اثری از: انجینیرشیر”آهنگر”

ازهستی ای که رهبر درآن رشد کرد

تا

رهبری که بر تکامل هستی اثر نهاد

قسمت سوم

زمینه های ترور او:

 آن چنان که درفوق گفته آمدیم، تحولات تند و شتابندۀ دهۀ اخیر، اکثر محاسبات و پیشگوئی های دهۀ ماقبل را فرو ریخت و برنامه ریزی های تدوین شده را بیکاره ساخت.

شکست مفتضحانۀ ابرقدرت تا دندان مسلح روس به دست خالی و ایمان خلل ناپذیر مردم پابرهنۀ افغانستان، معادلات ابرقدرت ها وهمپالگان شان را درکرۀ ارض درهم و برهم ساخت. هیچ منطق محاسب و تعقل مبتنی بر فقط کمیت ها، چنین شکستی را پیش گوئی نکرده بود. و اما که، ما، صد بار گفته بودیم: ارادۀ آهنین وعشق آتشین ملت ما به آزادی و نفرت بی انتهایش از بیگانۀ متجاوز، ورای این محاسبات، تاریخ دیگری رقم خواهد زد و جهان شاهد شکست رسوای ماشین جنگی غول پیکر، خون آشام و ویرانگر روس در افغانستان خواهد بود. ما، بارها گفته بودیم که امپریالیسم روس دراین قمار خطرناک، تاج امپراطوریش را خواهد گذاشت، و دیر نخواهد بود آن روز که به تقلید از خلق دلاور و بی باک افغانستان، خلق های دربند روس درپشت دیوارآهنین، زنجیرهای شان را یکی پی دیگر درهم شکنند و با مشت کوبندۀ شان مغز جباران کرملین را پریشان و متواری سازند. ما این را صدها بارگفته بودیم و رهبر چون پیک توفان، در اقصا نقاط جهان آن را مطنطن می ساخت.

درآن زمان این فریاد حماسی رهبر، که از طینت و ارادۀ ملتی مصمم و درسنگر آب می خورد، کلامی گزاف و حماسۀ برخاسته از احساسات تلقی می شد، که گویا از “واقعیت” و “محاسبه” فاصله دارد. و اما دیری نگذشت که این کلام حماسی جان گرفت، واقعیت یافت، واقعیتی شگفت انگیز و پرشکوه. ارتش متجاوز و ماشین جنگی مدرنش در سرزمین شیران خاور، درقلب تپندۀ آسیا، درافغانستان غریب و به خون نشسته، درهم شکسته شد و راه فرار درپیش گرفت. طنین درهم شکستن این ارتش افسانوی – ارتش سرخ روس – به دست ملتی قهرمان، ولی “تمدن نیافته”، برگنبد دوار زمان پیچیده وهمه جا، در هرکشور و درهرخانه، گوش ها را نوازش داد. و این شیپوری بود آزادی خواهانه، که به کلیه خلق های دربند جهان فرمان “برپا!” و “به پیش!” صادر می کرد.

خلق های دربند سوسیال امپریالیسم روس، آن را به جان و دل شنیدند و به میدان شتافتند، خرس شکست خوردۀ قطبی که ضرب شست افغان ها چشمش را سوختانده بود، بعداز غَر وغُر و خُرناس های مذبوحانه، قدم به قدم عقب می نشست  و حرکت شتابنده، او را تعقیب می نمود و تا درون زندان خلق ها، که آن را به نام “اتحاد شوراها” یدک می کشند، ره یافت. ملت های دربند این زندان نیز به شور و فریاد آمدند، ولی خرس قطبی با آنان چنگ و دندان نشان داد. با این حال، اروپای شرقی یک قلم خود را به عجله وحیرت، بدون این که جهت گیری سالم کند، از سیطرۀ روس بدرانداخت وسقوط کامل امپراطوری کرملین انتظار می رفت.

همپای این تحرک تند و سریع، درجناح دیگر نیز، خلق های دربند امپریالیسم امریکا ومتحدینش تحرکی تازه یافتند و علیرغم موضع محیلانۀ غرب در برابر جنبش های ضد روسی، که بعضأ خود را حامی آن و طرفدار “دموکراسی” و “آزادی” هم جلوه می دادند، این جا و آن جا جلوه های حرکت ضد استبدادی و استعماری نمایان می شد.

 در فلسطین، انتفاضه با مشت وسنگ علیه صهیونسیم – این جگرگوشۀ امریکا و متحدینش – به شورآمده، در پیرو، خلق قهرمان آن برضد رژیم دست نشاندۀ امریکا دست به نبرد مسلحانه زدند، در کولمبیا، شیلی، پانامه و… حرکت ضد امریکائی اوج می گرفت. در افریقا جنبش ضد اپارتاید و رژیم نژاد پرست افریقای جنوبی – این نازدانۀ غرب – اوج تازه گرفت و… سخن کوتاه بعد ازشکست سوسیال امپریالیسم روس، جهان درتب شورش علیه استعمار و امپریالیسم به طور کل می سوخت و می رفت تا بنیاد خدائی ستم و زور را فرو بریزد.

خداوندان زور و ستم – امپریالیسم جهانی – که در دوقطب به اصطلاح غرب و شرق به رهبری امریکا و روس موضع گرفته و جهان را بین خود تقسیم کرده بودند، با وزش باد تند جنبش های آزادی خواهانه، به لرزه افتاده واحساس خطر کردند، لذا برآن شدند تا از تقابل باهم خود داری کرده و با تبانی، دست دردست هم به نبرد و رویا روئی خلق های جهان برآیند و هرجا که یکی درگیرشد، دیگری به آن یاری رساند. لذا طرح تبانی موجود بین ابرقدرت ها و متحدین شان، پس از سال ها جنگ سرد، شکل گرفت و برای تحقق آن و دفع هرمانع و رادعی که بخواهد سد راه شود، یک ترور بین المللی – انفرادی و جمعی – نیز راه افتاد که نمونه های آن را در رومانی، فلسطین، کولمبیا، پیرو، پانامه، لیبی، افریقای جنوبی و در پاکستان – به ویژه شخصیت های افغان – و… می توان دید.

پیامد خونین ترور و وحشت جمعی را هم اکنون در خلیج فارس به دست امریکا و متحدینش، در فلسطین به دست اسرائیل و درلیتوانی، گرجستان وغیره به دست روس ها شاهد هستیم، که هیچ یک نه تنها به دیگری معترض نیست که همیاری وهمدستی نیز می کنند. این همدستی درکشور ما، زیرنام “حل مسالمت آمیزقضیۀ افغانستان” شکل می گرفت و ابرقدرت های چپاولگر به استعمارمشترک کشور ما توافق کردند، منتها برچگونگی سهم خویش چانه می زدند.

رهبر، که با دید روشن وعلمی اش این صفحۀ خونین تاریخ را، قبل از ورق خوردنش پیشگوئی کرده بود، می گفت که امپریالیسم امریکا و ارتجاع متحدش می خواهند برخون های ریخته شدۀ یک ونیم ملیون قهرمان به خون تپیدۀ افغانستان معامله گری کرده و دستآورد آن را تصاحب کنند وخلق قهرمانی که بند را ازخود گسیخته، دربند دیگری بکشند. رهبر برای پیشگیری این فاجعه در کشورش طرح های انقلابیش را ارائه داده وهمه وطندوستان را در تحقق آن فرا می خواند، که هرگز به مذاق امریکا و متحدینش جور در نمی آمد و لذا برآن شدند تا این مانعه را از سرراه خود بردارند.

از جانب دیگر شکست مفتضحانۀ سیاست های امریکا و غلامانش درافغانستان، و بازتاب توأم با نفرت آن در سطح جهان، و به ویژه درخود افغانستان، امریکا را دراین زد و بند با روس، به بن بست کشیده و بی آبروساخته بود. مزدوران امریکائی – تنظیم های پشاورنشین – درهمه عرصه ها بی کفایتی، سودجوئی، فساد، دهشت افگنی، انتقام جوئی، انحصارگرائی و… را ازحد گذشتانده و اهلیت آن را نداشتند که به حیث یک طرف معامله از جانب ارباب امریکائی شان عرضه شوند. و لذا در همچو شرایط حساسی که ضرورت تبانی ایجاب عرضۀ بدیل می کرد، امریکا که ده سال تمام به امیران پشاورنشین به ملیارد ها دلار پول و سلاح داده بود، نتوانست از میان شان بدیل مطلوبش را عرضه کند و لذا در بُن بست گیر افتاد.

این بُن بست خود عامل تفرقه بین سیاستمداران امریکائی نیزشد، عدۀ برCIA که والد، حامی و پرورندۀ امیران پشاورنشین بود، زبان اعتراض گشودند، تا آن جا که تغییراتی درآن، و در چوچۀ پاکستانی اش ISI نیز به وجود آوردند؛ ولی چاره نشد. اعتراضات همچنان بلند بود وطشت رسوائی سیاست سازان امریکائی – پاکستانی دست اندرکار تجاوز به افغانستان چپه شد و کوس رسواتر امیران پشاور نشین، که دیگر گودی کوکی بیش نبودند، درهمه جا به صدا درآمد. امریکا و دستیارانش سخت عصبی بودند و برهر منقدی با خصومت و خشونت برخورد می کردند.

رهبر و یارانش که تمام این تراژیدی، و به نحوی دیگر کمیدی، را عالمانه پیشگوئی کرده بودند و سیاست های خانه برانداز امریکا ومتحدین پاکستانی اش را با تحمیل کردن امیران مزدور و بی کفایت پشاور نشین برگردۀ مقاومت، از مدت ها پیش، زیر رگبار انتقاد گرفته بودند و دراین فرصت واقعیت ها نتایج آن راروشن تر می ساخت، و علاوتأ  طرح مبتکرانۀ “بدیل سومی” را از نیروهای وطنپرست، دلسوز و با کفایت جامعه نیز ارائه کرده و آن را درقلب بسیاری از این نیروها جای داده بودند، و شخصیت همه جانبۀ رهبر می رفت که محور، یا یکی از محورهای اساسی این بدیل شود، خواهی نخواهی خشم امریکا و متحدینش را بر می انگیخت، ولذا وحشیان انسان کُش دیو پرست، او را تحمل نکردند و بر او آتش گشودند، نگین حماسۀ تاریخ را شکستند و قلب خورشید را به تیرزدند تا از درخشش نور جلوگیرند و در تاریکی جنایت کنند.

    پیامد های این ترور:

 رهبر در زمرۀ شخصیت هائی است که بود و نبودش برهستی انسان، بر حرکت تاریخ و بر تکامل جامعه اثر می گذارد. همچنان که درزندگی پربارش، به ویژه در ده سال اخیر، قلمش نقشی، زبانش فریاد وعملش اثری ثبت تکامل تاریخ سازمان و جامعۀ ما کرده است، شهادتش نیز اثرات مثبت و منفی خود را برآن می گذارد.

اثرات منفی:

۱-عمده ترین اثر منفی شهادت قیوم رهبر این است که خلق به خون تپیده وکشور ویران شدۀ ما، که همه ارزش های معنوی ومادی اش به دست جنایتکاران روسی و وحشیان ارتجاعی – امریکائی، یا برباد رفته ویا درمعرض نابودی است، در فرصت حساسی که به همچو ارزش ها نیاز حیاتی دارد، با شهادت رهبر، بزرگ ترین ارزش علمی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و بزرگ ترین مبتکر و طراح سازندگی ویرانی هایش را از دست داده است. و این فاجعه و ضایعۀ است که سال های سال نیاز است تا آن را بتوان جبران کرد، و شاید هم برای مدت مدیدی جبران ناپذیر باشد.

سازمان ما که طی ده سال نبرد نابرابرش با اهریمنان روسی و اجیران شان، و لاشخوران ارتجاعی مزدورامریکا، بزرگ ترین ضربات را متحمل شده و بهترین کادرها و رهبرانش را از دست داده بود، در وجود رهبر می رفت تا زخم های عمیقش را مداوا کند. اکنون این لالۀ خونین، با شهادت رهبر داغی بزرگ تر برجگر دارد و تا سال های سال قادر نیست اندوه بزرگ و درد عظیم شهادت رهبر را فراموش کند و مدت ها یک کانون ماتم خواهد ماند و از نبود رهبر رنج خواهد کشید.

۲- جنبش ملی – دموکراتیک، که به قول یکی از رهبران یک بخش آن، ترور رهبر معراج ضربت این جنبش است، و این جنبش با ترور رهبر بهترین تئوریسن و پیشوای خود را از دست داده است، نیز قادر نیست به زودی غم بزرگ را برخود هموار سازد ولذا مدت ها اثر منفی این ضایعه را با خود حمل خواهد کرد.

۳- جهان مترقی و بشریت آزادیخواه نیز به استناد پیام های صادرۀ شان به مناسبت شهادت رهبر، یکی از پیشتاز ترین و آگاه ترین رهبران بشریت مترقی و یک علمبردار آزادی و دموکراسی را در سطح جهان از دست داده و ضایعۀ آن را ضایعۀ انسانیت مترقی خوانده اند که جبران آن ساده نیست، و اثراتی دیگر.

۴- ورود جسد مطهر رهبر، فرزند برومند مردم افغانستان، درشب فردای ترورش به سرزمین مرد خیز افغانستان، به منظور سپردنش به آغوش پاک و پر مهر مادر وطن، ضمن ایجاد تاثری عمیق، شور و هیجانی وصف ناپذیر به موج توده های پا برهنه – اعم از مرد و زن و پیر و جوان، مسلح و غیر مسلح – به وجود آورده بود. این موج خشمگین و سوگوار انسان های غیرتمند وبی آلایش، علی رغم احساس سر نیزه های اجیران روسی و امریکائی بر بالای سر شان، شخصیت و مبارزات و راه و رسم رهبر را از ته دل ستودند و پیوند و تعهد مردانۀ شان را به آن اعلام داشتند. درعین حال با ابراز خشم و نفرت بی پایان به قاتلان شهید رهبر، سوگند خوردند که با ادامۀ راه او، انتقامش را از دشمنان او و وطنش خواهند گرفت. این مردم او را فرشتۀ نجات و یگانه رهبر بی باک، عالم، سیاستمدار و غیروابسته خطاب می کردند، که روس و امریکا تحمل وجودش را نداشتند. بعد از وداع با جسد مطهرش، او را درقلب پرمهر مادر وطن سپردند و از تربتش یادگار گرفتند تا یاد آن را همیشه باخود داشته باشند. و در تداوم آن با ابراز همدردی و تأثر به رهروان رهبر، و خشم و نفرت به قاتلان رهبر، در اقصا نقاط کشور و درخارج آن، او را بزرگ داشتند.

 تبارز چنین عشق وعلاقۀ مردم رنجدیدۀ وطن به “رهبر” و تعهد به ادامۀ راهش، درشرایطی که سرتا پای مردم ما درآتش نفرت از رهبران نام نهاد ساخت روس و امریکا می سوزد، بزرگ ترین دستآورد و اثری است که شهادت بزرگ رهبر ازخود بجای گذاشته است.

۵- ازهمان نخستین لحظۀ وقوع فاجعۀ ترور رهبر، توگوئی موج توفنده و مطهر خون رهبر برزمین نریخته و درعروق سامائی ها به جریان افتاده است. از پائین ترین صفوف سازمان، تاهئیت رهبری، متحدانه و یک صدا فریاد زدند که هرگز نمی گذاریم پرچم پر افتخار سازمان، که رهبر آن را بردوش می کشید، به زمین بیافتد، ویا حتی برای لحظۀ درحرکت برمسیر ترسیم شده توسط رهبر وقفه ایجاد شود. سامائی های موجود درمحل فاجعه بر روی جسد مشبک لاله گون و معطر رهبر قهرمان شان سوگند یاد کرده بودند که برای بسر رساندن آرمان رهبر از هر آنچه مانعه بر سر راه شان قرار گیرد – موانع شخصی یا اجتماعی – جسورانه و خود گذرانه عبور کنند و وحدت سازمان را بیشتر از پیش حفظ کنند. به تعاقب آن از آحاد مختلفۀ تشکیلاتی، از داخل و خارج ، پیام های تسلیت و تعهد نامه و بیعت به سوی رهبری باقی مانده سرازیر شد. وهمه باهم تعهد بستند که با دور انداختن رخوت، انفعال و کم کاری، تحت هدایت ستاد رهبری شان، چون تنی واحد برای تحقق آرمان رهبر کبیرشان بیشتر از پیش مبارزه کنند. یک سال گذشته با نتایج آن مصداق تحقق این تعهد بوده است.

این دست آورد بزرگ، اثر الهام بخش دیگری است که شهادت رهبر محبوب مان به جای گذاشته است.

تاریخ کشور ما و کشورهای دیگر نشان داده است که درهمچو مواردی انشعابات، فرکسیون بازی ها وستیزه جوئی هائی برای کسب رهبری در سازمان های سیاسی اتفاق افتاده است، ولی خوشبختانه در سازمان رهبر، در پرتو رهبری های خردمندانۀ او و به یمن خون پاکش و با همت و صداقت و خود گذری رهبران، کادر ها و صفوف سازمان ما، این شهادت بزرگ، پایۀ مستحکم وحدت و یک پارچگی سیاسی، تشکیلاتی و ایدئولوژیک سازمان گشته است، که تبارز آن را درعملکرد و درکار سازمان به خوبی می توان مشاهده کرد. یک سال حرکت منسجم، یک پارچه و در خط واحد سامائی، تمام آرزوهای شوم و پلید دشمنان را که با ترور رهبر انتظار فروپاشی “ساما” را داشتند، به خاک یکسان کرد وامید شان رابه یأس مبدل نمود، که همیشه چنین باد!

۶- رهبر شخصیتی بود که طیف شخصیتی اش مرزهای کشورش را عبور کرده و به حیث یک شخصیت جهانی  در عرصه های علمی، اجتماعی، سیاسی ودپلماتیک درآمده بود. محافل مختلف علمی، سیاسی و دپلماتیک درکشورها و قاره های مختلف جهان، که “رهبر” با آن ها دیدار و گفتگو کرده بود، او را به حیث یک دانشمند وسیاستمدار طراز اول می شناختند وبه او و افکارش احترام عمیق داشتند. با شهادت این بزرگمرد، مجموعۀ این محافل بین المللی تاثر و تاسف عمیق شان را بیان داشته و نفرت و انزجار شان را نسبت به قاتلان “رهبر” ابراز داشتند. گسیل سیل قطعنامه و کارت اعتراضیه به سفارت های پاکستان و برپائی محافل سوگواری و راهپیمائی ها و جلسات اعتراضی در قاره های اروپا، امریکا و آسترالیا، با شرکت جمع کثیری از دانشمندان و سیاستمداران سرشناس جهان و تعداد قابل ملاحظه ئی از موسسات علمی، اجتماعی و سیاسی، و در پهلوی آن برپائی راهپیمائی ها و جلسات اعتراضی تعداد کثیری از افغان های مقیم خارج، به سازماندهی یاران و هواداران شهید “رهبر”، دریک طیف وسیع، و مطنطن ساختن فریاد های “درود بر رهبر”، “مستدام باد راه و اندیشۀ رهبر”، “مرگ بر تروریسم و ارتجاع” و “مرگ بر امپریالیسم، این حامی تروریسم و ارتجاع” در اقصا نقاط جهان از برکات و اثرات الهام بخش دیگر شهادت رهبر شهید ما است.

تکان خون پاک و نیرومند رهبر توانست بسیاری از آحاد و افراد جنبش را که در خارج از کشور در حاشیه، سردر گمی و یا رخوت بسر می بردند، به شور آورد و از آن ها جریانی نیرومند برضد امپریالیسم و ارتجاع بسازد که تداوم آن مطمئناً می تواند آن ها را اساسی ترین نیروی کارآ ومنسجم خارج کشوری بسازد، تا آن ها بتوانند هموطنان آوارۀ شان را، که حیات وآیندۀ شان در زیر سایۀ شوم ارتجاع سیاه خدشه دار ومکدر گردیده است، ازاین دام بلا رهانیده و رهبری کنند و در پیوند با نیروهای همتای داخلی و تداوم و تکامل آن تا به داخل کشور برای مردم زخم خورده و دربند ارتجاع و استعمار نیز موثر واقع شوند، که هم اکنون ثمرات آن محسوس است. و دستآورد ها و اثرات دیگری که شرح آن بر اطالت کلام می افزاید.

سخن کوتاه همچنان که زندگی پربار رهبر ثمرات نازدودنی به جای گذاشته است، شهادت با عظمتش نیز امید ارتجاع و امپریالیسم رابه یأس بدل کرده است.

آری! شهادت حماسی این مرد اندیشه و تاریخ، یک باردیگر عملاً ثابت ساخت که اندیشمندان رهگشا، همان طوری که در زندگی، درتغییر اوضاع پیرامون خود نقش رهگشایانه دارند، مرگشان نیز همان گونه تاثیرات بسزائی دارد.

ادامه دارد