی مدرن و صنعت مفید می توان سطح تولید ملی را بالا برده ساحات گستردۀ كار برای مردم به وجود آورد؛ از ورود كالاهای اضافی و بی كیفیت و خروج ارز جلوگیری كرد و به تأمین ضرورت های مردم پرداخت. تا دیگر شهروند افغانستان نیازی به گرفتن تفنگ كسی به عنوان مزدور، نداشته باشد و نه هم اجبارأ به كشت تریاك وادار شود. و فرد فرد این مملكت زیر بار قرض و بورس بازی خارجی باقی نماند. باید با بلند بردن سطح تولید ملی از پروسۀ رشد قروض ملی و مخارج اضافی جلوگرفت. باری درتحلیل اوضاع فرانسه، بنیان گذار فلسفۀ علمی گفته بود:
“. . . جائی كه میزان تولید ملی درمقایسه با قروض ملی به طوربی تناسبی پائین است، جائی كه اوراق قرضۀ دولتی بزرگترین وسیلۀ سوداگری است و بورس بازاراصلی سرمایه گذاری می باشد (سرمایه ای كه می خواهد به شیوۀ غیر تولیدی ارزش افزائی كند) دریك چنین كشوری می بایست تودۀ كثیری از مردم، ازكلیه طبقات بورژوائی و نیمه بورژوائی درقروض دولتی، دربورس بازی، درمالیه شریك باشند. . .” و درادامه به نكته ای دیگری اشاره می كند:
“این كه ثروت دولتی به چنگ سرمایۀ مالی بزرگ می افتد، وابسته به چیست؟ وابسته به مقروض شدن دایماً فزایندۀ دولت. مقروض شدن دولت وابسته به چیست؟ وابسته به بیشتر بودن دایمی مخارج آن نسبت به درآمدش، عدم تناسبی كه علت و درعین حال معلول سیستم قرضۀ دولتی است.” (کارل مارکس، مبارزات طبقاتی درفرانسه، چاپ فارسی، ص48)
حال تقریباً بعد از یك ونیم قرن شبیه همین پروسه درافغانستان به شیوۀ مدرنتر درجریان است و سود جویان داخلی و خارجی می كوشند به شیوۀ غیرتولیدی ارزش افزائی كنند. و با محدود كردن دیگرساحات كار و تمركز عمده دراین ساحه، هزاران انسان دیگر را به خود وابسته ساخته اند. شما دراكثرنقاط افغانستان، به ویژه درشهرها، به صدها وهزارها واسطۀ خرده پا ویا متوسط بر می خورید كه درخرید و فروش كالای خارجی و تبادلۀ ارز مصروف اند، كه كار شان در واقع هیچ گونه ارزش تولیدی ندارد. عمده ترین رابطه و یا معاملۀ دولت نیز با آنها گرفتن مالیه ومحصول گمرك (بعضأ درچندین جا وچندین نوبت) از اموال و كالاهای وارداتی شان است. و آنچنان كه دربخش ارزیابی بودیجۀ دولت دیدیم، این منبع عاید هم به تنهائی تكافوی مخارج گستردۀ دولت را به هیچ صورت نمی كند وهمین امسال دولت ۳۵۰ ملیون دلار كسر بودیجۀ عادی دارد كه باز باید آن را از قرض خارجی تمویل كند و به همین نحو قرض روی قرض تلنبار می شود. ازچنین وضع نابسامانی فقط سرمایۀ بزرگ مالی در پیوند با سرمایۀ خارجی بهره جُسته و روز به روزخود را درساحات بیشتری گسترده می سازد. تداوم این وضع به بدتر شدن اوضاع اقتصادی افغانستان منجر شده و باعث گسترش بیشتر فقر وبیكاری به عدۀ زیاد مردم می شود و كشور را همیشه در وابستگی واحتیاج عمیقتر به خارج نگه میدارد وآن را تشدید می كند.
یكی ازجناح های سرمایۀ مالی درافغانستان جنگسالاران هستند كه از ِقبَل جنگ وخونریزی وغارت اموال مردم ثروت فراوانی دست وپا كرده اند. اكنون یكی از موارد به كارگیری این سرمایۀ مالی خریدن زمین های واقع درمراكز و اطراف شهرها است كه بعضاً به جبر و اكراه به قیمت نازل آن را از مالكیت صاحبانش درمی آورند وگاهی هم مناطق دولتی و پارك ها را تصاحب می كنند و روی آن ساختمان وخانه بنا می كنند. نمونه های چنین تصرف وتصاحب و خریداری هائی را درتمام ولایات افغانستان می توان دید. درتمام شهرها مناطق خوب وساختمان های لوكس آن اكثراً به قوماندان ها و رهبران جهادی منسوب است. مواردی مثل تصرف منطقۀ شیرپور و سرای شمالی كابل هم كه آوازه اش به دروازه افتاد و رسوائیش تا رسانه های گروهی بین المللی رسید. مردم می گویند قسمت های زیادی از خیرخانه و وزیر اكبر خان مینۀ كابل را آقای ربانی واقاربش دراختیار گرفته اند، از پشت كوتل خیرخانه و دشت چمتله را هم آقای سیاف و وابستگانش، به كمك ملا تاج محمد والی كابل، كه یكی از قوماندانان تنظیم سیاف است، تصاحب كرده و درآن صدها خانه ساخته و به فروش رسانده اند. سال گذشته دریكی ازجراید كابل شكایتی به نشر رسیده بود كه شاكی می گفت آقای مجددی حتی درقبرستان یك محل، نفر مَوظف كرده بود كه به كسی اجازۀ دفن مرده اش را ندهد؛ شاكی می گفت نفر موظف آقای مجددی ادعا دارد كه این زمین مال حضرت صاحب است، درحالی كه مردم محل آن را گورستان عمومی می خوانند و آبا و اجداد شان درآن دفن است. به همین ترتیب درغرب و شمال و شرق و جنوب كشور به چنین مسایلی برمی خوری.
ادامه دارد
padarjan2021-09-08T07:25:00+00:00