فرستنده: آرش

                               “الگو”-  کتابی که پیشگوئی های علمی اش ثابت شد

                                قسمت دهم

                     كمك یا غارت وچپاول؟

 امپریالیست ها برای زیر تسلط درآوردن كامل اقتصادی وسیاسی كشورهای عقب نگهداشته شده، تحت نام كمك به بازسازی، احیاء، پیشرفت، مدرنیزه كردن و…، آن كشورها را زیر بار قروض خود با بهرۀ زیاد فرومی برند. بدیهی است كه درچگونگی به كاربرد و مصرف این به اصطلاح كمك ها(قرض های با بهرۀ كلان) برنامه و منافع خود قرض دهنده (استثمارگر) درنظرگرفته می شود ونه ضرورت كشورهای كمك گیرنده یا قرضدار. بعد ازاین كه كشوركمك گیرنده به حد كافی زیر بار قرض فرو رفت، تمام منابع سود آورش را زیر سیطره می گیرند و ازحیطۀ اداره و كنترول ملی بیرونش می آورند؛ آنگاه است كه وقت بدهی فرا می رسد. كشور قرض گیرنده قسمت اعظم فراورده ها و درآمدش را كه می بایست به مصارف ملی برساند باید به بدهی ها وسود قرض ها بپردازد. این جا است كه مشكلی به نام “بحران بدهی ها” به وجود می آید وكشور قرض گیرنده، علاوه بر بحران های متعدد داخلی، درگیر چنین بحران مدهشی نیز می شود. نه قرض را پرداخته می تواند و نه از آن بهره گیری كرده می تواند، چون منابع تولیدی عمده اولاً دردسترس امپریالیسم است كه از طریق نفوذ سرمایه اش به نام كمك آن را درتصرف خود آورده وبه سود خود به كار می برد. دوماً به طورعموم در چنین حالتی تولیدات، عمدتاً یا مواد نیمه خامی اند كه درجای دیگر كاربرد دارند ویا بعضاً در خدمت بوروكراسی واشرافیت بومی قرارمی گیرند كه توده های میلیونی مردم به آن دسترسی ندارند. این جا است كه با زد و بند امپریالیسم و ارتجاع حاكم بومی سرمایۀ ملی به غارت می رود و كشور تا خرخره زیرسیطرۀ سرمایه وتسلط امپریالیسم فرو می رود.

مسئله ای دیگری كه امپریالیسم برای سودجوئی بیشترخود بر جامعۀ قرض دار، یا بهتر بگوئیم اشغال شده تحمیل می كند، سقوط دادن ارزش پول بومی است در برابر ارز خارجی. امپریالیست ها با این حیله و نیرنگ تحمیلی شان به جای یك دالری كه قرض می دهند، یك دلار وچند سنت پس می گیرند كه وقتی حساب به ملیارد دالرباشد، تفاوت آن به ملیون دالر می رسد و این ستم دیگری است كه بركشور قرضدار روا می دارند و زیر نام كمك به آن، آن را غارت می كنند.

حال ببینیم تحقیقات وآمار و ارقام دراین رابطه چه می گویند. از امریكای لاتین آغاز می كنیم: “درسال ۱۹۸۰ م مجموع بدهی خارجی امریكای لاتین ۲۳۱ ملیارد دلار بود … حجم عظیمی از ثروت منطقه بین سال های ۱۹۸۲ م تا ۱۹۹۰ م كه نزدیك ۲۰۰ ملیارد دلار می شود، به صورت سود سرمایه یا پرداخت بهره از منطقه خارج شده.” ( جهانی کردن فقر وفلاکت، ترجمۀ احمد سیف، ص 14)

توجه كنید!

امریكا ی لاتین در برابر قرض ۲۳۱ ملیارد دلاری اش، ۲۰۰ ملیارد دلار سود قرض را ـ آری فقط سود قرض راـ  پرداخته است، هنوز همان ۲۳۱ ملیارد دلار را قرضداراست و هر چه در روی زمین و زیر زمین منابع ارزشمند دارد باید به سود قرض به امپریالیست های سودخوار وجهانخوار ـ بانك جهانی وصندوق جهانی پول و… ـ بپردازد؛ وملیون ها انسان آن در رنج وفلاكت بسر ببرند.

زیر نام “كمك”، منطقه زیربار قرض فروبرده می شود. بعد كه این قرض را پرداخته نتوانست ـ كه طبعاً نمی تواند آن را دفعتأ بپردازد ـ  باید سود بدهی را بپردازد، این پرداخت سود است كه كمركشور مقروض را می شكند وآن را تا زمان نامعلومی در گرو امپریالیسم می گذارد. دراین دوران است كه تمام هستی كشور قرضدار به تاراج می رود، مردم آن اتومات به بردگی موسسات سرمایه داری درمی آیند و برای این موسسات نیروی كار ارزانی می شوند كه اختیار فروش نیروی كارشان را هم ندارند. با بدست آوردن لقمه ای بخور ونمیر در خدمت سرمایۀ جهانی قرار می گیرند ونصیب شان جز رنج و فقر و زحمت چیز دیگری نیست.

از امریكا ی لاتین ونحوه ای پرداخت  سود قرض هایش می شنویم، كه دراین پروسه بر مردم آن چه گذشته است :

“بدیهی است كه چنین كاری تنها با فداكاری فوق العادۀ مردم امریكای لاتین امكان پذیر بود. به عنوان نمونه، در اواخر دهه ی ۱۹۸۰ م مكزیك ۵ تا ۶ درصد از تولید ناخالص ملی  (G N P) خود را به طلبكاران پرداخت.”(همانجا، ص 15)

درنتیجه ای این چنین كمك ها، یعنی سرمایه گذاری امپریالیست ها وموسسات جهانی وابسته به آنها و “با بیرون كشیدن ملیاردها دلار از اقتصاد منطقه وكاهش سریع رشد، فلاكت اجتماعی به شدت افزایش یافت. در طول سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹ م درآمد سرانه ۱۵ درصد كاهش یافت. حد اقل حقوق شهرنشینان (یعنی حقوق بیش ازنیمی از نیروهای كاردر منطقه) در پیرو ۷۴ درصد، دراكوادور ۵۸ درصد، درمكزیك ۵۰ درصد كاهش یافت. كمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای امریكای لاتین، در ۱۹۹۰م برآورد كرد كه ۴۴ درصد از جمعیت منطقه (۱۸۳ ملیون نفر) درفقر زندگی می كنند… توزیع درآمد… نابرابراست به طور متوسط درآمد ۲۰ درصد از ثروتمندترین افراد، ۲۱ برابر بیشتر از درآمد ۲۰ درصد از فقیر ترین اقشار است.” (همان اثر، ص 15 و 16)

این همان دستاورد حاكمیت  سرمایه است كه از آن به عنوان نظام مطلوب وموفق یاد می كنند و با دیده درا ئی دیگران را ملامت می كنند. درنظام سرمایه است كه باید میلیون ها انسان در رنج و فقر وفلاكت زندگی كنند تا امپریالیست ها و چاكران بومی شان سود بیشتری بدست آورند. این درحاكمیت نظام سرمایه است كه مرتجع ترین طبقات اجتماعی، اعم از شیخ و امیر، راجا و نواب و خان وشهزاده زندگی فرعون گونه می كنند ومیلیون ها انسان زحمتكش كه هستی آفرینان واقعی همه ای نعمات هستند، درفقر، گرسنگی، بیماری، بی سرپناهی و. . . دست به گریبان هستند.

در افغانستان هم باید منتظر چنین پیامدهائی بود ونشانه هائی ازاین فلاكت ازهم اكنون پیداست. عده ای دلال از ِقبَل همسوئی با اشغالگران به غارت سرمایۀ مردم از منابع زیر زمینی ومالی دست می زنند. مواد معدنی، احجارقیمتی، گاز، قالین، پشم، پوست، میوه و… به بهای ناچیزغارت می شود. بافروش كارت تلفون واشیای غیر ضروری به میلیون ها دلار از جیب مردم زده می شود. میلیون ها دهقان با  زن و فرزندان شان در روستا از بی آبی وبی امكاناتی درگرسنگی بسرمی برند واز ابتدائی ترین امكانات زندگی بی بهره اند، میلیون ها انسان بی سرپناه از گرما وسرمای شدید رنج می برند. درعوض عده ا ی محدود با زد وبند به اجانب از ِقبَل NGO  ها و موسسات وابستۀ دیگر روز تا روز به سرمایه می رسند، موترهای شان لوكس ترمی شود، به ساختمان های لوكس تر دسترسی پیدا می كنند، عده ای از طریق رشوت و اختلاس، فساد اداری و زد وبند به مقامات قدرت، زندگی های پر تجمل می سازند وخدایان تفنگ نیز چون محافظین زر و تزویر بر بُرج عاج شاهان شان لمیده و برتعداد ساختمان های لوكس ومقدار زمین های قیمتی شان می افزایند. برای این ها فرق نمی كند كه میلیون ها انسان دراین مملكت، درشهر و روستایش با چه رنج عظیمی دست به گریبان هستند. ویا این كه آیندۀ مملكت ونسل های بعد ی درزیر سیطرۀ استعمار چه خواهد شد. واین تازه آغاز كار است، چون هنوز سردمداران قدرت درآغاز قرضه گرفتن هستند. وقتی باز پرداخت قرض و سود كمر شكن آن آغاز یابد، فقر وفلاكت عمق و پهنای بیشتر می یابد وسنگینی آن بازهم بر دوش میلیون ها انسانی می افتد كه هیچ بهره ای از آن عاید حال شان نشده است.

مثالی دیگراز قاره ای دیگری از جهان بیاوریم به بینیم ارمغان بازار آزاد وجهانی شدن سرمایه دراین قاره چیست؟  درآسیا نیز زیر نام “كمك” و قرضه، امپریالیست ها وموسسات وابستۀ شان بیرحمانه به غارت پرداخته اند و برای تأمین سود خود ملیون ها انسان را به گرداب فقر و دربدری انداخته اند. ازصدها مورد آن به طور نمونه فلیپین را درنظربگیریم كه درآن جا نیزامپریالیست ها به همرای دولت های وابستۀ شان هرچه خواستند انجام داند و درنتیجه فقر و دربدری مردم ارمغان شان است، فقط جیب طلبكاران پر شده و از حاشیۀ آن عمال بومی امپریالیسم نیز چریده وچاق وچَله شدند.

به آمار و پژوهش ها دقت می كنیم: “… اقتصاد فلیپین زیر بار ۲۹ ملیارد دلار بدهی خارجی و ۹ ملیارد بدهی داخلی خم شده است. از سال ۱۶۸۶م  باز پرداخت بدهی ها به ۱۹ ملیارد  دلار سر كشیده است. هر سال حدود ۴۰ درصد از بودجۀ ملی و۳۱ درصد از درآمد های صادراتی به بازپرداخت بدهی ها اختصاص می یابد.”

“مردم فلیپین هم از اثرات … بدهی ها رنج می كشند… بدهی سنگین دولت… عمدتأ یا صرف سرمایه گذاری در برنامه های ناكارآمد صنعتی گردید و یا درنتیجۀ فشار و فرار سرمایه ناپدید شد. برنامه های تعدیل ساختاری وثبات آفرینی بانك جهانی وصندوق بین المللی پول كه عمدتأ برای ایجاد درآمد جهت پرداخت این بدهی تدوین شدند، به ضررتولیدات مواد غذائی و به نفع صنعت و كشاورزی تجاری می باشند كه هیچ كدام كار برنیستند.”

“… برنامه های ثبات آفرینی صندوق از ۱۹۸۴م  به بعد … تاثیرات وحشتناكی برزندگی اكثرمردم فلیپین گذاشته… وشرایط بسیار دشواری را برای میلیون ها نفر ایجاد كرد.” (جهانی کردن فقر وفلاکت، ص 46- 47 – 145 )

باید ازهم اكنون به خاطر بسپاریم كه منابع قرض دهنده، یعنی موسسات استعمارگری مثل بانك جهانی وصندوق بین المللی پول ویا مربیان شان مثل كشورهای امپریالیستی امریكا و اروپا، وام شان را برای كمك به اقتصاد ملی ویا ایجاد پروژه های به سود كشور قرض گیرنده نمی دهند.

آن چنان كه تجربۀ كشورهای مختلف درسرتاسردنیا نشان می دهد، امپریالیست ها قبلاً منابع مصرف این وام را مشخص می سازند كه با سرمایه گذاری درآن زمینه ها،  فقط سود خود شان تأمین می شود؛ این زمینه ها باید حتمأ راه مصرف كالاهای گران قیمت منابع قرض دهنده، و مواد خام یا نیمه خام مورد ضرورت این منابع را از كشور قرض گیرنده به قیمت ارزان تأمین كند. تا موسسات جهانی سرمایه بتوانند هم ازفروش كالای اضافه تولید شده ای خود سود ببرند، وهم به قیمت ارزان مواد خام و نیمه خام از كشور مقروض تهیه كنند، وهم ازنیروی كار ارزان این كشورها بهره بگیرند. این جا است كه منافع كشور قرض گیرنده قربانی می شود، بحران ها پی درپی دامنگیرش شده و آن را به فقر و فلاكت می كشاند. تا آن جا كه از كشورهای جنوب شرق آسیا كه درآغاز قرض دهی به نام “پلنگ های آسیائی” ونمونه های سرمایۀ دست پرورده،  یاد می كردند، حال موش های آبكشیده ای كه در انواع بحران ها دست و پا می زنند، درست كرده است. سرمایه وجارچی هایش هنوزهم حاضر نیستند، این شكست های مفتضحانه را كه فقط محصول سیستم سرمایه داری است بپذیرند واین اوج پرروئی است. به ویژه كه عادت كرده اند فقط نظام های دیگر رابه ملامت بگیرند. همان قصه ای ُبزومیش!!

برگردیم به فلیپین و ببینیم كه سرمایه با وام های كمر شكنش دیگر درآن جا چه كرده است:

“… وام ۲۰۰ ملیون دلاری ازطرف بانك جهانی، صرف خرید مواد اولیۀ صنعتی و كالای سرمایه ای شد… اما با عدم حمایت ازسرمایه گذاری دركشاورزی و گشایش اجباری بخش نا آماده ای صنعتی فلیپین به روی تجارت جهانی، بحران اقتصادی اواسط دهۀ ۸۰م را تشدید كرد… با افزایش تعداد روزافزون كارگران بی زمین در روستاها، مزد واقعی روستایی و درآمد ها به شدت كاهش یافت ومیزان گرسنگی وبی غذایی از ۱۹۸۵م به بعد دو برابر شده است. آخرین آمارها نشان می دهند كه تقریباً ۷۵ درصد از خانوارهای روستایی در فقرمطلق زندگی می كنند.” ( همانج، ص 148 -150 )

هم اكنون دركشور ما چنین می كنند، به میلیون ها دلار را به نام قرضه سرازیر می كنند و فقط در جهاتی به مصرف می رسانند كه منافع خودشان ایجاب می كند، آن ها دركشوری كه بنا به آمار خودشان ۸۰ درصد مردم به روستا زندگی می كنند، هیچ پروژه ای و پلانی برای احیای زمین ها و تأمین آب و قابل كِشت ساختن زمین ندارند، چه رسد به این كه تصور بدست آوردن قطعه زمینی برای روستائی جهت تأمین مایحتاج اولیه اش درمخیلۀ كسی خطوركند. همان برنامه ای كه درفلیپین پیاده شده وهمین موسسات جهانی سرمایه، ۷۵ درصد خانوارهای روستائی آن را درفقرمطلق كشیده اند، حال درافغانستان روی دست است وعده ای بی تجربه و بی معلومات برایش كف می زنند. وقتی فردای سیاه این برنامه ها برسد همین مبلغین بی تجربۀ افغان  به ساده گی می گویند ما چه می فهمیدیم، فكر می كردیم خوبترمی شود. بهتراست از هم اكنون گوشزد شود كه تجارب  دیگران را درنظر بگیرید وراه های رفته ای كه به بیابان خشك انجامیده است را كوركورانه از سر نگیرید وبدتر از آن، آن را چمنزار پرآب وعلف وباغ سرخ وسبز وانمود نسازید.(در فرصتش کسی به این آژیرها گوش نداد، اینک هم اکنون کلیۀ این تحلیل ها وپیشگوئی های علمی به اثبات رسید و امپریالیست ها و هوچیان بومی شان ملت ما را درسراشیب فقر و دربدری انداختند و حتی برآنند تا کشورما را دوباره به نظام وحشت طالبی بسپارند – ویراستار)

درفلیپین به وساطت طبقات حاكمۀ بومی وابسته به امپریالیسم راه سرمایۀ جهانی گشوده شد و تحت هدایت موسسات جهانی سرمایه، درساحات غیرموثربه مردم فلیپین، ولی سود آور وغارتگرانه به سرمایۀ خارجی، سرمایه گذاری صورت گرفت وملت مظلوم فلیپین را به فقر و دربدری كشاند، فقط طبقۀ حاكمۀ فلیپین به اِزای فروش وطن و مردمش، خود را میلیونر وملیاردرساختند. هرگونه اعتراض و فریادی را هم علیه این وضع به شدت سركوب كردند، درنتیجه مردم فلیپین اجبارأ دست به جنگ مسلحانه زدند و هم اكنون هزاران چریك مسلح تحت رهبری حزب كمونیست فلیپین درجنگل ها برای آزادی كشور شان می جنگند. (واما درافغانستان؟؟؟)

ادامه دارد