زنده یاد عبدالاله رستاخیز

              آتشزاد

سالها بگذشت و بعد از سالها

در دل این تیره گورستان غم

ز اتش دل ها به پا شد “شعله”ها

شعله های “جاودان” و دیرپا

خصم سوز و رهنمای توده ها

آتشی در سینه ام افروختند

همت و مردانگی آموختند

پر کشیدم از میان توده ها

اخگری جاوید اندر سینه ام

تا گشایم عقدۀ نیرنگ ها

پا به پای کاروان خلق ها

با طنین شیون زنجیر ها

در گلویم ناگهان آوا شکست

پاسبان تیره گی پایم ببست

در فکندم در میان کوره ها

در تۀ آتشگۀ جور و ستم

تا بنای هستیم سازد فنا

با لهیب خشم و افسون  دغا

غافل از اعجاز موج شعله ها

زنده گردد روزی از خاکسترم

من که آتشزاد مرغ آذرم

29 حمل 1348 ش   رستاخیز