انجینیر شیر “آهنگر”

از بهار و انقلاب طبیعت بیاموزیم

باز هم چرخ فلک، طبق ناموس تکامل، حرکتی به جلو می کند تا انقلابی طبیعی برای نوسازی طبیعت انجام دهد. دراین انقلاب، سپاه هستی ساز بهار با زیر و زبرکردن هرآنچه کهنه و کرختی آور و مرگزای زمستانی است، دم تازه به طبیعت می دمد تا زمینه ساز هستی جان آفرین و روح افزا و آفریدگار زندگی پر از رنگ وشور وطراوت و رایحۀ گل و گیاه و سبزه گردد. درتداوم این دگرگونی و آفرینش است که باغ وبستان و دشت ودمن از درون خشکیدگیها و افسردگی های زمستان دوباره  لاله زار و گلزار و میوه زاران تازه می آفریند و زمینه ساز آن می شود تا همه موجودات با روبیدن بساط کهنه، از نو بیاغازند.

این آفرینش هستی دوباره از متن برودت وکرختی مرگزای ستم شتا، قانون بهارهستی است و زندگی بربنای این دگرگونی انقلابی، دفترتکامل هستی را رقم می زند و از برشی، که گاهی خیلی کرختی زا است، به برشی دیگر که نوآور و هستی آفرین است گذار می کند. ما انسان ها به استقبال این زایندگی و نو آفرینی ها نخستین روز آغاز این گذار به نو آفرینی را نوروز و نخستین فصل آن را بهار نامیده آن را میمون و مبارک می دانیم  و به استقبالش جشن و پایکوبی می کنیم.

مبتنی براین اصل، که تابعیت از قانون تکامل طبیعی هستی است، ما هم نوروز و بهار نو و سال نو را با امید وآرزوهای نو به همه مبارکباد می گوئیم و باید از آن بمثابه مکتبی برای طرد کهنه و آفرینش نو در دگرگون سازی آنچه در زندگی وهستی ما کهنه و مانع تکامل به پیش است بیاموزیم.

تا هم اکنون تاریخ ما را حکمروایان مسلط بر جامعه طوری رقم زده اند که بربنای آن امسال وارد قرن پانزدهم می شویم. ما نمی دانیم نوروزی که نه تنها اعراب، بلکه عربزدگانی هم که اعراب به اهانت عجم شان می خوانند، درتمام چهارده قرن با آن مخالفت ورزیده اند، چگونه مبدای تاریخ هجرت محمد ابن عبدالله عربی پیامبر اسلام شده است؟

روز اول گردش زمین به مدارحمل را آریائیان در بلخ، هزاران سال پیش از تولد محمد و اسلام، به نام نوروز و اول سال جشن می گرفتند و مبدای سال و تحولات طبیعی می دانستند؛ حال چگونه آن را می توان به عرب و هجرتش نسبت داد، پاسخ منطقی اش مشکل است. ولی آنچه مسلم است این است که دراین چهارده قرن، اعراب به نام دین شان هرجا که توانستند تاختند، خون ریختند، زنده به گورنمودند و فرهنگ ها وتمدن هائی را نابود کردند تا فرهنگ بی فرهنگ وجهل مرکب شان را برمردم جهان تحمیل کنند واین فاجعه کماکان جریان و ادامه دارد، که ما افغان ها تا هم اکنون درآتش آن می سوزیم.

آری!  دردا ودریغا که دیو صفتان مرگ آفرین ضد تکامل وهستی با یورش سپاه مرگ و نابودی شان  از سال های آزگار بدینسو سایۀ شوم مرگ ونابودی را برکشورما گسترده و هستی ما را تاراج می کنند.

ما هنوز از آتش جهل مداریان دین نرهیده ایم که سرمایه سالاران جهان نیزبه کرات ومرات برما آتش گشودند و به غارت ما با سپاهیان سیه دل و دهشت افگن دین مدارهمدست شدند. ظلم وستم مشترک این دوهیولای ضد انسان(دین وسرمایه) صفحات زیادی از تاریخ بشر، منجمله تاریخ ما را، ننگین کرده است که درشرحش سخن ها گفته اند و گفته ایم.

اما فاجعه بارترین لحظۀ این ستم مشترک هم اکنون در کشورما درحال شکل گیری است، که درآن منادیان دروغین دموکراسی و حقوق بشر، که در رأس شان امپریالیسم وحشی و خونریز امریکا قراردارد، با نمایندگان خونخواردین همدست و همداستان، درکشورما شورای فقهای اسلامی را حاکم می سازند. تاریخ سیاه دینمداری مالامال است از دارزدن ها، سنگسار، دره زدن، گردن زدن، دست وپابریدن و … به فتوا وحکم همین شوراهای فقها درکشورهای زیرسیطره وستم اسلام، و اینک در قرن بیست ویکم امریکای تحت رهبری امپریالیست های “دموکرات” آن را به جامعۀ به خون نشستۀ ما طرح وپیشنهاد می دهد و به زوراعمال می کند.

وطن ما سال ها است که با برنامه ریزی هزاران متخصص استعمار”جهانی” و صرف ملیاردها دالر، با تحمیل آتش تفنگ و سرنیزۀ ملیون ها جنگجوی و سرباز و جنرال داخلی وخارجی و شرکت هزران تانک وتوپ وطیارۀ بمب افکن(شوروی وپیمان ورشو واینک امریکا وپیمان ناتو) و عملکرد ده ها سازمان ویرانگر جاسوسی نامدار(بدنام) جهان مانند کی گی بی شوروی، سی آی ای امریکا، آی اس آی پاکستان، انتلجنت سرویس انگلیس، بوندس نخریشت آلمان، دی جی اس ای فرانسه، موساد اسرائیل، اطلاعات ایران … و تاکتیک ها وستراتیژی های رنگارنگ شان با همدستی خیل وسپاهی از وطنفروشان رنگارنگ بومی ما، به این روز سیاه افتاده است. این حالت ویران جهنمی در یک ماه ویک سال به وجود نیامده و کار یک سازمان یانهاد وحتی یک کشور نیست.

پس نجات ازاین تنگنا هم کارهیچ گروه وحزب ودستۀ به تنهائی نیست و به هیچ صورت منطقی نیست که راه حل عاجل این همه بدبختی تاریخی ریشه دار و پایه دار را، باپشتوانۀ که دربالا تذکر رفت، از فرد ویا گروهی بخواهیم. ما زمانی می توانیم براین همه دشمن وامکانات تخریبی و ویرانگرانه غلبه حاصل کنیم که ملت ما آگاهانه، یک پارچه و سازمان یافته باهرگونه ستم و استبداد نه بگوید و در برابرش بایستد و کمر به نجاتش ببندد. تاریخ گواه است که برملتی متحد، آگاه و بپاخاسته، هیچ نیروی سلطه گری قادرنیست سلطه گری و حکمروائی کند، واین یگانه راه نجات است.

شاید گفته شود رسیدن به این راه دشواراست. آری چنین است، مگر درحاکم ساختن اوضاع جاری دشواری های کمی را برما تحمیل کرده اند؟ در دفع آن نیز چارۀ دیگری نیست. راه میانبر باز ما را از چاله به چاه می اندازد و اغواگران دیگری ما را می فریبند. پس برای نجات، صرفنظر از همه اختلافات، با بسیج وحرکت همگانی منظم وآگاهانۀ مردم ستمکش مان، باید به استعمارگران  و ارتجاع همراه شان که شامل تمام گروه های حاکم طی این نیم قرن و حامیان خارجی شان می شود مهر بطلان زد، و همسوی قوانین هستی ساز انقلاب طبیعت، بهار و انقلاب اجتماعی واقعی آفرید تا همه موجودات تکامل یابندۀ هستی ما، راه تکامل وشگوفائی را بیابند و بپیمایند و به امید آن روز.