فرستنده : آرش

                     “الگو”-  کتابی که پیشگوئی های علمی اش ثابت شد

قسمت دوم

  این اثر را به شهدای راه آزادی و به مردم هردم شهید کشورم تقدیم می کنم

                                افغانستان                                 

                     الگوی دموکراسی امریکائی                        

                                                      از تحمیل تروریسم تا صدور دموکراسی                                                                         

پـیشگفتار:

افغانستان كشوری است فقیروعقبمانده، ولی بااین حال طی بیش از دودهه یكی ازخبرسازترین كشورهای جهان بوده و افراطی ترین وقایع درآ ن رخ داده است. باری گروهی آن را نمونۀ اعمارسوسیالیسم در منطقه خواندند و به خونش كشیدند، زمانی دسته ای خویشتن را مجاهد فی سبیل الله قلمداد كرده و چون بلائی برسرمردمش ریختند و قتل وغارت شان نمودند. ولحظه ای هم  دهاره ای با ادعای خلافت و امارت و تحقق اسلام ناب، دمار از روزگارمردمش درآوردند. سرانجام، این مجموعه، آن را به تلی از خاك و گورستانی ازشهدا بدل كرده اند. وحال هم با آن كه دراشغال كامل ایالات متحد امریكا و قوای ناتو قراردارد، می گویند انبارمواد مخدرجهان است، درعین این كه، آن را “الگوی دموكراسی امریكائی” درمنطقه می خوانند؟!

درعقب كلیۀ این افراط و تفریط ها، ویرانی ها و كشتاردراین كشوركوچك، تصادم تضادها و منافع بزرگترین قدرت های جهان و منطقه و دست درازی های مستقیم شان را می توان دید. درحالی كه وارونه سازی وقایع توسط مجریان جفاكارآن و تبلیغات گستردۀ دستگاه ها و رسانه های تبلیغاتی شان افكار را به گمراهی كشانده، سیاه را سفید و سفید را سیاه می نمایانند. علیرغم این اغواگری ها در تحلیل و فهم راز این وقایع پرسش ها و مسایل زیادی درجامعۀ ما مطرح است كه هركسی مطابق خاستگاه و پایگاه اجتماعی اش به آن پاسخ می دهد. پاسخ دهی به این مسایل است كه جایگاه و وضعیت پاسخ دهنده را درجامعه مشخص می سازد. من هم برآنم تا مسایلی را كه از نظرمن عمده و اساسی است مشخص ساخته و به حیث یك فرد شهروند افغان به هریك پاسخ درخور توان خودم را بدهم. دراین نوشته دو ویژگی راتحمیل می كنم.

 ویژگی اول این است كه درنهایت می كوشم مسایل مطروحه را ساده وعامه فهم مطرح كنم.

 ویژگی دوم این است كه با كاوش افكار و آوردن نقل قول هائی ازكتاب ها، مطبوعات وشخصیت هائی با تفكرات و دیدگاه های مختلف، اعم از روشنفكر، تاكسی وان، دوكاندار، كارمند دولت و… تكیه می كنم تا قضایا را از زبان مدارك واسناد وطرزدیدهای مختلف(چپ و راست)توضیح كرده باشم. انتظار من ازخوانندۀ  محترم این است كه مسایل مطروحه را بدون حُب و بُغض تا اخیردنبال كند و نتیجۀ خود را ازفكت ها، واقعیات و استدلالات درست بگیرد، ازاین طریق است كه می توان با وجدان پاك علمی به دریافت حقایق دست یافت؛ و این برخوردی است دموكراتیك.

                                                                   و. آییژ

                                                                     ********

            ظـلمت  شب می كند  بیداد  در پهنای شهر

           صبح می خوانی تو اش باقصه وافسانه ای

مسا یل  عمده ای كه هم اكنون درجامعۀ ما مطرح است، حضورنیروهای خارجی زیر نام های نیروهای ائتلاف ضد تروریسم به رهبری امریكا (بیست هزار نفرنیروی مسلح) و نیروهای كمك رسان بین المللی یا I S A F   به رهبری ناتو ( ۱۲ ـ ۱۵ هزار نیروی مسلح)، عوامل این حضور و نتایج حاصله ازآن است. در رابطه به حضوراین نیروها دركشورما، و این كه امپریالیسم درافغانستان چی كرده؟ و آن را به كجا می برد؟ آیا  افغانستان ا لگوی  د موكراسی  برای منطقه خواهد شد؟ ویا ازآن مستعمره و پایگاهی برای اهداف  منطقه ای شان می سازند؟ وآیا…؟؟ عمدتاً سه نظررا می توان درجامعه مشخص ساخت:

    ۱ –  عده ای حضور این نیروها، و كلاً حضورامپریالیسم، را درافغانستان شانس طلائی ملت ما می دانند و به آن ها به مثابه “مبارزین ضد تروریسم و نیروهای نجاتبخش ملت ما” از ستم طالبان می نگرند و گاهی هم ازآن فراتر رفته رسالت مبارزه با فئودالیسم و گشودن راه دموكراسی و تمدن را بردوش نیروهای خارجی، به ویژه جنرالان و سربازان امریكائی، می گذارند و لذا نتیجه می گیرند كه هرگونه تقابل با این نیروها، حتی درلفظ و نوشته،  تقابل به خواست مردم و درنهایت تقابل به منافع مُلك وملت است و تقابل كننده را نیز یاغی و باغی خوانده و درصف تروریست هائی مثل بن لادن و گلبدین قرارمی دهند.

    ۲ – گروهی دیگرمی گویند حضورنیروهای خارجی به عنوان “خلاص گر” درجامعۀ ما ضروری است؛ درغیرآن گروه های شقاوت پیشۀ جهادی ـ طالب، باز مثل سال های قبل، برسرهم و برسر مردم خواهند ریخت و دوباره جامعه را به گرداب جنگ و مصیبت خواهند انداخت. این نظرانتظار بیشتری از خارجی ها ندارد، عده ای زیادی ازمردم عوام نیز طرفدارهمین نظراند.

    ۳ – برخی هم بدین باوراند كه نیروهای خارجی، و كلاً امپریالیسم، دركشورما جهت تحقق اهداف خودشان و درتبانی با فئودالیسم و جنگسالاران آمده اند وتمام آنچه طی بیش از دو دهه دركشورما گذشته است محصول و نتیجۀ تصادم تضادهای ذات البینی درجهت تأمین منافع جناح بندی های مختلف امپریالیستی – فئودالی است و شرایط غم انگیز موجود نیز حاصل پروژه های پلان شده ای است كه تاحال اعمال شده و هرگزهدف آن تأمین صلح و ثبات و دموكراسی برای مردم نبوده است. این نظر، حضوربیگانگان مسلح دركشورخود را تجاوز و اشغال می داند و به نوعی مبارزه با آن فتوا می دهد.

طرفداران نظر اول استدلال می كنند كه جامعۀ ما بیشترین ضربت را از فئودالیسم خورده است و درهرجای تاریخ ما كه نظرافكنی به نقش استبدادی، اختناق آفرین و سركوبگر فئودالیسم برمی خوری؛ مبارزاتی هم كه تاحال علیه فئودالیسم صورت گرفته، كارآ نبوده و این سیستم منحط كماكان برجامعه حاكم است ومسلحانه ظلم وستم می كند. هیچ نیروئی هم درجامعۀ افغانستان توان مبارزه و رویاروئی با آن را ندارد. لذا هم اكنون كه ضربت بخش هائی ازفئودالیسم به جاهای حساس امریكا وارد آمده، بعد از ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱م امریكا درتقابل بافئودالیسم قرارگرفته ومصمم است آن را ضربت بزند. این پروسه درافغانستان ازسقوط دادن طالبان آغازیافت وكماكان ادامه دارد. این نظر معتقد است كه تصادم امریكا با فئودالیسم درافغانستان یك امرجدی و واقعی است. حكام امریكا مصمم اند تا به افغانستان دموكراسی بیاورند و فئودالیسم را ریشه كن كنند. چنان كه شرایطی را كه هم اكنون درافغانستان آورده اند بی سابقه است. دولویه جرگه دایرشد، به صدها نشریه منتشر می شود، ده ها حزب و سازمان اجازۀ فعالیت یافته وقانون اساسی و قوانین دیگری پاس شده اند. اینك درآستانۀ انتخابات آزاد رئیس جمهوری، و بعد پارلمانی هستیم، مكاتب باز شده، دختران اجازۀ درس خواندن و زنان اجازۀ بیرون شدن ازخانه را یافتند و . . .

این ُفرصت غنیمت است و باید تمام برنامه های “چپروانه” و برخوردهای “چپروانه” را تعدیل و اصلاح كرد و متناسب با شرایط باید با برنامۀ دموكراتیك قابل پذیرش به حاكمیت و تشكل دموكراتیك قانونی وعلنی به میدان آمد و زدن فئودالیسم را همراه جریان حاكم تسریع كرد. تئوریسن های این تفكر درفورمولبندی شان دشمن عمده را اخوان و تضاد عمده را با فئودالیسم می دانند، كه هم اكنون به قول آن ها درتقابل و درگیری آشتی ناپذیر با امپریالیسم قراردارد. و لذا رهمنود این نظر چنین است كه: برای حل تضاد عمده و زدن دشمن عمده (فئودالیسم و اخوان ) باید درهمسوئی و همراهی با امریكا عمل كرد وآن را یاری رساند. وهرگز نباید بهانۀ به دست داد كه به اساس آن نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند.

استنادگاه نظر دومی درپذیرش نیروهای خارجی به افغانستان ـ علیرغم این كه آن را تجاوز می داند – غارت، ویرانگری، كشتار، سركوبگری وستمگری و… نیروهای جهادی ـ ملیشی و طالب است، كه طی دو دوره حكومت شان همه چیز را به تاراج بردند، كشور را در مرز تجزیه و نابودی كشاندند، برنوامیس ملی و نوامیس شخصی مردم دست انداختند، كلیه حقوق انسانی را زیرپا گذاشتند  و دریك كلام كارد را از استخوان هم گذشتاندند. این نظر معتقد است كه با بیرون رفتن نیروهای خارجی و نبود یك بدیل نیرومند ملی، درندگان جهادی ـ ملیش و طالب دوباره به میدان می آیند و بدتراز گذشته می شود. ملت ما دیگرتحمل چنان رنج هائی را ندارد و لذا وضع موجود را به مصداق انتخاب “بد ازبدتر” می پذیرد.

ولی جمعی ازطرفداران این نظر، حتی دربین مردم عوام، می گویند كه : همین ها را(منظورجهادی ها، ملیشه ها وطالبان است) كی ساخت؟ وخود پاسخ می دهند كه خودشان ساختند، همین امریكائی ها و متحدین شان تنظیم های جهادی را ساختند و آن ها را آدمكش وخرابكار تربیه كردند، همین امریكائی ها بن لادن را به افغانستان آوردند و برایش پایگاه ساختند، همین امریكائی ها و متحدین شان طالبان را سازماندهی و مسلح كردند. حالاهم، جلوهمگی شان در دست امریكائی ها ست، و آن ها را همچنان مسلح نگهداشته اند كه مردم ازآن ها همیشه در ترس باشند و از امریكائی ها بخواهند كه همین جا درافغانستان بمانند. اگر جهادی، طالب و ملیش را بزند، بازخودش به چه دلیل می تواند دراین جا بماند. مردم افغانستان را می شناسد كه یك روز نه، یك روز دیگر، امریكائی ها را مثل روس ها بیرون می كنند. به این دلیل است كه بودن جهادی، ملیش وطالب مسلح به نفع امریكا است. چون با وجود آن ها است كه می تواند به بهانه ای مبارزۀ ضد تروریسم دراین جا حضور نظامی داشته باشد و به اهداف منطقه ای خود برسد. این مردم افغانستان است كه  بعد ازاین همه قربانی دادن برای آزادی اش بازهم باید رنج جنگسالار و فشار نیروهای خارجی را تحمل كند و گر نه كی نمی فهمد كه “یك روس را كشیدیم حال چهل روس آمد”.

فشرده ای این نظر چنین است كه علیرغم آن كه حضوراجنبی را دركشورش تجاوزمی داند و خارجی ها، به ویژه امریكائی ها، را ولینعمت و سازندۀ جهادی ـ طالب می شناسد. بازهم ازناتوانی و نداشتن باور به ظرفیت مبارزاتی و نبود یك بدیل ملی، به شرایط موجود تن می دهد وحل مسئله ای جنگسالار را ـ آن هم توسط نیروهای خارجی ـ  در دستور روز قرارمی دهد.

تا آن جا كه خوانندۀ عزیز توجه دارد دونظر فوق به نحوی با وقایع موجود سروكار دارند، ولی لحظه نگری می كنند. این دوخط، كه هركدام مقداری واقعیت را درخود نهفته دارد، به تحلیل گذشته وآینده  كمترمی پردازد، و لذا برمنافع آنی تكیه می كند.

واما برای اقامۀ دلیل دراثبات نظرسوم، كه قدری جنجالی هم هست، و درشرایط كنونی خلاف جریان آب می خواهد حركت كند؛ باید ابتدا قدری واپس نگری كنیم و دراین واپس نگری موقعیت های مختلفی را كه كشورما داشته است، و به همان دلیل مورد تجاوزات قدرت های مختلف قرار گرفته است، ولو خیلی كوتاه، به اشاره بگیریم.  ناگفته پیداست كه شرح هریك ازاین تجاوزات و مقاومت مردم افغانستان در برابرآن ها تاریخ قطوری می شود و ما دراین جا سرگفتن چنین قصۀ درازی را نداریم. شما خوانندۀ عزیزاز یك مورد آن، كه تجاوزشوروی و مقاومت مردم ما علیه آن است، و نتایج آن تجربۀ مستقیم دارید ومی تواند برای تان نمونۀ باشد ازسرنوشت تجاوز به این كشور، وچگونگی برخورد مردم مانسبت به آن. بااین حال باید ببینیم غربی ها، به ویژه امریكائی ها، چرا بدین جا كشیده شده اند؟ و واقعاً چه می خواهند؟

همه می دانیم كه افغانستان محل تلاقی فرهنگ های باختر وخاورجهان، گذرگاه جادۀ ابریشم، دروازۀ هند، منطقۀ هایل بین قدرت های استعمارگرجنوب و شمال، بوده وهم اكنون معبرعبور از جنوب به شمال ودستیابی به مراكزنفت و گازآسیای مركزی وبحیرۀ كسپین و راه رسیدن به بازارهای كشورهای بازمانده ازشوروی سابق است. درست همین ویژگی ها، به علاوۀ داشته های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خودش، است كه پیوسته افغانستان را درمعرض هجوم، تاخت و تاز و غارت و خونریزی توسط نیروهای تجاوزگر وغارتگر، از سمت های مختلف قرارداده است. كه این بار امریكا و متحدینش آن را به آزمون گرفته اند.

حال ببینیم نقش امریكا به عنوان قدرت حاكم موجود درافغانستان چه بوده وهدف آن چیست؟

ادامه دارد